Thursday, October 29, 2009

خامنه ای! میدانی وقتی جمعیت یک کشور از نظر شما مجرمند یعنی چی؟ یعنی مجرم اصلی تو هستی!

خامنه ای! اگر زیر سئوال بردن انتخابات جرمه بزرگیست، زیر سئوال بردن تو چقدر جرمه؟اگه مرگ بر اسراییل نگفتن جرمه مرگ بر خامنه ای گفتن چه تعریفی داره؟ شما فکر میکنید چند نفر رو میتونید مجرم اعلام کنید؟ میدونید وقتی جمعیت یک کشور از نظر شما مجرمند این یعنی چی؟ این یعنی مجرم اصلی تو هستی! دیکتاتور احمق! تو نه تنها مثل یه شطرنج باز نیستی که دو حرکت آینده رو پیش بینی کنی بلکه گذشته رو هم فراموش میکنی و بدتر اینکه همین حال حاضر رو هم نمیبینی!! آقای دیکتاتور! گوشهاتو باز کن، مردم دارن میگن مرگ بر خامنه ای! میدونی مرگ بر خامنه ای یعنی چی؟ یعنی برو بمیر! یعنی تو ندا را کشتی! یعنی تو به فرزندان ایران تجاوز کردی! یعنی تو دیکتاتور بی مقدار مجرمی نه خلق ایران و باید مجازات شوی! دور نخواهد بود روزی که دادگاه خلق تشکیل شود و در آن دادگاه مجرم بودنت اثبات شود و میفهمی که تو موجود زبون مجرمی و به پای مردم خواهی افتاد و اعتراف خواهی کرد که اشتباه میکردی اما آنوقت دیگه خیلی دیر شده خیــلی

Thursday, October 22, 2009

اسلام چون سلاح سیاسی(قسمت اول

اسلام چون سلاح سیاسی(قسمت اول !

--------------------------

چگونه و چه کشورهائی ، در راستای چه اهدافی از سال 1969 دین اسلام را تبدیل به سلاح سیاسی کردند

به قلم :کاظم رنجبر ، دکتر در جامعه شناسی سیاسی .

پیشگفتا ر: در طول تاریخ بشریت ، دولت هائی با ماهیت امپریالیستی (امپراطوری) ظهور کردند،و چند قرنی ، با قدرت نظامی علمی ، تکنولوژی ، ، فرهنگی ،پیشرفته خود، بر بخشهای مهم دنیا همراه با ساکنان این مناطق، حتی هزاران کیلومتر دور تر از پایتخت امپراطوری خود مستقیم و غیر مستقیم با گماردن نظام های وابسته و دست نشاندگان خود در این مناطق حکومت کردند.این قدرت های استعماری نه تنها ثروت های مادی و معنوی ساکنان این مناطق ، را بغارت برده وامروز هم بغارت می برند،حتی ملیونها انسان های ساکن مناطق استعماری خود را علنأ و رسمأ تحت برنامه ای ،یا از بین بردند و یا آنها را با زور سلاح ،دستگیر کرده و به عنوان برده ، هزران کیلومتر دور تر از خانه و کاشانه این تیره بختان ، آنها را برای استفاده از نیروی کار مفت و مجانی شان ، به زمین داران ایکه خود این زمین ها را به زور اسلحه صاحب شده بودند ، فروختند.چنین رابطه استعماری ، اگر چه در ظاهر از بین رفته است، ولی در حقیقت و واقعیت زمان امروز ،هنوزدر شکل های مختلف باقی است.در جهانی که بشر با تکیه بر علم و تکنولوژی پیشرفته ، به مسافرت های کیهانی دست می زند، در همان زمان ، ملیونها انسان حتی از دسترسی ، به آب آشامیدنی سالم ، محروم است.

مسلط بودن به به وسائل جدید پیشرفته قدرت ،چون :تکنولوژی ، ارتباطات ،اطلاعات وجاسوسی ، تبلیغ خرافات بنام دین و معنویت ،بازرگانی ، امور بانکی و مالی بین المالی ،و فرهنگی ،به قدرت های امپریالیستی معاصر ، این امکان را فراهم می سازد ، که برای اهداف کوتاه مدت ، میان مدت ، دور مدت خود ،به هر نوع عملیات نظامی و غیر نظامی ، در هرنکته از جهان ، دست بزنند.در شرایط فعلی ، ایالات متحده آمریکا ، تنهاابر قدرت منحصری ایست ،که با داشتن پایگاه نظامی و دریائی ،در اغلب نکات حساس و استراتژیک جهان ، در آن واحد ، می تواند در سه اقیانوس دنیا ،اقیانوس کبیر، اقیانوس هند ، اقیانوس اطلس ،وارد عملیات جنگی زمینی دریائی و هوائی بشود.

در راستای شناخت ماهیت قدرت های امپریالیستی ، که در طول تاریخ، ملت های ضعیف را با انواع سیاست های خود، چه دیپلماسی،چه فرهنگی ،تبلیغات دینی خرافی پرور ، چه نظامی ، در اختیار داشتند، چند لحظه درباره مفاهیم :ژئو پلتیک ، ژئو استراتژی ،همراه با داده های تاریخی این مفاهیم ، مکث می کنیم.اگر قدرت های جهانی در رًاس آن آمریکا و انگلستان ،وکشور های وابسته به این دو قدرت ، چون اسرائیل و عربستان سعودی ، در تبدیل دین اسلام ، به یک سلاح سیاسی دست داشتند، این دولت های در راستای چه اهداف استعماری ، دست به چنین اعمال زدند، به توضیح و تفسیر خواهیم پرداخت.

قدرت های استعماری ،همیشه با نیروی نظامی و کشتی های توپدار ، سرزمین های ملت ها را متصرف نشده اند.بلکه قبل از استفاده از نیروی نظامی ، با انواع حیله و نیرنگ و تبلیغات خرافات زیر پوشش دین ، به مراتب بیشتر از قدرت نظامی ، بر ملتها ضربه زدند.این سخن در بین روشنفکران آفریقائی بسیار معروف است ، که می گویند:قبل از آنکه سفید پوستان بر آفریقا و جان و مال و سرزمین های ما مسلٌط بشوند، ما زمین های بیکران داشتیم ، اما انجیل نداشتیم.وقتی که سفید پوستان به آفریقا آمدند، به ما کتاب انجیل هدیه کردند.یک قرن بعد ، همه ما انجیل داشتیم ، امٌا زمین نداشتیم. آنها به ما انجیل دادند ، در عوض زمینهای ما را از ما گرفتند و به ما وعده بهشت دادند.

تبدیل دین اسلام به آلت سیاسی ، در راستای منافع ژئو پلتیک آمریکا ، انگلیس ، اسرائیل و خانواده ابن سعود( این خادمان حرمین شریفین !!!) در راستای سیاست ژئو پلتیک و ژئواستراتژیک این قدرت ها بود، که به مرور توضیح و تفسیر خواهیم کرد

* * * * *

بخش یکم - معنی و مفهوم :

استراتژی (Stratégie) ریشه یونانی دارد که از کلمه (Stratégia) :یعنی هنرمطابقت و هدفمند کردن عملیات نظامی – سیاسی ، فرهنگی ، در رهبری و فرماندهی یک جنگ و آماده نمودن دفاع ملی .

استراتژیک- (Stratégique) صفت است،که در زبان یونانی (Strategikos) می گویند ، یعنی آن چیزی که مستقیمأ در عملیات جنگی برای رسیدن به اهداف بکار گرفته می شود. بعنوان مثال :یک جاده استراتژیک –یک موقعیت استراتژیک – یک بمباران استراتژیک – مواد اولیه استراتژیک (چون نفت ، اورانیوم ، گاز ، فلزات سنگین ) یک هم پیمان استراتژیک –( که با هم پیمان تاکتیک فرق می کند.به عنوان مثال :پاکستان هم پیمان تاکتیکی آمریکا در خاورمیانه است، در صورتیکه هندوستان هم پیمان استراتژیک آمریکا است.فرق این دوکشور را یااین رابطه دوگانه را باید در رقابت آمریکا به عنوان ابر قدرت انحصاری امروز را با چین و روسیه باید مورد دقت قرار داد.) سوء استفاده استراتژیک از اختلافات فرهنگی دینی ، قومی ،نژادی در رسیدن به اهداف استعماری ، نیز بخشی از عملیات استراتژیک محسوب می شود.تبلیغ قوم گرائی توسط قدرت های بیگانه در ایران امروز، تبلیغ جنگ شیعه و سنی در عراق ، افغانستان و پاکستان،یا تبلیغ ایدئولوژی کمونیستی توسط اتحاد جماهیر شوروی سابق ، توسط انترناسیونالیزم کمونیستی و کمینترن، یک هدف استراتژیک برای پیشبرد نفوذ اتحاد جماهیر شوروی سابق ، در مناطق حساس وسوق الجیشی جهان بود.

استراتژ- (Stratège) :کلمه استراتژ اسم است.فرد متخصص و ماهری که یک یا چند عملیات نظامی یا سیاسی را با موفقیت به پایان برساند ، او را استراتژ می نا مند .به عنوان مثا ل مارشال فلد مونتگمری فاتح نبرد العلمین در جنگ دوم جهانی ، استراتژ برجسته بود .وینستون چرچیل را میتوان در جهان سیاست یک نابغه نامید.





ژئو استراتژی - (Géostratégie) : خط مشی سیاسی دولت هر مملکت ، در رابطه با موقعیت جغرافیائی آن مملکت طراحی می شود، که در حقیقت به استناد به این موقعیت ها رهبران سیاسی روش منطقی پیش می گیرند.رهبران سیاسی و نظامی هر کشور نیز اجبارأ جغرافیای سیاسی کشور های همسایه را می شناسند،و

، در روابط سیاسی و نظامی خود، مد نظر قرار می دهند. ناپلئون بناپارت سخن معروفی دارد ، که می گوید:علم جغرافیا در درجه اول ، برای جنگیدن بکار گرفته می شود. موقعیت جغرافیائی ایران ، واقع در محل تلاقی سه قاره مهم دنیا ، آسیا ، اروپا ، آفریقا ،شاهراه دریائی خلیج فارس تنگه هرمز ، عبور از مدیترانه گذر از کا نال سوئز ، رسیدن به دریای سرخ ، ذخائر بیکران منطقه نفتی خلیج فارس ، قرار گرفتن بین دو قدرت استعماری روس و انگلیس از قرن هیجدهم تا امروز و رسیدن آمریکا در منطقه ، ساختن دولت اسرائیل توسط انگلیس در شرق کانال سوئز برای خفظ منافع خود، جنگهای متعد د اعراب واسرائیل، واقعیت های ثابتی(پارامتر ) هستند که مسئولین و سیاست گذاران مملکت ایران ، در طول دو قرن و نیم ، هرگز مورد توجه قرار نداده اند.ازآنجائیکه اغلب پادشاهان و روحانیون حکومتی ، فاقد دانش سیاسی بودند و هستند،و هیچ کدام نیز پایگاه ملی و مردمی نداشته و ندارند،ومتاسفانه اغلب نیز فاسد و دنیا پرست بوده و هستند،وضع اسف بار امروز ملت و مملکت ،چه از جنبه داخلی ،و چه از جنبه روابط بین المللی ، گویای زنده ، این بی لیاقتی ها و خیانت به ملت و مملکت هستند.وقتی که آیت الله محمد مصباح یزدی علنأ از پشت تریبون رسمی مملکت می گوید : وطن پرستی عین گاو پرستی است، یا آیت الله جنتی میگوید: البته که در ایران ، ایرانی درجه یک و درجه دو و درجه سه وجود دارد !البته با این عالمان !!!درس نخوانده و مکتب نرفته علوم سیا سی ، اقتصادی ، دیپلما سی، ژئو پلتیک و ژئو استراتژیک ، برخاسته از حوزه های علمیه قم و نجف ،قدرت های استعماری امروز، می توانند به راحتی دین اسلام رادر راستای اهداف خود آلت سیاسی قرار بدهند.

همین امروز ، در مدارس عالی علوم سیاسی ونظامی ود فاع استراتژیک کشور های معتبر دنیا ، خصوصأ کشورهای غربی چون آمریکا ، انگلستان ، فرانسه ،اسپانیا ، آلمان ، بعد از گذشت قرنها از جنگهای صلیبی ،تسلط اعراب مسلمان به اسپانیا ، ظهور امپراطوری عثمانی ، که بخشهائی از شرق اروپا را مدت 400 سال در استیلائی خود داشت، با تمام دقت مورد باز نگری و مطالعه قرار می دهند، تا علل شکست اروپا و برتری مسلمانان آن زمان را بفهمند.ای کاش چنین درک و شعور هم در بین رهبران مذهبی ، سیاسی مسلمانان وجود داشت ،و از خود می پرسیدند، چرا 57 کشور مسلمان ،از اندونزی تا مراکش ، با جمعیتی با یک ملیاردو دویست ملیون نفر،بدون استثناء در طول سه قرن گذشته، بطور مستقیم ، یا غیر مستقیم،توسط قدرت های استعماری،اسیر و استثمار شده اندوچرا این رابطه استعمارگر با مستعمره ،چه از جنبه مادی و چه از جنبه معنوی ، تا کنون ادامه دارد؟ جواب این سئوال چنین است: جهان امروزرا نمی توان

با قوانین 1400 سال پیش جامعه عشیره ای عربستان اداره کرد.اگر رهبران سیاسی - مذهبی ، کشور های مسلمان ، این واقعیت را درک نمی کنند ، یا نمی خواهند درک بکنند، با تمام معذرت از خوانندگان این نوشته ، یا این حضرات، فاقد علم و دانش واقعی هستند، یا عمدأ برای ادامه حاکمیت استبداد خود و غارت ثروت های ملی این ملتها ،علنأ مسلمانان را در نا آگاهی و خرافات نگاه می دارند ، و یا اینکه درست در راستای منافع سیاست نو استعماری قدرت های استعمار گر ، متحد و همدست ،همراه با اربابان خود انجام وظیفه میکنند.

دکترین جمس مونروئه :منظور کردن فضای خارج از مرزهای شناخته شده کشور های مهم ، در روابط بین المللی و سیاست و طرح دفاعی کشور ، و حفظ منافع مادی و دستیابی به مناطق حساس و سوق الجیشی نکات مختلف نزدیک به مرزهای دفاعی ، که در حقیقت همان سیاست ژئو پلتیک است ، از زمانهای بسیار قدیم ، در سیاست های امپراطوری های مهم جهان منظور بود.دلیل جنگهای صلیبی ،بین مسیحیان ومسلمانان که مدت دوقرن از سال 1095 تا سال 1275 طول کشید و در نهایت جنگ با پیروزی مسلمانان تمام شد، بخاطر آزاد کردن مکان مقدس مسیحیت از چنگال مسلمانان نبود.این جنگ های طولانی برای حفظ راه های تجارت اروپا با هندوستان و چین بود.اروپای آن عصر از چین ابریشم و ظروف چینی ،و از هندوستان ادویه ، پوست حیوانات وحشی و چوب های جنگلی وارد می کرد. با قدرت گرفتن مسلمانان ، این راه دریائی و زمینی ، در انحصار مسلمانان قرار گرفت ، لذا بازرگانان جهان مسیحیت مجبور بودند که این کالا ها را از مسلمانان بخرند.درست در راستای یافتن راه دریائی دیگر و دور زدن مناطق مسلمان نشین و رسیدن به هندوستان بود ،که کریستف کلمب در سال 1492 آمریکا را کشف کرد ،و درست در همان سال نیز آخرین سلطان نشین مسلمان اسپانیا ، بدست پادشاهان کاتولیک منقرض شد .

همین سیاست را قرنها بعد ، وقتی که ایالات متحده آمریکا مستقل و تبدیل به یک قدرت منطقه ای در ابعاد قاره آمریکا می شود ، پنجمین رئیس جمهور این کشور ،جمس مونروئه (james Monroe-1758-1831) در 2 دسامبر 1823 دکترین سیاست خارجی آمریکا را ، در دفاع از تمامیت ارضی ، استقلال کشور و سیاست ژئو پلتیک و ژئو استراتژیک این کشور را به اروپا اعلام کرد. این سیاست در تاریخ دیپلماسی به دکترین مونورئه معروف است ، که تا امروز بخشی از سیاست جهانی آمریکا محسوب می شود.

اصل یکم- قاره آمریکا از این ببعد به هر نوع اقدام استعماری اروپا بسته شود.( ملاحظه شود ، که از قاره آمریکا سخن می گوید، یعنی اینکه تمامی قاره آمریکا ، در فضای ژئو پولتیک این کشور قرار می گیرد. از آن تاریخ تا امروز این اصل در سیاست خارجی آمریکا مطلقأ رعایت می شود.

اصل دوم - هرنوع دخالت اروپا در قاره آمریکا به عنوان اعمال غیر دوستانه محسوب خواهد شد.

اصل سوم - در مقابل رعایت اروپا به این دو اصل ، آمریکا هیچ دخالتی در اروپا نخواهد کرد.

این سه اصل تا نیمه قرن بیستم ،خطوط اصلی سیاست خارجی آمریکا بود. بعد از پیروزی متفقین در جنگ دوم جهانی علیه آلمان نازی و متحدین آن کشور، و تقسیم جهان به دواردوگاه کمونیستی و سرمایه داری ،و تحولات و اختراعا ت پیش رفته در صنایع نظامی و تکنولوژی فضائی و موشکهای قاره پیما ،این بار نه تنها قاره آمریکا ، بلکه تمام نکات حساس دنیا، چه از جنبه استراتژیک ، چه از جنبه وجود منابع طبیعی چون نفت گاز ،اورانیوم ،منگنز ، مس ، کروم، کوبالت ، راه های دریائی مهم دنیا ، بخشی از مناطق ژئو پولتیک آمریکا محسوب می شوند. خصوصأ اینکه ، با فروپاشی نظام کمونیستی شوروی در سال 1989-1992 ،امروز آمریکا ، ابر قدرت منحصری است، که در تمام نکات حساس جهان ، بطور مستقیم و غیر مستقیم ، دخالت های نظامی ، سیاسی و عملیات سری انجام می دهد.چه کسی باور می کرد ، که صدام حسین ، دیکتاتور عراق ، که رسمأ از سال 1958 ، بعد از سرنگونی رژیم سلطنتی توسط کودتای افسران عراقی ، به فرماندهی ژنرال عبدالکریم قاسم ،در خد مت آمریکا ، در راستای پیشبرد سیاست منطقه این کشور ، حتی به ملت عراق نیز رحم نمی کرد، روزی بدست نیروهای آمریکائی ، بمانند یک دزد گردنه گیر در دادگاه مسخره ای به دار آوریخته شود؟ملت ایران وجهانیان شاهد بودند، که چگونه آمریکا ، به محمد رضا شاه ، در پایان عمر و دربدری اش حتی پناه نداد و جیمی کارتر بطور روشن و آشکار گفت :برای ما ایران مهم است ،نه شاه.

یعنی ایران در موقعیت جغرافیائی حساس خود،در ژئوپلتیک آمریکا نقش مهمی دارد.اگر همین آمریکا و همپیمانان آنکشور دررسیدن به اهداف خود ، بجای اسلحه گرم و جنگ ، یک مشت آخوند را با یک مشت تبلیغات خرافی بنام دین ، در کشور های اسلامی ، با استقرار نظام های فاسد و استبدادی به اهداف خود برسند،و ثروت های این کشور ها را تاراج بکنند، کجای این عمل در زدو بند های سیاسی غیر منطقی و غیر عقلانی است؟نظام جهل و خرافات اسلامی،در سرزمینی به وسعت ایران ، گندم نان خالی ملت اش را نمی تواند ، تامین بکند.همین جمهوری اسلامی از برکت اسلام ناب محمدی گندم از کاناد و آرژانتین وارد می کند و در عوض برای ملت وعده بهشت می دهد.خود آیت الله سیستانی ،آیت الله مهدوی کنی در بیمارستان های ملکه انگلیس معالجه می شوند ،اما برای درمان درد های ملت مظلوم ، چاه جمکران راه می اندازند.

در 20 تیر ماه 1374 شورای عالی انقلاب فرهنگی با برسمیت شناختن موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)به سر پرستی آیت الله مصباح یزدی اعتبار ویژه ای به این موسسه بخشید.بلافاصله پس از رسمیت یافتن موسسه عده یی از شاگردان وی با تطبیق مدارک حوزوی خود و گرفتن مدارک دانشگاهی ، برای ادامه تحصیل با استفاده از سهمیه بورسیه شورای عالی انقلاب فرهنگی راهی دیار غرب شدندو البته تمامی آنها از جمله فرزندان خود مصباح یزدی (آخوندی که علنأ از پشت تریبون نظام اسلام ناب محمدی فرمودند ،که وطن پرستی عین گاو پرستی است.!!! آی کاش کسی از این حضرت می پرسید ، حضرت آقا وطن شما کجا است؟)ابتدا در دانشگاه مک گیل مونترال کانادا به عنوان دانشجوی فوق لیسانس مشغول تحصیل شده و پس از گرفتن فوق لیسانس برای ادامه تحصیل در مقطع دکترا (دکترای چی؟ حتمأ د کترای طهارت و نجاست حلال و حرام مکروه) راهی دیگر مراکز دانشگاهی کانادا و آمریکا شدند.به گزارش روزنامه اعتماد از جمله این افراد مرتضی آقا تهرانی و محمد ناصر سقای بی ریا بودند، که راهی آمریکا شدنددر دانشکده فلسفه دانشگاهی ایالتی نیوریوک مشغول به تحصیل شدو تز دکترای خود را در زمینه تاثیر عرفانی خواجه نصیر الدین طوسی روی افکار ابن سینا به پایان رساند.(تمام گرفتاری های دولت آمریکا از جنبه علمی و دانشهای جهانی امروز این بود که بداند خواجه نصیر الدین طوسی از جنبه عرفانی ،چه تاثیری بر بوعلی سینا گذاشته بود ،که آنهم از برکت علمای اعلام و حجج اسلام ناب محمدی چون مصباح یزدی و حجت الاسلام آقا تهرانی وسقای بی ریا حل شد. منتها با پول ملت ایران.) این حضرات

در مدت 12 سال اقامت در آمریکا با پول ملت ایران چکار می کردند و چه نفعی برای ملت داشتند و چه علمی از علوم پیشرفته دنیای امروزی برای ملت ایران آوردند ، کسی نمی داند، اما آقا تهرانی در هنگام اقامت و تحصیل ، امام جمعه مسجد امام علی (ع) منطقه بروکنگیز نیوریوک بود، و آقای سقای بی ریا هم امام جمعه تکزاس شد.!محمد ناصر سقای بی ریا در تز فوق لیسانس از پدر معنوی خود یعنی آیت الله مصباح یزدی (بی وطن )تشکر کرد.(نقل از سایت اطلاعات نت .عنوان مقاله :مصبا حیون کابینه احمدی نژاد.ماًخذ وتاریخ 7 اکتبر 2009 –

http://ettelaat.net/print.asp ?id=41587—- نقل بطوراختصار.خوانندگان هموطن ملاحظه می فرمایند ، که ایران اسلام ناب محمدی در پیشرفت های علمی چه قام های بلندی برداشته است که حتی به نیوریوک و تکزاس امام جمعه می فرستد.بنا به نوشته همین مقاله ، امروز همین حجت الاسلام های دکتر ، در کابینه آقای رئیس جمهور مشاور ایشان در امور دینی هستند !بعد شما تعجب می کنید که چرا در سال 1969 ، آمریکا ، انگلستان ، اسرائیل ،و عربستان سعودی ، دست در دست هم ، در یک برنامه منظم و کاملأ بررسی شده ،دین اسلام را تبدیل به سلاح سیاسی برای کشورهای مسلمان ، در تقابل با ناسیونالیزم مبارزات ضد استعماری دکتر مصدق و سرهنگ جمال عبدالناصر

کردند ،که به ترتیب ، با اسناد و وقایع تاریخی ، دنبال این بحث را خواهیم گرفت.

مدت 30 سال است ، که ملت عراق در گیر جنگ هائی است، که گردانندگان امران و عاملان این جنگ ها ، در خارج از عراق ، قدرت های منطقه ای و فرا منطقه ای هستند.تمام زیر بنای اقتصادی این کشور ، از بین رفته است.بنا به گفته متخصصین امور اقتصادی و توسعه زیر بنائی ، کشور عراق ، 50 سال به عقب برگشته است. کشور عراق قبل از شروع جنگ با ایران در سال 1358، 98 ملیارد دولار ، ذخیره بانکی در بانک های دنیا داشت.در آن سالها سطح زندگی مردم عراق ، هم سطح زندگی مردم اسپانیا بود.امروز این کشور ، با آن همه سرمایه های طبیعی ، نفت ، گاز،و دو رودخانه بزرگ ، که می توانند این سرزمین را آباد بکنند ، تبدیل به یکی از کشور های مقروض جهان شده است. در عراق امروز بنا به آمار رسمی این کشور بیش از یک ملیون زن بیوه وجود دارد ،که شوهران خود را در جنگ های متعدد و عملیات تروریستی ازدست داده اند . این زنان بیوه چگونه در یک کشور جنگ زده می توانند ، هزینه زندگی خود و فرزندانشان را فراهم آورند؟آیا این زنان و این فرزندان عراقی صاحبان اصلی این کشور نیستند؟چرا نمی توانند در سرنوشت وطنشان ، مثل زنان اروپائی دخالت بکنند؟ چرا کشور معتبری چون آلمان ، توسط یک با نوی آلمانی آنگلا مرکر و اعضای دولت اش اداره می شود ، اما زنان مسلمان قرنها توسط یک مشت آخوند بیسواد ، بنام دین و احکام دین ، از حق آموختن یک حرفه و رفتن به مدرسه محروم بودند؟

عملیات تروریستی ، شیعه علیه سنیٌ ، سنیٌ علیه شیعه ، عرب علیه کرد ، کرد علیه عرب ، دست آورد سیاست هائی است، که طراحان واقعی آن در آنور اقیانوسها ، طراحی می کنند ،که چگونه آمریکا می تواند ، به عنوان ابر قدرت منحصر بر دنیا حکمرانی بکند. در این راستا ، توجه خوانند گان مقاله را به آخرین کتاب زبینیو برژنیسکی با عنوان :The Grand Chessboard- در زبان انگلیسی جلب می کنیم.چگونه این مشاور امنیتی آمریکا و استاد دانشگاه هپکینز ،نقش آمریکا را در رابطه با کشور های مختلف ، به تناسب قدرت نظامی و اقتصادی و اختلافات قومی و دینی شان را به دولتمردان آمریکائی توضیح و تفسیر می کند.( ادامه دارد) پاریس 9 اکتبر 2009

اقتباس بطور کامل و یا به اختصار ، با ذکر نام نویسنده و سایت ، کاملأ آزاد است

اسلام چون سلاح سیاسی

اسلام چون سلاح سیاسی .

بخش دوم

به قلم :کاظم رنجبر ، دکتر در جامعه شناسی سیاسی.





در 21 اوت 1969 دو سال بعد از شکست اعراب در جنگ شش روزه ژوئن 1967، بخش عربی بیت المقدس بدست اسرائیلی ها افتاد ، شخصی بنام : میکائل روزن (Michael Rosen ) یهودی استرالیائی تبار مقیم اسرائیل ، گنبد مسجد القصی سومین مکان مقدس مسلمانان را به آتش کشید.به دنبال آن خشم و نفرت و احساسات مسلمانان تحریک و جریحه دارشد. در مقابل این عمل کاملأ طراحی شده ، دولت اسرائیل برای اینکه از مسئولیت خود شانه خالی بکند ، رسمأ اعلام کرد ، که مسئول این آتش سوزی ، میکائیل روزن ، یک فرد بیمار روانی است،لذا این دولت در برابر اعمال یک فرد بیمار روانی ، احساس مسئولیت نمی کند.برچسب بیمار روانی زدن ، برای عاملان این نوع عملیات کاملأ از پیش طراحی شده، سکه رایج در جهان عملیات سری و طراحی شده است. همچنانیکه 24 سال بعد از این عمل یک جنایتکار یهودی تبار دیگری بنام :باروخ گلد اشتاین (Baruch Goldstein ) در سال 1994، نمازگزاران فلسطینی مسجد هبرون را در هنگام نماز به آتش مسلسل بست و بیش از بیست نفر فلسطینی را به قتل رساند . این بار هم دولت اسرائیل برای اینکه کوچکترین مسئولیتی از این جنایات وحشتناک را بر عهده نگیرد ، باز هم برچسب بیمار روانی بر این جنایتکار زد و خود را از مسئولیت ، مبرا دانست، باروخ گلد اشین را خودکشی کردند!!!

گرچه امروز میکائیل روزان با« انجام وظیفه خود» به فراموشی سپرده شده است ، ولی نتایج عمل او را می توان تا امروز احسا س کرد.این عمل، حد تحریک احساسات جریحه دار شده مسلمانان ، خصوصأ اعراب فلسطینی را نشان می دهد. چنانکه در سپتامبر 2000 تحریکات و تحقیر عمدی آیرول شارون با رفتن به میدان مقابل مسجد القصی ، باعث انفجار خشم فلسطینیان و شروع انتفاضه دوم شد، وبیش از پیش امید صلح بین اسرائیل و فلسطین را به نا امیدی کشاند.

آتش کشیدن عمدی گنبد مسجد الاقصای ، آنهم بعد از شکست اعراب در جنگ شش روزه، یک جوٌ هیجان زده نکبت و فاجعه و تحقیر در بین فلسطینیان و مسلمانان جهان ایجاد کرد.

در این رابطه ، بترتیب ، به مقاله تحلیلی سیاست شناس معتبر لبنانی بنام : رنه نبا- (René NABA) متخصص جهان عرب و اسلام ، که در 8 صفحه در زبان فرانسه ، با استناد به واقع تاریخی ،که در این 40 سال در جهان اسلام از جنبه سیاسی ، دیپلماسی ، جنگ های خونین و جنگهای روانی و تبلیغاتی در راستای تبدیل اسلام به سلاح و آلت سیاسی ، با دخالت مستقیم و غیر مستقیم آمریکا ، انگلیس ، اسرائیل ،و عربستان سعودی ، گذشته است ، به تفسیر و توضیح خواهیم پرداخت .امٌا لازم است ، خوانندگان قبلأ به عمل کرد قدرت های استعماری در استفاده و یا سوء استفاده از نا آگاهی بخشی از قشر تحصیل کرده ایرانی ، که با رفتن برای ادامه تحصیل ،با دخالت «اسلام شناسان و شرق شناسان اروپائی و غربی » که حتی بعضی از آنها برای مردم فریبی ، به ظاهر به دین اسلام گرویده بودند ولی در حقیقت در خدمت سازمان های اطلاعاتی کشور خود بودند و چنین ماموریت هائی را داشتند، با نمومنه های تاریخی از منظر خوانندگان ایران می گذاریم.

نورالدین کیانوری ،نوه شیخ فضل الله نوری ، شیخ مرتجع ، ضد مشروطیت ، در زمان رضا شاه با گروهی از محصلین اعزامی ، برای تحصیل با پول ملت ایران در رشته معماری ، به آلمان میرود ، وقتی به ایران بر می گردد ، تا آخرین روز عمرش در خد مت ، دستگاه حکومتی اتحاد جماهیر شوروی می ماند!عجیب اینکه مدتها بدون کوچکترین انتقاد از نظام اسلام ناب محمدی آقای خمینی ، از این نظام ، به عنوان نظام ضد آمریکائی ، آنچنان پشتبانی می کند ، که مردم کوچه و بازار از او با لقب آیت الله کیانوری ! یاد می کنند و در نهایت نیروهای های چپ لائیک ایران با این سیاست حزب توده ، بدست آخوند ها به مسلخ فرستاده می شوند.

سٌید حسین نصر ، پسر دختر عموی نور الدین کیا نوری ، از سلاله همان شیخ فضا الله نوری ، از 12 سالگی برای تحصیل ، به آمریکا می رود، تا لیسانس فیزیک در دانشگاه های معتبر این کشور تحصیل می کند ، اما عوض اینکه در ادامه همان رشته به تحصیل بپردازد ، یک دفعه یاد علوم اسلامی می افتد و به تیتر و عنوان پروفسور فیلسوف ، متخصص در علوم انسانی به ایران برمی گردد،وبا کمک خانم فرح پهلوی همسر شاه انجمن شاهنشاهی فلسفه اسلامی راه می اندازد و هانری کربن و سایر اسلام شناس ها را به ایران دعوت می کند ! عجیب اینکه وقتی که نظام اسلام ناب محمدی آقای خمینی ، با تمام جنایاتی که نسبت به آزادیخواهان و پیروان راه دکتر مصدق رهبر ناسیونالیزم ایران انجام می دهد ، پرفسور فیلسوف اسلام شناس ما ، مایل نمی شود در ایران اسلامی زندگی بکند وبه آمریکا برمی گردد!

چند سطرنیز از آقا زاده پرفسورسید حسین نصر و خد مت ایشان به اسلام در دستگاه حکومتی ایالات متحدهً آمریکانیز لازم است سخن بگوئیم.

سید ولی رضا نصر متولد 1339 در تهران ، اسلام شناس و مشاور ریاست جمهوری آمریکا در دوران جورج دبلیو بوش (یعنی زمانی که زنان و کودکان مسلمان عراق ، به فرمان جورج دبلیو بوش ، زیر بمب های چندین تنی و بمب های خوشه ای ، قتل عام می شدند ) و عضو شورای شورای روابط خارجی ایالات متحده آمریکا و اساتید شناخته شده مسائل خاورمیانه در غرب است.او همچنین مشاور ریچارد هلبروک در کابینه باراک اوبا ما است. وی که از مدعوین کاخ سفید و رسانه های عمومی در موضوعات جهان اسلام می باشد، مقالات و کتب زیادی را به چاپ رسانیده است.وی پسر سید حسین نصر (از تبار شیخ فضل الله نوری معروف آخوند مرتجع دوران مشروطیت ،که از برکت اسلام ناب محمدی آقای خمینی ، یکی از بزرگ را های تهران ، بنام : بزرگ راه شیخ فضل الله نوری ، نامگذاری شده است ، در حالیکه حتی یک کوچه بن بست هم بنام ، زنده یاد دکتر محمد مصدق وجود ندارد.تاکید از ما است)

ولی رضا نصر هم اکنون استاد روابط بین الملل و عضو شورای روابط خارجی آمریکا و عضووابسته به مدرسه جان اف کندی دانشگاه هاروارد می باشد.وی دکترای خود را از دانشگاه ام آی تی و دانشگاه نا فتس در یافت نمود(در چه رشته ای؟ با چه عنوانی؟) و تا کنون در چند ین دانشگاه همانند دانشگاه استنفورد ودانشگاه کالیفرنیا ، در سندیا گو نیز تدریس نموده است. او با پدر خود سید حسن نصر کتاب :انتظار هزاره شیعه در تاریخ، (Shism in history :Expectation of the Millenium) را نوشته است.(ماًخذ ویکی پدیا )

از این هموطنان چه تحصیل کرده دانشگاهی ، که در علوم تجربی ، چون فیزیک ، داروسازی ، و یا ادبیات ، تحصیل کرده اند و و یک دفعه «برحسب تصادف فیلسوف ، جامعه شناس و در نهایت اسلام شناس و شیعه شناس شده و تبدیل به مشاورین دولت های خارجی ،و یا نظام جمهوری اسلامی ناب محمدی شد ه اند ، ما ایرانیان زیاد داریم.اگر بعضی از این اسلام شناس ها سر از واشنگتن و لندن و پاریس در می آوردند و در می آورند ، بعضی از آخوند ها هم مثل موسوی خوئینی ها ،رهبر وسازمان دهنده اشغال سفارت آمریکا ،که به 8 سال جنگ ایران عراق منتهی شد،قبل انقلاب سر از برلن شرقی در آورده بود.

نمونه دیگر این عجوبه های اسلام زده سید احمد مهینی یزدی ،معروف به احمد فردید، متولد ا283 از یزد، زمانی طرفدار فاشیسم هیتلری می شودو می گوید صلیب شکسته نازیسم همان نام علی امام اول شیعیان ، بصورت وارونه است!در سال 1325 با بورس وزارت فرهنگ به اروپا برای تحصیل اعزام می شود ، چهار سال در پاریس و 4 سال در هایدلبرگ آلمان می ماند ولی بدون مدرک تحصیلی ، بیسواد می آید و بیسواد برمی گردد.زمانی برای برای محمد رضا شاه لقب «آریا مهر » می دهد ! وقتی که انقلاب 1357 موفق می شود ، اینبار تمام عیار مسلمان انقلابی می گردد «...» سر انجام فردید رایش خود را در برپائی جمهوری ولایت فقیه تحقق یا فته می بینددر دیدار با خمینی ، فردید را به ستایشگری تبدیل می کند که در ستایش ابر مرد و رهبر فرهمند خود مدح نامه می نویسد و تصویر خمینی را حتی بالاتر از تصویر هایدگر می نهد .حتی او مدعی می شود که : هاید گر در جهت انقلاب اسلامی است و ندانسته طرفدار انقلاب اسلامی است.علم الاسماء من از نظر تاریخی مستلزم این است که به ولایت فقیه بروم!! فردیدی که چهار دهه عالم غیب را دست می انداخت با بوسه زدن به دست خمینی فریاد می زند :من به فاعلیت بالغیب معتقدم ، افق من انقلاب جهانی و مهدی موعود است.( ماًخذ :http://quiet-cry .blogspot.com/2009/09/blog-post_4970.html ) سایت فریاد بی صدا.

از این شخصیت های بظا هر «علمی و دانشگاهی !» متاسفانه در وطن بلاکشید ه ما زیاد هستند. اما من راقم این سئوا ل که در در حدود 40 سال است مقیم فرانسه هستم و تمام تحصیلات دانشگاهی ام در فرانسه بوده است ،و خوشبختانه هموطنانی چون زنده یا دان : دکتر غلامحسین صدیقی ، پدر جامعه شناسی ایران ، دکتر امیر حسین آریانپور ،جامعه شناس و پژوهشگر در زمینه جامعه شناسی به مفهوم علمی آن ، دکتر فریدون آد میت ، این مرد مورًخ و تحلیلگر تاریخ سیاسی ایران معاصر ، که نسل های آینده ، تاریخ حرکت های فکری و اجتماعی و سیاسی نیمه قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم را به همت کار واقعآ علمی ایشان خواهند شناخت ،و یا آثار ادبی - سیاسی محمد علی جمال زاده ،صادق هدایت ، احمد کسروی، در روشنگری بخشی از ایرانیان ، واقعأ سنگ تمام گذاشتند و حتی درد دوری از وطن کشیدند و یا چون احمد کسروی به چاقوی جهل و خرافات ، کشته شد ، چرا این عزیزان به بیراهه و حتی آگاهانه و یا نا آگاهانه به خدمت قدرت های استعماری کشیده نشدند؟ در راستای دادن جواب ، به این سئوال به زندگی سیاسی ، مذهبی ، نظامی ، دانشگاهی ، یک شخصیت عجیب و در عین حال مرموز و هزار چهره ، دیپلماسی «استاد و پدر معنوی «دکتر علی مزینانی ، معروف به علی شریعتی می پردازیم ،که چگونه قدرت های استعماری ، اسلام شناس ، فیلسوف اسلامی ، روشنفکر اسلامی ،« آخوند روشنفکر و روشنفکر آخوند » می سازد و هدفشان از این برنامه ها چیست؟

دکتر علی مزینانی ، معروف به دکتر علی شریعتی ، هم سن سال ، استاد پروفسورسید حسین نصر ،از دانشکده ادبیات مشهد ، لیسانس ادبیات می گیرد و به عنوان شا گرد ممتاز در سال 1339 به فرانسه فرستاده می شود. ایشان در مدت اقامت در فرانسه ، با آشنائی با استاد فرانسوی بنام لوئی ماسییون (Louis Massignon-1883-1962) یک دفعه جامعه شناس ، اسلام شناس ، شهید شناس می شود و هزاران جوان ایرانی را با یک مشت اندیشه های خرافی به پایه و بی مایه منحرف می کند. آیا می دانید همین حضرت لوئی ماسییون ، اسلام شناس باستان شناس متخصص جهان اسلام ، که قبل از جنگ اول جهانی در مناطق مسلمان نشین سیرو سیاحت می کرد و در همان جنگ با شکست امپرطوری عثمانی ، دوش بدوش لورنس عربی معروف، جاسوس انگلیس ،وارد اروشلیم شدند ، شغل واقعی اش چکاره بود؟ در همین مقاله مختصری از زندگی همین آقای لوئی ماسینیون ، مسیحی کاتولیک دو آتشه پیرو فرقه فرانسیسکن(St François d’assise ) بود و هرگز هم علنأ به کسی نمی گفت ، و تز دکترای اش را در باره منصور حلاج نوشته است ، همچنانیکه ، هانری کربن شاگرد ایشان اسلام شناس معروف تز دکترایش را در باره سهروردی نوشته اند ، این استادان اسلام شناس چه نقشی در سیاست خارجی فرانسه نسبت به کشور های مسلمان داشتند و دارند؟ چرا آقا یان دکتر پرفسور فیلسوف های پدر و پسر ، چون سید حسین نصر و سید ولی رضا نصر ، این اسلام شناسان این چنین به دستگاه حکومتی آمریکا نزدیک هستندو هروز هم نزدیک تر می شوند ولی در زیر «حکومت اسلام ناب محمدی آقای خمینی و ولی فقیه فاضل سید علی خامنه ای ، زندگی نمی کنند؟

در اینجا لازم می دانم ، از هموطنان خود ، برای آگاهی خودم این سئوال را بکنم :

الف - آیا شما تا حال یک پژوهشگر خارجی مثلأ انگلیسی یا فرانسوی را دیده اید که به ایران و یا به مصر برود ، در این دو کشور غیر اروپائی و غیر مسیحی ،تز دکترا در باره ویلیام شکسپر ، اسکار وایلد ، یا داوید هیوم ، یا ویکتور هوگو ، ویا شارل منتسکیو بنویسد؟ یک انگلیسی اگر بخواهد در باره اسلام و اندیشه های اسلامی تز بنویسد ، مسلمأ زبان عربی را همراه با زبان کشور مسلمان ایکه در آنجا تحصیل و تحقیق می کند را باید خوب بداند ،و چنین تز را در کشور های مسلمان چون مصر و ایران و سوریه و عربستان ترکیه می نویسند. یک ایرانی وقتی روی مسئله دین و باور های دینی وتاثیر آن در فرهنگ اروپائی در کشور اروپائی مسیحی می خواهد تز بنویسد ، منطقی و عقلانی است ،که در باره نقش مسیحیت در تمدن انسانی باید تحقیق بکند.اماچرا « دکتر ها فیلسوف های ایرانی عوض اینکه بروند به قم ، نجف، قاهره ، تز های مربوط به اسلام و فرهنگ اسلامی بنویسند ، در واشنگتن و لندن ، پاریس ، یاد اسلام ناب محمدی می افتند ! چرا؟

ب- چرا دولتهای استعماری چون انگلستان فرانسه ، روسیه ، آمریکا ،در مراکز دانشگاهی و علمی خود ، کرسی های اسلام شناسی ، باستان شناسی ، شرق شناسی ، ایران شناسی دارند ،ولی کشور های ایکه در طول 3 قرن اخیر توسط این کشور ها از لحاظ مادی و فرهنگی استعمار شده اند ،در این کشور ها کرسی انگلیس شناسی ، آمریکا شناسی ، روسیه شناسی ، فرانسه شناسی ، مسیحیت شناسی ، کاتولیک شناسی ، پروتستان شناسی ، ارتدوکس شناسی به معنی واقعی آن وجود ندارد؟ایرانی که بیش از هزاران سال با چین و هندوستان رابطه تاریخی فرهنگی ،سیاسی ، اقتصادی داشت و هنوز دارد ، تا کنون چند نفر چین شناس ،هند شناس ، ژاپن شناس تربیت کرده است، که حد اقل روابط سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی خود را با این سه کشور مهم دنیا ، با جمعیتی بیش از دو ملیارد را بر مبنای آگاهی های فرهنگی و سیاسی محققین خود تنظیم بکند؟

در ینجا بطور زمان بندی شده ، نگاه کوتاهی به زندگی لوئی ماسینیون ، اسلام شناس معروف فرانسه در خدمت سیاست خارجی فرانسه می اندازیم ، تا ببینیم چرا بعضی از ایرانیان ، در اروپا و آمریکا ، یک دفعه رشته تحصیلات پائه دانشگاهی خود را ،چون علوم فیزیک ، داروسازی ، شیمی آنالیتیک ، را کنار می گذارندوچون آقایان پرفسورسید حسین نصر ، آقا زاده شان سید ولی رضا نصر ،علی شریعتی ،حسین حاج فرج دباغ معروف به دکتر عبدالکریم سروش تبدیل به «فیلسوفان و جامعه شناسان اسلامی می شوند؟و بعدأ هر از چند گاهی ، به عناوین استاد مدوع ، در دانشگاه های معتبر این کشورها ، اسلام شناسی ، عرفان شناسی ، شهید شناسی ،تدریس می کنندو از مزایای قانونی آن استفاده می کنند؟

زنده یا دکتر فریدون آد میت درخاطرات دوران تحصیلی خود در لندن ، می نویسد ،(...) « وقتی که به لندن رفتم مسئولین دانشگاهی این کشور ، خیلی مایل بودند ، که من در باره شرق شناسی تحصیل بکنم ! امٌا من در جواب گفتم : من خودم از شرق می آیم ، من می خواهم غرب شناسی بخوانم ، که بدرد مملکت من بخورد.» (نقل به مفهوم) ای کاش این هموطنان اسلام شناس و فیلسوفان وجامعه شناسان اسلامی، فلسفه و جامعه شناسی غرب را در غرب تحصیل می کردند ، چه بسا اگر یک جو عرق ملی و میهنی داشتند، نمی گذاشتند ، ملت آلت دست یک مشت آخوند بیسواد و سیاست های استعماری بیگانگان بشود.

نگاه بسیار مختصر به زندگی لوئی ماسینیون ، اسلام شناس فرانسوی و پدر معنوی مرحوم علی مزینانی معروف به علی شریعتی ، تئوری پرداز :شهید سازی ،مجاهد سازی ، در ایران قبل از انقلاب .(ماًخذ :Wikipédia )

* * * * * *

لوئی ماسینیون در27 ژوئیه سال 1883 بدنیا آمد و در سال 1962 در گذشت .این اسلام شناس معروف فرانسوی علاوه بر اینکه تز دکترای خود را در باره منصور حلاٌج ، که در سال 922 در بغداد بطور فجیع شهید شد نوشت ، در عین حال قلم شیوا و تسلط کامل و سبک نگارش بسیار غنی در زبان فرانسه داشت.

تاریخ های مهم ایکه به عنوان کلید گشودن زندگی این شخصیت است چنین می باشند.

1901- ملاقات با یکی از دوستان پدرش ، بنام :Joris –karl Huysmans که بطور عمیق در مسیر زندگی او تاثیر گذاشت.

1902- لیسانس اش را در 20 سالگی در رشته ادبیات در یافت می کند، وبرای در یافت دیپلم تحصیلات عالیه ، عنوان تابلو جغرافیای مراکش در قرن شانزدهم را موضوع تحقیق خود انتخاب می کند.( مراکش از سال 1823 رسمأ بخشی از مستعمرات فرانسه بود ،و جمهوری سوٌم فرانسه ، در سال 1871 ،به قانون برتری اروپائیان ، بر فرودستی غیر اروپائیان را رسمیت بخشید .ناکید از ما است)

1904- برای کار های تحقیقی اش به مراکش می رود.

1906- ماسینیون موفق به در یافت دیپلم زبان ادبی و محاوره ای زبان عرب می شود و به مصر می رود در آنجا مصر شناس معروف فرانسوی بنام :Gaston Maspero را ملاقات می کند،و عضو گروه کاوشگران و باستان شناسان مصری می شود.( همین با ستان شناسان غربی که بخاطر بیسوادی و نا آگاهی ما شرقی ها از برکت اسلام ناب محمدی یک مشت آخوند آثار باستانی و فرهنگی مان رابه تاراج می بردند وامروز هم می برند،و ما باید در موزه های لندن –پاریس – برلن –سن پطرزبورگ- نیوریوک ، باید آنها را ببینیم .آری ماسینیون هم یکی از این باستانشناسان و کاوشگران بود.نفوذ بر مصر ورقابت بین فرانسه و انگلیس دراین کشور خصوصأ تسلط بر راه آبی کانال سوئز نیز بشد ت ادامه داشت.تاکید از ما است.) ماسینیون ،در مصر برای اولین بار از طریق آثار فرید الدین عطٌار با شخصیت منصور حلاج آشنا می شود.

1907- در این سال تصمیم می گیرد ، تز دکترای ادبیات اش را روی منصور حلاج بنویسد.

1907-1908 – بوسیله: ژنرال :Beylié ماسینیون ماموریت پیدا می کند ،که کاوشهای باستاشناسی اش را در عراق ادامه بدهد.در 7 ژانویه در یک محله قدیمی مسلمان نشین شهر بغداد ساکن می شود.مدت یک ماه و نیم با تلاش و جدیت در فرهنگ و زبان جدید وارد می شود، و آداب و رسوم مردم عادی را با دقت مراعات می کند و به پوشیدن لباس ترک های عثمانی واقعأ خود را بصورت یک ترک عثمانی قاطی جمعیت می کند و شروع به آموختن زبان ترکی می شود.( عجیب است ، که ژنرال فرانسوی ، به یک فرانسوی شیفته فرهنگ عرب و اسلام ، دستور می دهد که برای کاوشهای باستان شناسی ، آن هم در سال در سال 1908 ، امپراطوری عثمانی در حال نزار به بغداد برود! اما وقعیت یغیر از آن است. در سال 1908 ، انگلیسی ها در مسجد سلیمان ، به اولین چاه نفت در خاورمیانه می رسند. در همان سال ، امپراطوری عثمانی قرار داد کشیدن خط آهن از استانبول تا بغداد و از بغداد تا بصره ، دهانه خلیج فارس را به آلمانی ها داده بود. در آن سال مامور اطلاعاتی انگلیس بنام لورنس عربی معروف ، که هنوز معروف نبود ، به عنوان باستان شناس ، و کاوشگر ، ماًموریت داشت ، قدم به قدم ، مهندسین آلمانی را که خط آهن استانبول به بغداد را می کشیدند ، بظاهر بنام کاوشگر مناطق تاریخی تعقیب بکند ،و کروکی و عکس های پل ها ی مهم خط آهن و ایستگاه های این راه استراتژیک را که در واقع برلن را به استانبول ، بغداد و دهانه خلیج فارس متصل می کرد ، در اختیار انگلستان بگذارد. ماموریت لوئی ماسینیون فرانسوی اسلام دوست هم در راستای همین ماموریت لورنس عربی دوستدارا عراب بود.تاکید از ما است)

1913-1918- لوئی ماسینیون در سال 1914با دختر یکی از فامیل هایش بنام :Marcella Dansaert-Testelin ازدواج می کند .( لوئی ماسینیون که در اصل یک مسیحی کاتولیک از فرقه فرانسیسکن، بسیار با ایمان ومعتقد بود ،و بنا به سنت کاتولیک های بسیار مئومن و متعصب ، به سه اصل :مجرد ماندن- فقیر ماندن – مطیع کلیسا بودن(Chasteté-Pauvreté-Obéissance) سوگند یاد کرده بود، مجبور می شود ، که قبل از ازدواج ، در سال 1913 ،از مسئول رهبری دینی او در کلیسا ،که تمام رفتار و اعمال ماسینیون را رهبری می کرد از او تقاضا بکند ،که سوگند مجرد ماندن اور را لغو بکند تا او بتواند با دوشیزه مارسلا ازدواج بکند. همین آقای ماسینیون ،که این چنین به اصول مسیحیت و دین باوری پابند است ، از برکت «رابطه صمیمانه با جهان اسلام » به مسلمانان از طریق «روشنفکران اسلامی » اسلام شناسی یاد می دهد! یکی از آثار معروف ماسینیون در رابطه با حضرت مریم است ،و حضرت مریم شخصیت مورد احترام و علاقه ماسینیون بود . در همین را ستا هم آقای علی شریعتی هم کتاب معروف خود بنام : «فاطمه فاطمه است » را می نویسد. در صورتیکه تصویری که از این دوشخصیت در مسحیت و اسلام بر باور های مردم گنجانیده اند ، یک تصویر اسطوره ای است.تاکید از ما است)

با شروع جنگ اول جهانی در سال 1914 ماسینیون که برای چنین مواقعی تربیت و آموزش دیده بود ، در واحد های نظامی مخصوص مستعمرات ، بنام نیروهای نظامی شرق ، با درجه افسری به ارتش فرانسه وارد می شود و او را به جبهه خاورمیانه می فرستند.این« اسلام شناس صوفی مسلک و اسلام دوست !!!» اینبار با توپ و تفنگ عشق و علاقه اش را به اسلام و مسلمانان را نشان می دهد!در سال 1917 ، دوش بدوش لورنس عربی معروف انگلیسی ، بعد از شکست ارتش عثمانی ، وارد اورشلیم (قدس آقای خمینی و بیت المقدس مسلمانان ) می شود و با غرور شادی

آزادی اورشلیم کانون مسیحیت از دست مسلمانان را جشن می گیرد!

1919-در نوامبر 1919 بعد از پایان جنگ به عنوان استاد جانشین ، وارد کلژ دو فرانس می شود و در آنجا جامعه شناسی اسلامی تدریس می کند.البته ! چه اسلام شناسی بهتر از لوئی ماسینیون می توان برای قدرت های استعماری و پیشبرد اهداف آنان پیدا کرد؟

1922-در این سال بلاخره در 39 سالگی بعد از 18 سال سیر و سیاحت ، تحقیق و جمع آوری اطلاعات و جنگ علیه امپراطوری عثمانی ، ماسینیون از تز خود در باره زندگی منصور حلاج دفاع می کند.

1926-در 30 ماه مه 1926 سوگند وفاداری خود با فرقه کاتولیک فرانسیسکن را تجدید می کند ،و نام ابراهیم را به عنوان لقب دینی ، برای خود انتخاب می کند.

1933- ماسینیون دوباره به جهان اسلام بر می گردد و مقیم قاهره می شود و در قاهره به عنوان زبان شناس اروپائی متخصص زبان عرب ،که جمعأ 5 نفر اروپائی بودند ، انتخاب می شود و ریاست این مجمع را قبول میکند.

1934- در بندر مصری «المدینته د میاط »به فاصله 200 کیلومتری قاهره، با همراهی خانم ماری کاهل (Mary Kahil) فرقه مذهبی بدالیه (Badaliya) را بنیان می گذارد ، که یک فرقه مذهبی – مسیحی است.(ماسینیون چرا در سال 1934 این بندررا ، که اروپائیان به آن :Damiette می گویند ،(20 کیلومتری بندر معروف پرت سعید ، ونزدیکی دهانه کانال سوئز) انتخاب می کند و در آنجا فرقه ال بدالیه را پایه گذاری می کند؟ ای کاش مرحوم آقای دکتر علی شریعتی ، از پدر معنوی خود این سئول را می پرسید . کسانی که تاریخ 200 سال جنگهای صلیبی را مطالعه کرده باشند ، حتمأ با نام این بندر ، که امروز جمعیتی در حدود یک ملیون نفر دارد ، آشنا هستند. معروف است در جنگ های صلیبی ،پنجم و هفتم ، دو بار صلیبیون سعی کردند ، از طریق ناوگان جنگی خود ، بر این بندر مسلط بشوند و هر دو بار شکست خوردند. چون موقعیت این بندر چنین است مه می گویند: هر دولتی که بر بر بندر دمیاط مسلط شود ، بر نیل و مصر مسلط خواهد شد. اما چرا فرقه ال بدلیه را ماسینیون در آنجا پایه گذاری می کند ؟ کلمه ، بدل ، بدلیه ، کلمه عربی است.لوئی ماسینیون فرانسوی و پیرو فرقه فرانسیسکن، کاتولیک بود. پس چرا اسم فرقه اش را یک کلمه فرانسوی نمی گذارد؟ و معنی ال بدلیه از منظر مسیحیت چیست؟ بد ل یعنی عوض ، خلف ،جانشین ، ، هر چه بجای دیگری واقع شود ونیز به معنی کریم شریف ، جمع آن ابدال و بدلاء یعنی جانشینان ، مردمان شریف و کریم.-( ماً خذ فرهنگ عمید ).درباور های مسیحیت ، تصویر حضرت مسیح، بدل خدا است.پدر ، پسر ، و روح القد س ، در باور دینی مسیحیت این معجزه است ، بدل خداوند در روی کره خاکی حضرت مسیح است که برای هدایت بشریت ، جانش را فدای تمام بشریت کرد، لذا کسانیکه می خواهند راه حضرت مسیح را طی بکنند، باید برای خوشبختی بشریت حتی جانشان را فدا بکنند. البته پشت این کلمات و جملات زیبا یک واقعیت تاریخی هم وجود دارد ، که با این جملات همخوانی ندارند . تاریخ اد یان ،خصوصأ ادیان توحیدی، چیزی جز جنگهای خونین ،و کشت و کشتار چیز دیگری مشاهده نمی کنیم، هنوز هم این کشت و کشتارها ادامه دارد.در شروع سومین جنگ عراق ، که نیروهای آمریکا و انگلستان ، و هم پیمانانشان ، قبل از پیاده کردن نیرو ، شهر های بزرگ عراق را شبانه روز با بمب های چندین تنی ، بمباران می کردند،آقای جورج دبلیو بوش ، رئیس جمهور وقت آمریکا به دنیا اعلام می کرد ، که من در این کاخ سفید ، از طریق حضرت عیسی ، با خدا در ارتباط هستم !آیا این خدای جورج بوش بود که فرمان قتل هزاران کودک و زن بیگناه را صادر می کرد، یا منافع شرکت های چند ملیتی صنایع نفت ،و اسلحه سازی بود ، که این جنگ را راه انداخته بود؟ مسلمأ لوئی ماسینیون در راستای منافع ملی و میهنی خود ، در مصر سال 1934 این فرقه را راه انداحته بود. چنانکه در سال 1956 ، وقتی که جمال عبدالناصرکه کانال سوئزایکه از قلب وطن اش می گذرد و تنها در آمد مملکت اش ، همان حق عبور کشتی های خارجی هستند را خواست به حق ملی بکند ، خاطرتان هست ، که دولتهای فرانسه ، انگلیس ، اسرائیل ، چه بر سر ملت مصر در آوردند؟ درد آور اینکه چند سال بعد یک عده جوان ایرانی برای تحصیل به اروپا و آمریکا می روند ، و اغلب شان در دامان این اسلام شناسان آمریکائی ، انگلیسی و فرانسوی ،فیلسوف و جامعه شناس اسلامی می شوند!! تا کید از ما است)

1947-ماسینیون در این سال منطقه مطالعات اسلامی اش را عوض می کند ،و به مقام رئیس مرکز مطالعات ایرانی می شود! مطالعات عربی واسلامی اهل تسنن شان تمام شده بود ، این بار ، شیعه شناسی لازم دارند ،آنهم در یک کشوری چون ایران ، با موقعیت سوق الجیشی چون ایران ، با 2700 کیلومتر مرز ، با اتحاد جماهیر شوروی سابق ،و میادین نفت خلیج فارس ،و اوج جنگ سرد!!!(تاکید از ما است )

1954-ماسینیون در ایالت برتانی فرانسه زیارت گاه مسیحیت بنام :Sept Dormants d’Ephese را تاسیس می کند.

1956- ماسینیون رئیس انجمن دوستداران گاندی می شود.




1962- ماسینیون در 31 اکتبر 1962 با یک سکته قلبی از این دنیا می رود.

عکس ماسینیون در لباس ترکان عثمانی در بغداد سال 1908






شاگردان لوئی ماسینیون :

*هانری کربن فرانسوی اسلام شناس ، متخصص اسلام شیعی ، و تز دکترای خود را در باره سهروردی ، معروف به شیخ الاشرق نوشته است .( این اسلام شناس فرانسوی در رژیم سابق در زمان ریاست انجمن فلسفه شاهنشاهی پروفسور سید حسین نصر ، به ایران دعوت شد ، و ملت ایران از برکت این اسلام شناس پروتستان فرانسوی ، و پروفسور نوه دختری شیخ مرتجع زمان انقلاب مشروطیت ،فضل الله نوری ، سریعتر از همه مسلمانان جهان ، به اسلام ناب محمدی آقای خمینی رسیدند.

*اوا دو ویتری ، که دین خود را با قبول اسلام تغیر داده است و تزی در باره مولانا جلال الدین رومی نوشته است ، یکی دیگر از شاگردان ماسینیون است.

*عبدالرحمان بدوی ، متفکر و فیلسوف و اسلام شناس مصری .(ای کاش این مصری ، عوض اینکه اسلام را از طریق لوئی ماسینیون می شناخت ، می رفت در انگلستان ، دلیل سلطه و استعمار انگلیس و فرانسه بر ملت های مسلمان را تحقیق و پژوهش می کرد.تاکید از ما است.)

* آمریکائیان بنام های ژرژ ماک دیسی ،هربرت ماسون ، جمس کریتزکیچ .از شاگردان ماسینیون بودند.

* دکتر علی شریعتی ،( البته درسند فرانسوی ،که من راقم این سطور این مطالب را آز آن گرفته ام ، مرحوم شریعتی را با عنوان های فیلسوف ،و جامعه شناس و مبارز سیاسی معرفی می کند.!) مرحوم شریعتی ، نه فیلسوف یود ، نه جامعه شناش .اولأ خود ایشان در کتابی که با عنوان :ایدئولوژی نوشته است ، ،در صفحه 98 ، با قلم خود می نویسند: فلاسفه پفیوز های جامعه هستند ! من هرگز به خودم اجازه نمی دهم به هیچ انسانی ، توهین بکنم. اما این سئوال را از خود می کنم ، که سواد و دانش ایشان تا این حد بود که بنویسند ، که فلاسفه پوفیوز های جامعه اند؟!!! وانگهی فیلسوف به کسی می گویند ، که خالق مفاهیم فلسفی(les Concepts) باشد. مثلأ فردریک هگل ، یا کانت ،و یا مارکس ،یا سارتر، خالق مفاهیم فلسفی و دارای مکتب فلسفی هستند. اما اینکه دکتر شریعتی ، جامعه شناس بود ، با تمام احترام ایکه به خاطره یک انسان از این دنیا رفته و به خوانوانده ایشان دارم ، به عنوان یک جامعه شناس ، که مدت 9 سال در دانشگاه های فرانسه در رشته جامعه شناسی عمومی و جامعه شناسی سیاسی تحصیل کرده ام، دادن عنوان جامعه شناس ، به مرحوم علی شریعتی نوعی بی احترامی به شریعتی است. کسی که دریک دانشکده پزشکی معتبرمدت 6 و حتی 7 سال در رشته پزشکی تحصیل نکند و این تحصیلات رابا گذراندن امتحانات رسمی با موفقیت قبول نشود ، نامیدن آن فرد به عنوان پزشک ، نوعی بی حرمتی است.برای اینکه فردی به عنوان جامعه شناس شناخته شود ، حداقل باید تا حد ماستر (مدرک کارشناسی ارشد) در یک دانشگاه معتبر ، دروس جامعه شناسی بخواند وامتحانات این دروس را با موفقیت ،بگذراند.

این دروس در دانشگاه های فرانسه در رشته جامعه شناسی عمومی عبارتند از:


جامعه شناسی عمومی . مکاتب جامعه شناسی .تحلیل متون جامعه شناسی . جامعه شناسی شهری . جامعه شناسی روستائی . جامعه شناسی تعلیم و تربیت . اقتصاد سیاسی .متودولوژی . آمار .ریاضیات مدرن.جامعه شناسی کار و سند یکا های کارگری. تاریخ مبارزات کارگری برای بیمه های بازنشستگی و درمانی. جامعه شناسی ادیان. مدت تحصیل این دروس 5سال طول می کشد. بعد اگر کسی خواست به دوره دکترا قدم بگذارد ، این دوره هم حد اقل 3 سال طول می کشد.اگر مرحوم علی شریعتی ، دکتر عبدالکریم سروش ، آقآی ابوالحسن بنی صدر ،نویسنده تئوری اقتصادی اسلامی ، اقتصاد توحیدی ! پرفسور سید حسین نصر ، دکترسید ولی رضا نصر ،و بقیه «روشنفکران دینی !» جامعه شناسی و یا فلسفه به معنی واقعی آن تحصیل کرده بودند ،وطن و ملت بلاکشیده ما ، زیر چکمه استبداد محمد رضا شاهی و استبداد شیخ شاهی ، و یک مشت خرافات باز مانده از جامعه عشیره ای 14 قرن پیش عربستان ، که شبانه روز ازرسانه های دولتی تبلیغ می شوند، در این شرایط فعلی نبودند. خاطرتا ن هست ، که آقای روح الله خمینی ، نه تنها به ملت وعده آب و برق و اتوبوس مجانی داده بود ،و حتی قول داده بودند ، که ملت ایران را به کمال انسانیت برسانند!امروز بعد از 31 سال ، ازبرکت حاکمیت اسلام ناب محمدی آقای خمینی ، کشور ایران ، از لحاظ تعداد اعدام ،و تعداد معتاد به مواد مخدر، به نسبت جمعیت اش ، در جهان ، مقام اول را دارد،و سن فحشا نیز بنا به مطالعات آسیب شناسی دانشگاه تهران تا 11 سالگی سقوط کرده است !خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار!!!

( بخش سوم :اسلام شناسان دولت فخیمه انگلیس ، که درد اسلام دارند .ادامه دارد.)


به قلم : کاظم رنجبر ، دکتر درجامعه شناسی سیاسی پاریس 22 اکتبر2009

ضمیمه عکس لوئی ماسینیون در لباس مبدل در بغداد .

اقتباس بطور کامل و یا به اختصار با ذکر نام نویسنده و سایت کاملأ آزاد است

Wednesday, October 21, 2009

پاسارگاد به زير آب رفت..!!؟




What a catastrophe / che mosibati! if there is one guy throughout our entire history that we can be proud of, whose character was admired and adopted by our rivals as the symbol of discipline / riteousness / mardanegi va javavanmardi is him and this is the way he is treated by these bi vatanan.



this is just so sad!



T













يک تراژدى







پاسارگاد به زير آب رفت..!!؟!



دوستان متأسفانه خبر بدی دارم که هر ايرانی را برافروخته ميکند.

سد سيوند در استان فارس در آستانه ء آبگيری است.

با اين کار برای هميشه آرامگاه کوروش کبير به زير آب ميرود و بخش بزرگی از پاسارگاد نابود ميشود.






...چه نِشسته‌اى؟؟؟!!!!!



«سد سيوند در استان فارس در آستانه آبگيری است که با اين کار برای هميشه آرامگاه کورش کبير نابود ميشود.»

اين خبر را يک منبع مطلع در سازمان ميراث فرهنگی اعلام کرده است.

( البته هم اکنون اين سد آبگيری شده و آرامگاه به زير آب رفت)







بدبختانه آثار باستانی و پيشينه ء ما که قدمتی 2500 ساله دارند انگار حفظ اين آثار برای هيچ کسی مهم نبوده است!!!





ای کاش حداقل به خارجيانِ بی‌تمدن(!!!)، که از داشتن چنين گنجينه‌هايی محروم‌اند، اين اجازه را می‌داديم تا در حفظ داشته‌های ما کوشا باشند و اين آثار را به ايشان افتخاری هديه می‌کرديم. چون انگار ما هيچ احتياجی به آنها نداريم..!! حداقل آبرومان حفظ ميشد.






اول- ساخت سد سیوند در سال ١٣٧١ در تنگه بلاغی و روی رودخانه پلوار آغاز شد. این سد در یك‌صد كیلومتری شمال شیراز و پنجاه كیلومتری تخت جمشید احداث شد . سد سیوند در منطقه‌ای قرار دارد كه فاصله دهانه اصلی آن تا آثار و سازه‌های اصلی محوطه پاسارگاد حدود ١٧ كیلومتر و فاصله خط پایان آبگیری دریاچه تا سازه‌های اصلی و آرامگاه كوروش حدود ٩ كیلومتر است. پیش‌بینی می شد با آغاز آبگیری سد سیوند، دست‌كم هشت كیلومتر از تنگه بلاغی همراه با آثار درون آن زیر آب رود. این در حالی است كه در فصل بهار و با آغاز سیلاب‌های بهاری دشت بلاغی،‌ آثار بیشتری تهدید خواهند شد.
بر اساس نظر كارشناسان ، پس از آبگیری سد سیوند تعدادی از تپه‌های باستانی پیش از تاریخ، كوره‌های ذوب فلز، غار و سكونت‌گاههای پیش از تاریخ، دو قبرستان بزرگ مربوط به اشكانیان، چهار كیلومتر سنگ‌چین شاهی، هفت كیلومتر مرز سنگی مربوط به دوران اشكانی، گورهای سنگی مربوط به دوران فرمانروایان فارس (خرقه‌داران)، دو قسمت از جوی سنگی و راه شاهی در شرق تنگه بلاغی و شش قسمت از راه شاهی در غرب این تنگه زیر آب می رفت ..(نقل با تلخیص از میهن شماره 90 -شهریور - سید افشین امیرشاهی).

دوم- اعلام خبر آبگیری سد سیوند تا پایان امسال، بسیاری از ایرانیان و حتی جهانیان را نگران كرده است. اما این مسأله هیچ نگرانی را در سید حسین مرعشی رئیس سابق سازمان میراث فرهنگی و گردشگری به وجود نیاورد. چرا كه رئیس پیشین سازمان میراث فرهنگی عقیده داشت كه نمی‌توان سدسازی را كه لازمه تمدن امروز و فردای ایران است، فدای حفظ آثار تاریخی كرد. بنابر این طبیعی است كه در دوران ریاست مرعشی بر سازمان مهم میراث فرهنگی و گردشگری، اقدام مناسبی در جهت حفظ و حراست از آثار منحصر به فرد محوطه بلاغی و دشت پاسارگاد صورت نگیرد. مرعشی در دوران ریاست خود بر سازمان میراث فرهنگی، براین عقیده پای فشرد كه كلیه دوره‌های ایران، محل زندگی مردم قدیم و دوره‌هایی است كه آثار تمدن كهن در آنها وجود داشته است. چون تمدن ایران ٩ هزار سال جریان داشته و این نشان می‌دهد كه تمدن‌های جدید روی تمدن‌های قدیمی بنا شده‌اند. بنابر اظهارات مرعشی به خبرگزاری ایلنا، نمی‌توان انتظار داشت مرعشی در مدت یك سال و اندی كه در سازمان میراث فرهنگی و گردشگری بود كار ویژه‌ای برای حفاظت از آثار تنگه بلاغی انجام داده باشد. همچنان كه وقتی كلنگ ساخت سد سیوند در سال ٧١ بر زمین زده شد، سید محمد بهشتی هم كه در آن زمان رئیس سازمان میراث فرهنگی بود، از كنار این مسأله به راحتی گذشت و او هم كار چشمگیری نكرد. چرا كه گفته می‌شود مقامات سدساز پیش از آغاز پروژه ساخت سد سیوند طی نامه‌ای به سازمان میراث فرهنگی، نظر این سازمان را در باره آغاز عملیات عمرانی برای ساخت سد خواسته بودند. اما ظاهراً پرسش آنها بدون پاسخ ماند و سكوت نیز علامت رضایت است! البته محمد حسن طالبیان به كمك سید محمد بهشتی می‌آید و توضیح می‌دهد: «حدود ١٠ سال پیش نامه‌ای به اداره كل میراث استان فارس نوشته می‌شود. با توجه به گستردگی محوطه‌های باستانی در ایران، طبیعی است كه شناخت كاملی از همه این محوطه‌ها وجود نداشته باشد. شاید حدود ٢٠ تا ٢٥ درصد آثار تاریخی و محوطه‌های باستانی ایران را بشناسیم. از طرفی قانونی وجود دارد كه براساس آن اگر دستگاه‌ها هنگام عملیات عمرانی به آثار باستانی برخورد كنند، می‌بایست ادامه عملیات عمرانی را متوقف كنند. اگر پاسخ دادن به نامه آنها مدتی طول كشیده است، به این معنی نیست كه آنها حق انجام عملیات عمرانی را در آن منطقه داشته‌اند.»..(نقل با تلخیص از میهن شماره 90 - شهریور - سید افشین امیرشاهی)

سوم- کورش کبیر . او که هزاران سال پیش منشور حقوق بشر را نوشت:

منشور کورش کبیر
(اولین اعلامیه حقوق بشر)
اينك كه به ياري مزدا ، تاج سلطنت ايران و بابل و كشورهاي جهات اربعه را به سر گذاشته ام ، اعلام مي كنم :
كه تا روزي كه من زنده هستم و مزدا توٿيق سلطنت را به من مي دهد
دين و آيين و رسوم ملتهايي كه من پادشاه آنها هستم ، محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت كه حكام و زير دستان من ، دين و آئين و رسوم ملتهايي كه من پادشاه آنها هستم يا ملتهاي ديگر را مورد تحقير قرار بدهند يا به آنها توهين نمايند .
من از امروز كه تاج سلطنت را به سر نهاده ام ، تا روزي كه زنده هستم و مزدا توٿيق سلطنت را به من مي دهد ،
هر گز سلطنت خود را بر هيچ ملت تحميل نخواهم كرد
و هر ملت آزاد است ، كه مرا به سلطنت خود قبول كند يا ننمايد
و هر گاه نخواهد مرا پادشاه خود بداند ، من براي سلطنت آن ملت مبادرت به جنگ نخواهم كرد .
من تا روزي كه پادشاه ايران و بابل و كشورهاي جهات اربعه هستم ، نخواهم گذاشت ،
كسي به ديگري ظلم كند و اگر شخصي مظلوم واقع شد ، من حق وي را از ظالم خواهم گرٿت
و به او خواهم داد و ستمگر را مجازات خواهم كرد .
من تا روزي كه پادشاه هستم ، نخواهم گذاشت مال غير منقول يا منقول ديگري را به زور يا به نحو ديگر
بدون پرداخت بهاي آن و جلب رضايت صاحب مال ، تصرٿ نمايد
من تا روزي كه زنده هستم ، نخواهم گذاشت كه شخصي ، ديگري را به بيگاري بگيرد
و بدون پرداخت مزد ، وي را بكار وادارد .
من امروز اعلام مي كنم ، كه هر كس آزاد است ، كه هر ديني را كه ميل دارد ، بپرسد
و در هر نقطه كه ميل دارد سكونت كند ،
مشروط بر اينكه در آنجا حق كسي را غضب ننمايد ،
و هر شغلي را كه ميل دارد ، پيش بگيرد و مال خود را به هر نحو كه مايل است ، به مصرٿ برساند ،
مشروط به اينكه لطمه به حقوق ديگران نزند .
من اعلام مي كنم ، كه هر كس مسئول اعمال خود مي باشد و هيچ كس را نبايد به مناسبت تقصيري كه يكي از خويشاوندانش كرده ، مجازات كرد ،
مجازات برادر گناهكار و برعكس به كلي ممنوع است
و اگر يك ٿرد از خانواده يا طايٿه اي مرتكب تقصير ميشود ، ٿقط مقصر بايد مجازات گردد ، نه ديگران
یک توضیح : عکس های زیر آب رفتن تزیینی و مونتاژ است!!!







چهارم- در همین راستا پیشنهاد دلسوزانه ی یک شهروند به میراث فرهنگی را بخوانید .

پنجم- خب ...به سلامتی آب گیری سد سیوند هم شروع شد . حالا می تونیم به مثابه ی ضرب المثل" کی بود کی بود من نبودم! " به هم بپریم که تقصیر کی بوده و بعدش این غلیان روحی رو نسبت بدیم به ملی گرایی و وطن پرستیمون و احساس آرامش کنیم . بعدشم که به افتخار این همه "عشق وطن بودن" واسه خودمون چایی درست کنیم بخوریم (در موارد با کلاس تر قهوه ی تلخ شدیدا" توصیه می شود.). تا مورد بعدی چی باشه...

ششم- شاید دم دست ترین متهم سازمان میراث فرهنگی و جهانگردی(حالا اینکه این دو سازمان میراث فرهنگی و جهانگردی چرا و طبق چه استدلالی با هم ادغام شدن رو از پرتغال فروش محلتون بپرسین!) باشد . چرا که به استعلام مدیران پروژه ی سد سازی جوابی ندادند . ولی آیا ما باید از چنین مدیرانی انتظار پاسخ گویی داشته باشیم؟وضع اسف بار تخت جمشید که تا چند سال دیگر زیر انبوهی از زباله مدفون می شود(یکی از آگاهان همین الآن به من اطلاع دادند که :" اوهوی اخوی . تو می دونی ارتفاع این ستون های ترویج دهنده ی فساد و فحشا و شاهنشاه و ...چند ده متره ؟ عمرا"به این زودی زیر زباله نمیره ... بی خودی نشر اکاذیب نکن") .اصولا" با این بازخوردها این فکر به ذهن خطور می کنه که اینها دوست دارن آثار باستانی رو نابود کنن . فقط می ترسن با دینامیت و تانک وارد بشن . پیش خودشون می گن که خودش به مرور زمان نابود می شه . وگرنه برای حفظ ظاهر حداقل تخت جمشید رو در مییافتند . ولی نه باید هرگونه مظاهر شاهنشاهی پاک بشه. ادامه ی جریانی که در روزگاری نه چندان دور می خواستن مجسمه فردوسی رو به جرم نوشتن شاهنامه پایین بیارن. همونان . فقط تن پوش عوض شده... جهت اطلاع فقط از وضعیت تخت جمشید کافیه یه نگاهی به لینک شماره ۴ همین نوشته بکنید . چیزی نگویم بهتر است...

هفتم- البته نا گفته نمونه نقش ما بلاگر ها(کلا" اهالی وب) بسی مهم است . نظر به استقبال امت همیشه در صحنه وبلاگ نویس ما به این نتیجه رسیدیم که خب خلیج فارس رو که دوباره خلیج فارس کردیم . بسه دیگه . ما به اندازه ی کافی وطن پرستی نشون دادیم و پیمانه ی وطن پرستیمون پره پره . جون حاجی بسه ...تکراری شد ...یه بار آدمو جو می گیره ...صد بار که نمیگیره ...دههههه...بذار بره زیر آب اون وقت مرثیه می خونیم ...جو می ده اساسی...(به کسی بر نخوره من بیشتر منظورم خودمه ...حالا اگه برخورد هم زیر سبیلی رد کنید دیگه...) آری اینگونه بود که روزشمار آب گیری سد شروع شد ...و حالا ماییم و مرثیه ای که نا سروده ماند...آری این چنین کنند بزرگان...

هشتم- این دفعه البته اصلا" دولت مهرورز مقصر نیست . بیش از ٪۹۰ پروژه در گذشته انجام شده بود و انتظاری هم نمی رفت که دولت آب گیری سد رو برای همیشه متوقف کنه . شخصی می گفت :" چه زیبا می شه اگه این سد رو در این مرحله متوقف کنن و منطقه رو تبدیل به منطقه ی توریستی کنن و بزنن سر در سد که ما این سد رو با این همه هزینه به خاطر حفظ آثار باستانیمون متوقف کردیم و آب گیری نکردیم و ....و...و...و...و در نهایت شاهزاده خانوم و پادشاه سالیان دراز به خوبی و خوشی زندگی کنند.."تو دلم گفتم :"دل خوش سیری چند؟"

نهم- در شهر خبری نیست...

پی نوشت : بعد از نوشتن این مطالب دوستی خبر داد که عکس های زیر آب رفتن آرامگاه کورش مونتاژه . خیلی هامون می دونیم که آرامگاه کورش ۴۵ متر بالاتر از بالاترین ارتفاع آب سد سیونده . ولی وقتی دیدیم شوکه شدیم و اطلاعات قبلی پاک شد . من بعد اینکه فهمیدم این عکس ها مونتاژه حذفشون نکردم . چون فکر می کنم با آغاز آب گیری سد قسمتی از میراث باستانی ما نابود می شه و شاید آرامگاه کورش به این زودی زیر آب نره ولی فکر می کنم این عکس ها آینده رو نشون می ده . من که به شخصه از گرافیست مربوطه! تشکر می کنم ...

Thursday, October 15, 2009

جناب پرزیدنت اوباما: نامش خلیج فارس است. خواهش می کنم رویاهای یک ملت را لگد نکنید

جناب پرزیدنت اوباما: نامش خلیج فارس است. خواهش می کنم رویاهای یک ملت را لگد نکنید.
۱۱ اکتبر سال ۲۰۰۹

جناب آقای پرزیدنت اوباما،

نخست مایلم از این فرصت استفاده کنم و دریافت جایزه ی صلح نوبل را به شما تبریک بگویم. به راستی امیدوارم این جایزه پیام شما را به قلب و ذهن هایی که با نفرت و شهوت قدرت مهر شده اند، برساند.

من آرش حجازی هستم. شاید اسم مرا قبلا شنیده باشید، من همان پزشکی هستم که سعی کرد ندا آقاسلطان را نجات بدهد، دختر جوانی که در تظاهرات مسالمت آمیز علیه تقلب در انتخابات ایران کشته شد، همان زنی که شما دو بار در سخنرانی های خود در چهار ماه گذشته به او اشاره کرده اید. من همان کسی هستم که کشورش را ترک کرد تا به خشونت مطلق و بیدادی که به مرگ دختر بیگناهی که گلوله ی نیروهای بسیج به سینه اش اصابت کرد و آن قدر از او خون رفت تا جان سپرد، شهادت بدهد.

آقای رئیس جمهور، وقتی ندا مرد، من آنجا بودم. من کاری کردم تا تمام جهان آن نگاه پیش از مرگ را در چشمان او ببیند. من درباره شرایط مرگش شهادت دادم تا هر مستبدی در جهان بداند که همواره کسی شاهد است. ندا آنجا به دلیلی مرد؛ برای یک رویا، زمانی که تمام رویاها برباد رفته بود. مرد تا عزت را به سرزمینی برگرداند که یکی از منفورترین حکومت های جهان را داشت. سعی کرد به دنیا نشان بدهد که ایران فعالیت های هسته ای و تروریسم و بنیادگرایی نیست، بلکه به معنای باور داشتن به رویاها، شجاعت، عزت، عشق بی قید و شرط و پرداخت هر بهای لازمی برای یک قدم نزدیک تر شدن به آزادی است.

مرگ ندا خلوص ملتی سه هزارساله را بار دیگر به جهان نشان داد.

از زمانی که درباره مرگ او شهادت دادم، همه چیزم را از دست داده ام، شغلم را، زندگی آبرومندم را در ایران، امنیت خانواده و خودم را، کشورم را، و حالا در این دنیای بزرگ تنهایم، بدون پول، بدون شغل، با خانواده ای که باید سرپرستی کنم. اما از کارم پشیمان نیستم و اگر زمان به عقب باز می گشت، باز هم همین کار را می کردم؛ هرچند جهان آن نگاه بی گناه را در چشم های ندا دید و هیچ نکرد. میلیون ها نفر اشک ریختند، اما هیچ کس کاری نکرد. مثل همیشه، همه نظاره کردند، مستبد را نفرین کردند، شهید را دعا کردند، اما هیچ کس قدمی برنداشت تا از ملتی حمایت کند که زادگاه نخستین اعلامیه حقوق بشر بود.

اما این نامه را به این قصد نمی نویسم که از شما بخواهم کاری بکنید. نه، مردم ایران بدون درخواست کمک از هیچ مقامی در دنیا، می جنگند و آزادی شان را به دست خواهند آورد. آنچه مرا ناچار به نوشتن می کند، این است که اگرچه به کمک کسی احتیاج نداریم، سپاسگزار می شویم اگر دنیا حقیقت را مخدوش نکند.

ندا نه به خاطر یک کشور، که برای رویایی به نام ایران جان داد. یکی از مهم ترین نمادهای ایران در قلب ایرانیان، خلیج فارس است، خلیجی زیبا در خاور میانه که در سخنرانی تان آن را “خلیج” نامیدید.

آقای رئیس جمهور،

خلیج فارس در قرن پنجم پیش از میلاد از سوی داریوش بزرگ و هرودوت خلیج فارس خوانده می شد؛ نیز در قرن دوم پیش از میلاد از سوی کلودیوس پتالمائوس، و در قرن اول میلادی از سوی کینتوس کورتیکوس روفوس. نام رسمی آن هنوز “خلیج فارس” است. سازمان ملل دو دستورالعمل صادر کرده است که در آن از دولت ها خواسته است که برای نامیدن این خطه آب، فقط از نام “خلیج فارس” استفاده کنند.

اشاره به ندا در سخنرانی شما برای ایرانیان دلگرم کننده بود؛ اما وقتی واژه “فارس” را از خلیج فارس حذف می کنید، رویاهای ندا و ملتی را لگد می کنید که چیزی جز عزت و رویاهایشان برایشان نمانده است. مطمئنم شما قصد ندارید ملتی را از آنچه به حق متعلق به اوست، محروم کنید.

من همه چیزم را به خاطر یک رویا از دست داده ام و بر این باورم که شما، آقای رئیس جمهور، از معدود دولتمردان دنیا هستید که هنوز به رویاها باور دارند.

به شما درود می فرستم و در سفر درازی که در پیش دارید، برایتان آرزوی موفقیت می کنم. امیدوارم شما نیز برای ملتی که با چنگ و دندان، در میان خون عزیزانش می کوشد خود را به رویایش برای آزادی و برکت نزدیک کند، آرزوی موفقیت داشته باشید.

با احترام،

آرش حجازی