Friday, July 16, 2010

تأ ملی بر مسئله رهبری جنبش سبز در ایران.بخش چهارم ( پایان

تأ ملی بر مسئله رهبری جنبش سبز در ایران.
بخش چهارم ( پایان )
به قلم : کاظم رنجبر ، د کتر در جامعه شناسی سیاسی .
Kazem.randjbar@yahoo.fr

چرا جامعه شناسان دین را عامل از خود بیگانگی فرد (Aliénation) می دانند ، وکا رل مارکس دین را افیون توده ها می نامد؟

«...» دین، آه و حسرت مخلوق درمانده است.
دین،روح دنیای فاقد عاطفه است.
همچنانیکه ، دین ،عقل و شعور دنیائی است ،
که خود آن دنیا ،فاقد عقل و منطق است.
دین افیون توده ها است .
- نقل از، نقدی بر فلسفهً حقوق هگل .از کارل مارکس .سال 1844-ترجمه از زبان فرانسه.(ماًخذ 1)

متفکرین متعددی، جوهر دین را بر رفتار تعبد وبندگی انسان می دانند. دین در واقع مظهر رابطه با ور انسان ها، با موقعیت سلطه گری خدایان است.اعلان ده فرمان ( نوعی از فرامین قطعی،که امکان بحث و تفحص را کاملأ منع کرده است ) در تورات ، کتاب عهد عتیق ، و دخالت های مکرر خدای یکتا پرستان برای راهنمائی انسان به صراط مستقیم ، بر این اصل ، یعنی تعبد و بندگی انسان تاًکید می کند.امٌا نقل کتاب های دینی ،و داده های تاریخی ، به ما نشان می دهند، که انسان ها در مقابل این دستورات و فرامین «الاهی»، همیشه و بطور دائم ، قوانین و فرمان های خدایان شان را زیر پا گذاشتند. داستان انسان ها با خدایان شان ، بمانند «بازی گربه با موش » است .دستور تابعیت ودر قید فرمان خدا بودن، ونافرمانی و زیر پا گذاشتن دستورات خدا از طرف بشر ،این سئوال را پیش می کشد :آیا دین به معنی حقیقی ، آزادی های فردی انسان را به قید و بند ،نمی کشد؟همین طوری که مخالفان سرسخت دین ، اعلام می دارند،که آیا دین ، شکلی از خود بیگانگی انسان نیست؟
فیلسوف آلمانی متخصص الهیات لوتر، رودلف اتو (Rudolf Otto -1869-1937 )، جامعه شناس فرانسوی امیل دور کهایم (Durkheim-1858-1917ٍEmile ) ، میرسیا الیاد (Mircea Eliade-1907-1986) فیلسوف و مورخ و متخصص تاریخ ادیان و اساطیر دینی ،مجارستانی الاصل ،همچنین سایر متفکرین در رابطه با خصوصیات اصلی دین بطور مشخص و روشن بر این عقیده اند : مقدس و قدسی دانستن ، وستایش همراه با ترس ،و اعمال وآداب ایکه در رابطه با باورهای دینی و شخصیت های مقدس ،مرتبط هستند، نشانه ای از بیان احساسات شخصی و اجتماعی می باشند. مشاهده اجرای احکام دین ، در چنین ابعاد عقیدتی و اجرائی ، در واقع ، قبول انقیاد و تبعیت و اطاعت است . (به عنوان مثال ،مراسم حجً برای مسلمانان جهان ،و یا، مراسم عزا داری عاشورا،برای پیروان مذهب شیعه نشانه ای از بیان احساسات اجتماعی و شخصی مسلمان و پیروان مذهب شیعه است .تاکید از نویسنده)
بدون شک باید یاد آوری کرد ،که این تصویر از دین ، با ادیان توحیدی گره خورده است.
ادیان توحیدی ،چون یهودیت و بعدآ مسیحیت،(و اسلام ) ، در مبارزه قاطعانه شان علیه ساحری و جادوگری ، زمینه رشد آلترناتیو ی را، که لازمه خرد گرائی است ، فراهم نیاوردند، به همین جهت نیز، بنا به عقیده نظریه پردازان «از خود بیگانگی »، همین امر ، زمینه از خود بیگانگی انسان از طریق دین را فراهم آورده است.
درحقیقت ،رابطه مخصوص که انسان در باور های خود ، با خدایان ، یا ارواح ایکه مظهر سحر و جا دو ،و دارای قدرت مافوق طبیعی هستند،چندان شبیه تسلیم شدن و واگذاری خود به خدایان و ارواح ، نیست. بلکه این جادوگران ( همچنین روحانیون ) هستند،که خود را ، به نوعی نماینده خدا ، وقدرت های ماوراء طبیعی ، بر مردم (ساده اندیش و بیسواد –تاکید از نویسنده )تحمیل می کنند.همچنانیکه مارسل موس (Marcel Mauss-1872-1950 ) استاد مردم شناسی فرانسوی تبار ، در آثارش نشان داده است ، «...» جادوگری قبل از هر چیز ، از هوی و هوس انسان ها ناشی می شود ،انسان تلاش می کند که خود را ، از قدرت و انقیاد قدرت های طبیعی خلاص بکند ،و یا رحم و شفقت قدرت های طبیعی را نسبت به انسان برانگیزاند. ( مثل خواندن نماز باران در خشک سالی ها، دعا ونذر و احسان برای شفای بیما – تاًکید ازنویسنده ) ولو اینکه این قدرت های ماوراء طبیعی ،هرگز در انقیاد جادوگران وانسان ها قرار نمی گیرند. اگر بندگی انسان ، در محتوی دین نهفته است ، و بوسیله باور های دینی او اظهار وجود می کند، به عبارت دیگر ، آنچه را که به عنوان «از خود بیگانگی » به دین نسبت می دهند، در حقیقت این چیزی نیست ، جز از خو بیگانگی انسان ، که از طریق حیات اجتماعی ، به خودش تحمیل می کند. بنا به گفته فیلسوف آلمانی ، لودویک فئورباخ ،(Ludwig Feuerbach-18041872 )انسان عوض اینکه خود را مقید به مقدسات بکند، بیشتر در قید و بند جامعه ایست ، که در آن زندگی می کند. از منظر فئور باخ ، پرستیدن خدا از طرف انسان ، در واقع پرستیدن انسان بوسیله خود انسان است.
این اندیشه ، انعکاس قابل توجهی در دو بنیانگذار جامعه شناسی ، یعنی ، کارل مارکس ،و امیل دور کهایم ،گذاشت.دور کهایم ، پدر یک نظریه جامعه شناسی است ،که میتوان آنرا چنین خلاصه کرد :تفکر واندیشیدن در باره دین، چیزی جز تفکر واندیشیدن در باره خود جامعه نیست، منتها انسان ها ،کمتر به این اصل آگاهی دارند.از آنجائیکه زندگی اجتماعی ،بخاطر اجتماعی بودن آن یک اجبار والزام است ، لذا دین نمی تواند به غیر از تحکیم و اجبار وانقیاد ، چیز دیگری باشد.در جوامع ایکه ارزش های سنتی ،معیار ، تکلیف ،و حدود آنها را جامعه مشخص کرده است ، وجود نداشته باشند، دینی وجود نخواهد داشت.برای دورکهایم ، قبول دین در واقع ، قبول این قیود و رسوم هستند.و اضافه می کند و می گوید:وجود قید وبند و اجبار ، لزومأ منبع از خود بیگانگی انسان نیست.
فئور باخ می گوید:از اینکه انسان احساس وابستگی و عدم آزادی در رفتار و گفتار خود می کند ، این چنین احساس ، پایه و زیر بنای دین را تشکیل می دهد.و درست از این منظر است ،که مسئله از خود بیگانگی معنی و مفهوم خود را پیدا می کند.این همه اعمال و قید و بند،که باعث احساس عمیق از خود بیگانگی، بخاطر نبود آزادی های فردی ،و تحت انقیاد وسلطه نهاد های قدرت حکومتی بودن فرد،برای بیان علل آن ، کافی نیست. امٌا بوسیله کارل مارکس است ،که نظریه ، از خود بیگانگی فرد توسط دین، مایه گرفته،و گسترش پیدا کرده است.
نظریه مارکس بر یک اندیشه نسبتأ ساده بنیانگذاری شده است.مارکس می گوید :دین بمانند هر ایدئولوژی ، یک نوع ماسک و با ظاهر فریبنده است. دین در واقع روابط سلطه گرانه طبقه حاکم بر تودًه ملت را ،پنهان می کند.برای مارکس ، مذهب افیون توده مردم است.این افیون، توده مردم را درحالت خلسه ،و نشئه نگاه می دارد، تا بتواند ، روابط ظالمانه حاکم در جامعه ،و شرایط سخت زندگی را تحمل بکند.طبقه نخبه حاکم کشور ، می توانند با راحتی تودهً ملت را استثمار بکنند.تا روزیکه احکام دینی ، روابط ظالمانه را ، به عنوان دین و قوانین شریعت ، بر آن ها مشروعیت می بخشد،، همین حاکمان ، می توانند به راحتی ، توده های زحمت کش را ، استثمار بکنند.در عین حال تودهً مردم نیز، این سرنوشت را به عنوان خواست خدا ، قبول خواهند کرد.برای اینکه رهبران دینی ، شب و روز ، بگوش توده مردم (ساده ومعصوم )خوانده اند ، که درد و رنج زندگی خاکی را ، خداوند در آن دنیا، خیر و برکت و بهشت و سعادت ابدی خواهد داد.خوشبختی ابدی ،وازلی فقط در آن دنیا است.
در واقع ، دین را از دو طریق ، می توان ، از زاویه ، از خود بیگانگی ، مورد مطالعه قرار داد .
الف – دین را می توان ، از خود بیگانگی نامرئی ، دانست، که زیر پوشش ، احساس سبکی ،و راحتی و تحمل مشکلات زندگی روزمره ، بعضی افراد مئومن ، ناشی از ایمان به خدا، در خود احساس می کنند.( درست مارکس نیز ، از این منظر، یعنی احساس سبکی وراحتی دین باوران است که به دین نگاه می کند.)
ب - یا نظریه دورکهایم است ، که او بر این باور است ، وقتی که انسان مئومن و دین باور ، به دنبال اعمال خلاف قانون و اخلاق ، (تجاوز به جان ، مال ،و ناموس ، خیانت به زن خود ، شوهر خود ، انواع دروغ و حقه بازی ها، تاکید از نویسنده ) از خدا ، با گریه و زاری طلب بخشش می کند، یا پیش کشیش محل اعتراف می کند ،وبه دنبال این گریه و زاری ها ، احساس سبکی می کند، در واقع ، این احساس سبکی (که در واقع یک نوع خود فریبی و مردم فریبی است.تاکیداز نویسنده ) برای دور کهایم ، نوعی ، از خود بیگانگی انسان دین باور است . در واقع برای این نوع افراد ، دین به عنوان یک مهار ، یک طناب ، یک پوزه بند ،مانع رفتار حیوانی ، غیر اخلاقی بعضی انسان ها می شود. خصوصأ اینکه در این نوع رفتار های خلاف اخلاق و خلاف قانون ، مجرم ، بر این باور است ،که با رشوه دادن به آخوند ،و کشیش ، خاخام ،و سایر مدعیان نماینده خدا ، میتواند خودرا از عذاب وجدان راحت بکند!!! بی جهت نیست که آخوند های حرفه ای چنین دکانی را قرنها باز کرده اند . نماز و زوزه می قروشند ، مال حرام را با گرفتن حق خود حلال می کنند. بهترین نمونه این حقه بازی ها ، جریان دزدی ها و کلاهبرداری های شهرام جزایری ، در جمهوری اسلام ناب محمدی آقای خمینی بود ،که عین گفته حجت الاسلام مهدی کروبی «شیخ اصلاحات را این جا ، نمونه می آوریم .«...» ،روزی که آبروی شهرام جزایری از پرده بیرون شد ، جناب کروبی تنها کسی بود ، که از میان دریافت کنندگان رشوه حق البوق ، با سربلندی اعلام کرد ،که پول از تجاٌر و ثروتمندان گرفتن توسط آخوند ها ، شیوهای مرضیه و قدیمی است ، اگر او 750 ملیون تومان ا ز جزایری گرفته ، خود آقا نیز دو برابرش را گرفته و بقیه هم گرفته اند و می گیرند،که گرفتن وجوهات حق مسلٌم مجتهدان است ( ماًخذ 2)
دااین نوع دزدی وکلاهبرداری های شرعی را شما ، براحتی می توانید ، در تمام ادیان و رهبران بالا مقام آن ادیان ملاحظه بکنید . در صورتیکه ، بنا بگفته فیلسوف معروف عصر روشنگری فرانسه ، شارل منتسکیو،(Charles-Louis Montesquieu-1689-1755 ) تقوی و فضیلت ، پایه و ستون اساسی دموکراسی است.
برای جامعه شناس معاصر ایتالیائی ، متخصص جامعه شناسی ادیان ،Enzo Pace،از خود بیگانگی ، لزومأ همراه با احساس و درد و رنج نیست، چه بسا ، شخص با رضایت کامل ، قدم بر« ازخود بیگانگی » می گذارد، و آنرا مایه شکوفائی و رشد روحی واخلاقی – روانی خود می داند.فرقه های مختلف مذهبی ، چه در یهودیت ،مسیحیت ، اسلام ،پیروان بودا ، کنفسیوس ، ، همراه با حرکات یوگا (yoga) ، زهد و چله نشینی ،روزه گرفتن های طولانی ، بریدن از جامعه ، زیستن در صومعه ها، چه بسا ، این نوع انسان ها ، در داخل چنین گروها احساس راحتی و آرامش می کنند.منتها ورود به این فرقه ها ، در ابتدا ، بخاطر زخمهای روحی درونی ،و مسائل روانی فرد است، و فرد بر این باور است ،که در این محا فل و صومعه ها ، زاویه نشینی ها ، به آرامش روحی و روانی دست خواهد یافت. بعلاوه ، اغلب مشاهده شده است ، که رهبران این نوع فرقه ها ، از ضعف روحی و روانی پیروان خود اغلب سوء استفاده های ما لی و جنسی می کنند. گزارش های پلیس در کشور های دموکراتیک ، این نوع سوءاستفاده های روسای فرقه های مختلف را ، تائید می کنند. آخوند های زن باز ، با صیغه های متعد ،و 4 زن رسمی ، و زنان متعدد امامان ،اظهر من الشمس است. (کاش ملت ایران ، تعداد زنان عقدی وصیغه آیت الله ها و حجت الاسلام های رنگارنگ ، با عمامه های سفید و سیاه را می دانستند ، آن موقع می فهمیدند که چرا این حضرات مخالف رشد و بلوغ عقلی ، علمی ، اجتماعی زن و دختر مسلمان در جامعه هستند.تاکید از نویسنده )
برای جامعه شناسان ، ادیان معتبر دنیا نیز ، در ابتداء فرقه های کوچکی بودند ،که رهبر فرقه ، با نبوغ و استعدادو سیاست های زیرکانه و مدٌبرانه خود ، بعضأ همراه با جنگهای خونین ، باور ها ی دینی خود را ، بر گرو ها و ملل مغلوب ، تحمیل کرده اند.ایرانیان با شمشیر آخته یمانی عرب ، در طول بیش از دو قرن اشغال ایران ، مسلمان شده اند .
* * * *
جنبش سبز و روند تکاملی آن در بطن جامعه امروز ایران.
جوامع بشری ، یک عنصر زنده و پویا ،و همیشه در حال تحول و تکامل هستند.چه بسا عواملی سیر و روند این تکامل را ، زمانی به تاخیربیاندازند و مانع رشد طبیعی و منطقی آن بشوند.نمونه های بسیاری را می توان در تاریخ مشاهده کرد. یونان باستان ،که در بخشی از اروپا ، زمانی مهد دموکراسی قدیم بود ، قرنها ، در جهل و خرافات مسیحیت ارتدکس ، وقدرت کشیشان اسیر گشت و سیر قهقرا و انحطاط را طی نمود .همین سیر قهقرا باعث شد که امپراطوری عثمانی ، کنستانتینبل (استانبول فعلی ) را در سال 1453،و آتن را در سال 1458، به تصرف خود در آوردند.همین یونان و آتن تا سال 1830، زیر سلطه عثمانی ها بود.به عبارت دیگر یونان مهد دموکراسی مدت 4 قرن زیر سلطه استبداد عثمانی ها بود.
در باور های جامعه ایران ، بعد از به قدرت رسیدن صفویه ،و تحمیل دین شیعه با شمشیر آخته کلب علی (عنوانی که شاه عباس بخود داده بود )، مردم ساده اندیش غرق در خرافات ایران ، بلاخره ، در پایان قرن بیستم ، امام سیزدهم ،و حکومت عدل علی آیت الله خمینی را به چشم دید .گرچه ملت قیمت بس سنگینی را ، برای شناخت ماهیت و ذات آخوند حکومتی پرداخته است و هنوز هم می پردازد،امٌا باوجود این ،امروز ، تمام هستی بود و نبود این ملت و مملکت ، بر سر دو راهی قرار گرفته اند .
1- تجزیه ایران ، با دخالت بیگانگان ، در راستای منافع قدرت های استعماری ، به گروهای قومی ، مذهبی .خوانندگان بخاطر دارند ،که آریل شارون ، نخست وزیر اسرائیل ، علنأ می گفت : ایران بدون سلاح اتمی هم ، برای اسرائیل خطر ناک است.
2- گذر از«جمهوری ابتر اسلام ناب محمدی خمینی » و استقرار نظام جمهوریت به مفهوم فلسفه سیاسی آن ،یعنی جدائی دین از سیاست.

وقتی که نظام ابتر جمهوری اسلامی ، در جٌو احساساتی و انقلابی 1357، همراه با ترور و اعدام ، به رهبری آیت الله خمینی و همپالگی «روشنفکران ملی - مذهبی » همراه با اصل ولایت مطلقه فقیه باز مانده از اندیشه های مرتجع ترین جناح روحانیت در انقلاب مشروطیت ، یعنی شیخ فضل الله نوری مدافع مشروعیت در مقابل مشروطیت حاکم شد، استدلال و منطق روحانیون حکومتی ، همراه با ایده ئولوژی دلالان ملی - مذهبی و روشنفکران ناب اسلامی با تئوری غرب زدگی ، و مبارزه با مظاهر غرب ، منجمله دموکراسی غربی !!!این بود ،که چون مذهب شیعه ، مذهب اکثریت ملت ایران است ، لذاحکومت باید در دست روحانیون شیعه و در راستای قوانین مذهب شیعه علوی در نظام «جمهوری اسلامی »، متبلور بشود!!!
خود این اندیشه با اصل معنی و مفهوم جمهوریت از منظر فلسفه سیاسی ، کاملأ در تضاد است.جمهوریت نظام حکومتی است ،که امور و اداره توده مردم مقیم در یک جغرافیای طبیعی و انسانی را، توسط نمایندگان منتخب آن مردم ، برای مدت معلوم ، و مسئول در مقابل همان مردم ،عقلانی و منطقی می داند . در جمهوریت ،اصل بر احترام به کرامت انسانی ،برابری حقوق انسان ها بدون تبعیض قومی ، نژادی ، جنسیتی ، فرهنگی و مذهبی نهفته است.در جمهوریت ، انسان طبقه یک و طبقه دو و طبقه سوم ،و جود ندارد.به صرف اینکه یک عده ایرانی ، بنام روحانی ، مدتی تحصیلات دینی ، با اندیشه ها برخاسته از جامعه عشیره ای 14 قرن پیش کرده اند، در نظام جمهوریت ، چنین قشری ، فاقد امتیاز بوده و در مقابل قانون برابر با سایر احاد ملت هستند. ولو اینکه آیت الله جنتی علنأ از تریبون دولتی می گوید:البته که در ایران ، ایرانی درجه یک و درجه دو و درجه سه داریم !!! یا آیت الله ( آفت الله ) مصباح یزدی می گوید : وطن پرستی عین گاو پرستی است !!(ای کاش این آقا مشخص نیز می کرد ،که، آخوند پرستی معادل چیست؟).
وجود اکثریت عددی یک گروه اجتماعی در بطن یک جامعه ، امتیاز حقوقی از منظر حقوق طبیعی انسان ها ،(آزادی های فردی و اجتماعی ، برابری حقوق فردی و اجتماعی و فرهنگی ، مذهبی ، جنسیتی شهروندان ) به این اکثریت ،نمی دهد. وقتی ما ازارزش والای کرامت انسانی صحبت می کنیم ، این کرامت انسانی ، شامل تمام احاد ملت ایران ، در جغرافیای سیاسی وطن ما می شود. کشور ایران ، متعلق به تمام ملت ایران است، تا روزیکه یک فرد ایرانی ، یک گروه ایرانی ، در عمل و کردار و رفتار ، صادقانه مدافع استقلال و تمامیت ارضی ایران است، این فرد ،و یا اعضای این گروه ایرانی ، همچنانیکه در دفاع از وطن خود ، حتی جان خود را فدا می کند، همان اندازه نیز حق دارد ،که در اداره این کشور ، از طریق انتخابات آزاد ،در صورت داشتن استعداد ، شعور ،و علوم مربوط به سیاست و مدیریت کلان ، بالاترین مسئولیت اداره کشور را بر عهده بگیرد .این فرد ایرانی ، ممکن است زن و یا مرد، پیرو سایر ادیان و مذهب ،و یا اصلأ مذهب نداشته باشد.رابطه انسان دین باور ، رابطه فرد با خدای خود ، مسلمآ مورد احترام احاد ملت است ، اما در هزاره سوم، یک کشور و یک ملت 70 ملیونی را نمی توان با آداب ورسوم جامعه عشیره ای 14 قرن پیش عربستان ، اداره نمود و این آداب و رسوم را به زور سرنیزه ، تهدید به مرگ ،بر ملت تحمیل کرد .. اگر کسی این اصل و منطق را درک نمی کند، یا نادان است ، یا در جستجوی منافع شخصی ، خود را به نادانی زده است ،و یا در خدمت دشمنان ایران و ایرانی قدم برمی دارد.31 سال حاکمیت جهل و خرافات ، چپاول ، ریا و تزویر ، قتل و تجاوز به حقوق و کرامت انسانی شهروندان ایرانی توسط حاکمان مزوٌر ودین فروش،باید برای رهبران جنبش سبز ، تجربه ًآموزنده باشد. گرامی باد خاطرهً فروغ فرخ زاد ، که در دوبیت ، این چنین روشن و آشکار ،بزرگترین خطر یک جامعه ، یعنی ریا و تزویر ، دین فروشان را ، بر ملت ایران هشدار میدهد
پیشانی از داغ گناهی سیه شود ،
بهتر زداغ مهر نماز از سر ریاء
نام خدا نبردن از آن به ،که زیر لب ،
بهر فریب خلق ، بگوئی ، خدا ، خدا!.
پایان .
پاریس .16 ژوئیه 2010
- اقتباس بطور کامل ، یا به اختصار ، با ذکر نام نویسنده و سایت ، کاملأ آزاد است .
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------ ماًخذ(1) در زبان فرانسه .

- http://www.lecavalierbleu.com/images/30/extrait_105.pdf
- ماً خذ (2) در زبان فارسی

-
- www.nourizadeh.com/archives/000974.php
- سایت آقای دکتر علی رضا نوری زاده .

Tuesday, July 13, 2010

جلوه های ویژهء سکولاریسم و آلترناتیو

جلوه های ویژهء سکولاریسم و آلترناتیو
گفتگو با آرمان نجم
پرسشگر: فرح آریا
به انگیزه برگزاری ( همایش) به میزبانی سکولارهای سبز ایران در شهر تورنتو / کانادا، گفت وگویی با آقای آرمان نجم، عضو شورای هماهنگی شبکه جهانی سکولارهای سبز و سرپرست انجمن سکولارهای سبز در برلین انجام داده ایم. آرمان نجم فارغ التحصیل رشتهء هنرهای دراماتیک و کارگردانی فیلم از فرانسه است. او کوشیده است تا در میان مخالفان حکومت مذهبی ایران در راستای فکر جدائی حکومت از مذاهب و مکتب ها، گام هایی استوار در راه (دموکراسی و آزادی) بردارند. برای آشنائی با جلوه های ویژهء سکولاریسم و روند آلترناتیوسازی، از منظر یک فعال سیاسی، با آرمان نجم به گفتگو نشسته ايم.

پرسش: آقای آرمان نجم با تشکر از فرصتی که برای اين گفت و گو داده اید، اولین پرسشم در مورد چگونگی تشکل شبکهء جهانی سکولارهای سبز و انجمن های شهری سکولارهای سبز در نقاط مختلف جهان است.
پاسخ: شبکهء سکولارهای سبز ایران برای آزادی و دمکراسی برای اولین بار در تاریخ ۱۵ ژانویه سال ۲۰۱۰ در راستای بیانیه ای تحت عنوان «سکولارهای پشتیبان جنبش سبز» و بر اساس سه اصل مهم که توسط آقای نوری علا و خانم شکوه میرزادگی نوشته و انتشار یافته بود بوجود آمد. این سه اصل عبارت بودند از اینکه اولاً جنبش سبز دارای بخشی عمده از سکولارهاست و دیگر آنکه این بخش سکولار خواهان انحلال حکومت اسلامی ایت و در پایان هم اينکع حکومت مورد نظر اين بخش باید به اعلامیه جهانی حقوق بشر و آزادی های مندرج در آن پایبند باشد.
در این رابطه عده ای از شخصیت های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی با امضای خود از این بیانیه پشتیبانی کردند. سپس دراین راستا برای نزدیک کردن و به هم پیوستن نیروهای سکولار دمکرات در داخل و خارج ایران، شبکهء جهانی سکولارهای سبز بوجود آمد و راهکرد خود را بر اساس تاسیس انجمن های سکولار سبز در سراسر دنیا قرار داد. در این مرحله، کار تشکیلاتی شبکه آغاز شد و از طرف هیات مؤسس شبکه به دکتر نوری علا ماموریت داده شد تا، با انتخاب چند تن از اعضای شبکه، شورای موقت هماهنگی را تشکیل دهد. این گروه، که من نیز افتخار همکاری با آن را داشتم، همراه با آقايان دکتر رضا حسین بر و اسفندیار منفرد زاده و دکتر نوری علا تشکیل شد و کار نوشتن و تنظیم اساسنامهء شبکه را در دستور کار خود قرار داد. سپس، سرپرست های انجمن هایی که در این فاصله اعلام موجودیت می کردند، برای انجام این کار در شورای موقت هماهنگی به ما پیوستند. در سپتامبر ۲۰۱۰ شورای موقت هماهنگی اساسنامهء شبکه را به تصویب مجمع عمومی رساند و، با برگزاری یک انتخابات، شورای جدید هماهنگی و بازرسان شبکه را به عموم معرفی کرد. در این مرحله شبکه، پس از پشت سر گذاشتن فاز تشکیلاتی خود، وارد مرحلهء نوینی از کارهای اجرایی شد. از جملهء این کارها تشکیل هر چه بیشتر انجمن های سکولار سبز در سراسر دنیا و، در این راستا، تلاش برای برقرار کردن ارتباط و به هم پیوستن نیروهای سکولار دمکرات بوده است.
در حال حاضر شبکه دارای نوزده انجمن سکولارهای سبز در نقاط مختلف اروپا و امریکا و کانادا می باشد و انجمن های جدید دیگری نیز در یکی دو هفتهء آينده اعلام موجودیت خواهند کرد.

پرسش: اهداف این شبکه و همایشی که در تاریخ ۶ تا ۸ مه در تورنتو برگزار می شود چیست؟
پاسخ: اهداف این شبکه در بیانیهء اعلام موجودیت آن و دعوت عام برای پیوستن به شبکهء جهانی سکولارهای سبز به صورت بسیار شفافی در سه اصل مطرح شده است.
1- ما معتقدیم که برپایی نظام های مبتنی بر هر گونه مذهب، دین و ایدیولوژی ناقض حقوق اساسی بخش بزرگی از شهروندان جامعه و منشاء تبعیضات گوناگون و آشکار است. چرا که همهء مطالعات نظری و نیز تجربه های عملی نشان داده اند که چنین حکومت هائی غیر قابل استحاله و اصلاح اند و، بنابراین، همگان بايد در راستای انحلال آنها بکوشند.
2- ما معتقدیم که اکثریت مردمی که طی یک سالهء اخیر در ایران با نام شناخته شدهء «جنبش سبز»، در ابتدا به بهانهء انتخابات و سپس بصورتی علنی در مخالفت با حکومت مذهبی مسلط بر ایران، به خیابان آمده و مورد شکنجه و تجاوز قرار گرفته و بهترین فرزندان شان بدست ماموران دولتی کشته شده اند، پس از سی سال تجربهء حکومت مذهبی، هم در شکل بنیاد گرایی و هم در نوع اصلاح طلبی اش، به این نتیجه رسیده اند که دیگر وقت آن رسیده که حکومتی غیر ایدئولوژیک / غیر مذهبی داشته باشند. از این رو ما جنبش سبز ملت ایران را جنبشی به گوهر نافی هر نوع حکومت مذهبی / ایدئولوژیک، در همه اشکال ممکن آن، می دانیم.
3-ما معتقدیم که تنها شکل یک حکومت غیر ایدئولوژیک / غیر مذهبی، که حاصل جدا کردن نهادهای مذهبی و ایدئولوژیک از حکومت است، و ماهیتی سکولار دارد، بعنوان بهترین، شایسته ترین و فراخ ترین بستر برای برپایی نظامی مبتنی بر اعلامیهء جهانی حقوق بشر و دمکراسی، و تأمین همه گونه آزادی و حقوق اساسی برای همهء شهروندان ایرانی که پایبند و مکلف به اجرای قانون و احترام به آزادی دیگر شهروندان هستند محسوب می شود.
ما در راستای تبدیل باورهای سه گانهء فوق به نیرویی سیاسی، که می تواند مبلغ ضرورت انحلال حکومت مذهبی در ایران و ایجاد آلترناتیوی سکولار برای آن باشد،از همهئ ایرانیان برون و درون مرز، با حفظ هرگونه عقیده و برنامهء سیاسی در جهت شکل حکومت و اهداف حزبی برای ادارهء کشور و برای برقراری آزادی و دمکراسی در ایران و حفظ یکپارچگی کشور دعوت به همکاری می کنیم .
«همایش تورنتو» نیز در رابطه با بررسی راهکارهای اجرائی این «روند الترناتیو سازی» برگزار می شود زیرا ما ـ در شبکهء سکولارهای سبز ـ خود را آلترناتیو نمی دانیم، و تنها تلاش ما برای بوجود آوردن بستری است که در آن یک آلترناتیو سکولار دمکرات بوجود بیاید. یک روز از این همایش نیز به شبکه ی ما اختصاص خواهد داشت تا اعضای انجمن ها بتوانند با یکدیگر از نزدیک آشنا شوند و در مورد برنامه های شبکه به رایزنی بنشینند.

پرسش: تصور نمی کنید درد بزرگ در برقراری دموکراسی در ایران خود ایرانی ها هستند که همه در خطوطی صاف و موازی جلو می روند که، بی هدف و بدون پایان، هيچگاه بهم نمی رسند؟
پاسخ: اگر منظور شما از "ایرانیان" نیروهای موجود در سپهر سیاسی ایران است، شاید حق با شما باشد. بسیاری از این نیروها و شخصیت های سیاسی در امتداد و روند انقلابی که سه دهه پیش اتفاق افتاد و در امتحانی تاریخی و نهایی که در مقابل خود داشتند رفوزه شدند و افکار عمومی در داخل و خارج ایران آنها را از حق تدریس و برنامه ریزی برای جامعه منع کرد. اما، از آنجایی که در ایران اصولاً افکار عمومی از ابزار دمکراتیک خود، که مطبوعات و رسانهء آزاد هستند، بی بهره بوده مسلماً نمیتوانسته خود را به شکلی بارز در معرض دید همگانی قرار دهد.
در درون و برون مرز این رفوزه شدگان سیاسی که به نسل های گذشته تعلق دارند و خود را نیز گهگاهی با پسوندهای مختلف "دمکرات" می نامند، واقف نیستند که خود سدی در مقابل نسل های جدید ایجاد کرده اند و مانع به حرکت در آمدن و مطرح شدن خواسته های بر حق آنها هستند. رفتار سیاسی آنها، علیرغم اینکه خواهان حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش هستند و خود را جمهوریخواه می نامند، اما بیشر شبیه به پادشاهان ـ با تمام معانی استبدادی که اين مفهوم می تواند در خود داشته باشد هستند. این چهره ها و شخصیت های سیاسی هرگز شجاعت اخلاقی سکوت کردن و کناره گیری از سیاست را ندارند. گویا منافع ملی ما با جذبه آنها گره خورده است.
از سوی دیگر، باید ترفندهایی را که حکومت اسلامی در این سه دهه توسط عوامل و نمایندگان خود در خارج کشور و یا توسط اصلاح طلبان حکومتی برای موازی سازی از آنها استفاده کرده است، مورد برسی قرار دهیم و از آنها به عنوان طرح هایی نام ببریم که هدفی جز بوجود آوردن عدم اعتماد و پراکندگی در میان نیروهای اپوزیسیون واقعی نداشته است. برای این ترفندها حکومت اسلامی از هر ابزاری، حتی خشونت، سرکوب و قتل در داخل و خارج از ایران استفاده کرده است. به عنوان مثال، وقتی از حقوق بشر اسلامی صحبت می کنند، اين خود یک موازی سازی است، که هدفی جز لوث کردن اعلامیهء جهانی حقوق بشر و آزادی های مندرج در آن ندارد. یا وقتی احمدی نژاد و یا مشایی سنگ تاریخ و تمدن ایران را به سینه می کوبند، می دانیم که نیرنگی بیش نیست زیرا این حکومت طی سه دههء گذشته با برنامه ای سیستماتیک سعی در اسلامیزه کردن تاریخ و تمدن ایران داشته است. بنابراین، هدف برای اپوزیسیون واقعی و انحلال طلب مشخص است.
شاید هنوز همهء راهکردها برای برون رفت از این دایرهء بسته و به هدف رسیدن ـ که همانا ایرانی آزاد و بدون تبعیض است ـ مشخص نشده باشد. شبکهء جهانی سکولارهای سبز ایران در این راستا تلاش می کند تا با خرد جمعی بستری را برای ایجاد یک آلترناتیو سکولار دمکرات بوجود آورد؛ بدون آنکه خود ادعایی مبنی بر آلترناتیو بودن داشته باشد. در این راستا شبکه طرحی را در رابطه با این بستر سازی به افکار عمومی تحت نام «انتخابات آزاد در خارج از کشور» عرضه کرد تا مورد ارزیابی و نقد غیر مغرضانه قرار گیرد. در همایش تورنتو نیز (که با نام «ایران از همهء ما مهمتر است" برگزار می شود) اعضای شبکه و شخصیت های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی که در این همایش حضور دارند به بررسی و تبادل نظر در مورد در مورد این طرح و پیشنهادهای دیگر خواهد پرداخت.

پرسش: با پراکندگی میان قشرهای متفاوت سیاسی عقیدتی چه حرکتی را در وحدت و یکپارچگی گروه ها موثر می دانید؟
پاسخ: در گذشته تلاش های بسیاری برای بوجود آوردن یک آلترناتیو توسط نیروهای اپوزیسیون صورت گرفته است که متأسفانه همگی با شکست روبرو شده اند. البته این شکست ها را باید نسبی بررسی کرد. به باور من این شکست ها ما را به پیروزی نزدیک تر کرده اند. حتی من این پراکندگی را، که شما از آن یاد می کنید، مثبت ارزیابی می کنم. زیرا "یکپارچگی" برای من معنائی ایدیولوژیک دارد. فراموش نکنید که خمینی با شعار «وحدت کلمه» آرمان های واقعی یک انقلاب را به یغما برد. هنوز کسانی هستند که آن دوران را "طلایی" می نامند و نوستالژی بازگشت به آن دوران را دارند. بنابراین، عدم یکپارچگی عقيدتی را می توان به فرهنگ و تاریخ ایران پیوند داد. به باور من، پدیده های فرهنگی مهمترین نقش را در یکپارچگی مردمان سرزمینی و یا ملتی ایفا می کنند. انبار این پدیده های فرهنگی در ضمیر ناخوداگاه مردم و شعور و بینش سیاسی سکولار آنها، پادزهری را می سازد که بخاطر آن حکومت اسلامی، پس از سه دهه سرکوب و جنایت، هنوز ترس از محفوظ ماندن روزگار خود و انقلابش را دارد.

پرسش: دو پدیدهء «سکولاریسم» و «آلترناتیو» در حال حاضر موضوع اصلی بيشتر گفتمان ها هستند. امروز برای جامعه ایرانی اين واژه ها دارای معانی گوناگونی شده اند. گروهی از "راهکار" حرف می زنند و عده ای دیگر از «جایگزنی». شما آنها را چگونه معنا می کنید؟
پاسخ: در مورد سکولاریسم از نظر واژه شناسی شاید هنوز جایگزینی مناسب برای آن به دست نیامده باشد، اما واژهء فارسی "گیتیانه" به مفهوم متعلق به اين گیتی و این دنیا در برابر اخرت را داريم. در یک کلام، سکولاریسم عبارت است از جدایی مذهب از حکومت. این پروسه ای است که از انقلاب مشروطه تا به امروز در بطن جامعه، در برابر مذهب زدگی حکومت و در رویارویی با یکدیگر وجود داشته و چون موضوع آن منتفی نشده همچنان ادامه دارد. اما، در حال حاضر، بعلت سی سال حکومت مذهبی در ایران و آنچه هائی که مردم با پوست و استخوان خود لمس کرده اند، سکولاريسم بصورت یک گفتمان سیاسی درآمده است.
«آلترناتیو» هم بدیلی است در مقابل حکومت اسلامی و هرآنچه را این حکومت ندارد این بدیل عرضه می کند. سکولاریسم، دمکراسی، حقوق بشر و نهایتاً دادن حاکمیت به دست مردم و فاه کردن امکان دخالت آنها در سرنوشت خویش برای ايجاد زندگی در جامعه ای بدون تبعیض.

پرسش: با تلاش های مدام و اقداماتی زیربنایی که شبکهء جهانی سکولارهای سبز ایران انجام داده، شما به نجات ملت و مملکت زیر سپهر آزادی، چقدر خوشبین هستید؟
پاسخ: شبکهء جهانی سکولارهای سبز، همانطور که گفتم، "آلترناتیوساز" است و خود را "آلترناتیو" نمی داند. خاورمیانهء دیکتاتور زده به ما می آموزد که سکولاریسم شرط لازم است برای رسیدن به آزادی و دمکراسی، اما کافی نیست. حکومت مصر، یمن، لیبی، سوریه و تونس حکومت هائی سکولار بودند یا هستند اما به منشور اعلامیه جهانی حقوق بشر پایبند نبوده اند. سکولاریسم هم بدون پایبندی به حقوق بشر و آزادی های آن ره به جایی نخواهد برد. به عبارتی، سکولاریسم و حقوق بشر دو روی دیگر سکه آزادی و دمکراسی در ایران هستند. خوش بینی من از روزی که مردم ایران به بهانهء انتخابات به تظاهرات دست زدند و در ابتدا عبارت «رأی من» را در شعارها و مطالبات شان مطرح کردند، به اوج خود رسیده است. البته می دانید که این شعارها، علیرغم تلاش اصلاح طلبان حکومتی برای مهارشان، خیلی زود رادیکالیزه شده و کل حکومت اسلامی و رهبرش را در بر گرفتند.
اجزاء این عبارت برای من از مفهوم گسترده ای برخوردار بودند که بدون تردید فراتر از انتخابات قلابی حکومت اسلامی ـ که در سراسر عمر خود آن را بارها برگزار کرده بودـ قرار داشت. واژهء "رأی" جامعه ای را تداعی می کرد که شهروندان آن با پذیرش مسئولیت و با اتکا به عقل و خرد جمعی خود، خواستار بدست گرفتن سرنوشت خویش بودند و واژه "من" از اصالت فردیتی سخن می گفت که آزادی انتخاب را برای خود حق می دانست. این دو مفهوم چشم اندازی جدید از زندگی را فراروی انسان ايرانی قرار می داد. بدينسان، حرکت جامعه بر اساس سه اصل مهم فردیت، عقل و آزادی به پیش رفته و، با هزینهء سنگینی که پرداخت، حکومت اسلامی را به زیر می کشد.

پرسشگر: با سپاس از شما و با امید به یک گردهمایی نتیجه بخش در دیدارهای روزهای شنبه هفتم و یکشنبه هشتم ماه می در «همایش تورنتو».

Monday, July 12, 2010

تجاوز و قتل در تبریز به بهانه مبارزه با بدحجابی


گزارش تکمیلی / تجاوز و قتل در تبریز به بهانه مبارزه با بدحجابی
July 11, 2010 Farsi No Comments

يكشنبه 20 تیر 1389 ساعت 17:59 |
خبرگزاری هرانا – سه عضو نهاد شبه نظامی بسیج با سوء استفاده از مدارک شناسایی خود، دختر جوانی را در شهر تبریز ربوده و پس از ضرب و شتم و تعرض و تجاوز به وسیله سلاح گرم او را به قتل رسانده و جسد وی را در بیرون شهر رها کرده اند. این موضوع باعث حساسیت افکار عمومی و تالم شدید مردم منطقه شده است.

بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، پس ازمفقود شدن دختر جوانی در شهر تبریز با نام الناز – ب. 26 ساله، خانواده او مراتب مفقود شدن وی را به تمامی نهادهای مربوطه اطلاع دادند و پس از یک هفته تجسس جسد وی در پزشکی قانونی در حالی که پزشکی قانونی پس از آزمایشات از تعرض، ضرب و شتم، تجاوز و قتل به وسیله شلیک سلاح گرم را تایید می کرد به خانواده تحویل داده شد. نیروهای انتظامی محل کشف جسد را اطراف گورستان امامیه تبریز اعلام نمودند.

با اعلام شکایت خانواده نیروهای انتظامی سه شهروند تبریزی عضو فعال بسیج را بازداشت نمودند که متهم ردیف اول در اداره آگاهی به تمام موارد فوق اعتراف نمود. وی اذعان نمود که با عنوان امر به معروف و تذکر بابت بدحجابی که در قالب طرح “حجاب و عفاف” از سوی بسیج و نیروی انتظامی تعریف می شود وارد خودروی این دختر جوان در منطقه ولیعصر تبریز می شود و سپس با تهدید وی با سلاح گرم و سوار نمودن دو تن دیگر از دوستان خود وی را به خارج شهر کشانده و مورد سوء استفاده قرار می دهند. و پس از این اقدام با شلیک سه گلوله به ناحیه سینه نامبرده را از پای در می آورند.

در حال حاضر گفته می شود متهم اصلی این پرونده به دلیل حساسیت موضوع، در اختیار سپاه پاسداران است.

عضویت وی در نیروی شبه نظامی بسیج، حمل سلاح گرم، حضور نیروهای رده بالای سپاه در خانواده وی و همینطور استفاده از کارت شناسایی و عنوان طرح مبارزه با بدحجابی به حساسیت های این موضوع در افکار عمومی افزوده است.

http://hra-news.biz/1389-01-27-05-26-53/2680-1.html

Thursday, July 1, 2010

تأ ملی بر مسئله رهبری جنبش سبز در ایران.از خود بیگانگی روانی – اجتماعی ملت ایران ، در تقابل با تاریخ خود وعلل آن .بخش سوٌم.

تأ ملی بر مسئله رهبری جنبش سبز در ایران.
از خود بیگانگی روانی – اجتماعی ملت ایران ، در تقابل با تاریخ خود وعلل آن .

بخش سوٌم.
به قلم : کاظم رنجبر ، دکتر در جامعه شناسی سیاسی .
kazem.randjbar@yahoo.fr

پیشگقتار .
ایرانیان بخاطر دارند ،آیت الله خمینی در 12 بهمن 1357، بعد از بازگشت به ایران ، با هلی کوپتر به گورستان بهشت زهرا رفت و به ملت ایران چنین وعده داد :« علاوه بر اینکه زندگی مادی شما را می خواهیم مرفه بشود، زندگی معنوی شما را هم می خواهیم مرفه باشد.شما به معنویات احتیاج دارید .معنویات ما را بردند . دلخوش نباشید که فقط مسکن می سازیم ، آب و برق را مجانی می کنیم . اتوبوس را مجانی می کنیم . دلخوش به این مقدار نباشید ، معنویات شما را ، روحیات شما را عظمت می دهیم به مقام انسانیت می رسانیم !!!...این ها شما را منحط کردند.اینقدر این دنیا را پیش شما جلوه کردند، خیال کردید همه چیز این است ما هم دنیا را آباد می کنیم ، هم آخرت را «...»
به عبارت دیگر ، با تمام معذرت از ملت شریف ایران ، گویا قبل از مراجعت روح الله خمینی به ایران ، ایرانیان فاقد انسانیت بودند ، این روح الله خمینی بود که به ایرانیان می خواست انسانیت بدهد . چون از عهده و قدرت یک روضه خوان حرفه ای چنین عمل سنگین ممکن نبود ، می بایستی اول روح الله خمینی را که عنوان آیت اللهی داشت ، یک شبه به مقام امامت و امام امت ترفیع داد ه می شد ، بعدأ امام سیزدهم اگر عنایت می کردند، ملت را به مقام انسانیت می رساندند. وچون همیشه یک مشت فرصت طلب در این نوع موقعیت حضور دارند ، یک شبه روح الله خمینی تبدیل به امام امت شد و سرود ها ساختند. فرهنگ چاپلوسی ، دست بوسی ، ،به نرخ بازار، مارک تجاری اش را عوض کرد ،شاه پرستان ، تبدیل به شیخ پرستان شدند.سرود« خمینی ای امام » یک شبه در فضای ایران پیچید وجای سرود شاهنشاهی را گرفت !
«...»خمینی ای امام ،خمینی ای امام – خمینی ای امام !!
همین امام امت ، در 24مرداد سال 1358 ، یعنی فقط چهار ماه پس ا ز تاسیس جمهوری اسلامی، ،که متن کامل آنرا می توانید در« صحیفهً امام ! » جلد نهم ،صفحات 281 تا صفحات 284 پیدا بکنید ، آن امام ناجی انسان !!! این با ر چنین می فرماید .«...»
اگر ما از اول که رژیم فاسد را شکستیم و این سد فاسد را خراب کردیم ، بطور انقلابی عمل کرده بودیم، قلم تمام مطبوعات را شکسته بودیم،و تمام مجلات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطیل کرده بودیم،و روسای آنها را به سزای خودشان رسانده بودیم ، وچوبه های دار را در میدان های بزرگ برپا کرده بودیم ،مفسدین وفاسدین را درو کرده بودیم ، این زحمت ها پیش نمی آمد.من از پیشگاه خدای متعال و از پیشگاه ملت عزیز عذر می خواهم ، خطای خودمان را عذر می خواهم .ما مردم انقلابی نبودیم.دولت ما انقلابی نیست، ارتش ما انقلابی نیست ، ژاندارمری ما انقلابی نیست، پاسداران ما انقلابی نیستند، من هم انقلابی نیستم ، اگر ما انقلابی بودیم ، اجازه نمی دادیم این ها اظهار وجود کنند. تمام احزاب را ممنوع اعلامی می کردیم، تمام جبهه ها را ممنوع اعلام می کردیم ، یک حزب و آن « حزب الله ، حزب مستضعفین ! و من توبه می کنم از این اشتباهی که کردم،و من اعلام می کنم به این قشر ها هی فاسد در سرتاسر ایران که اگر سر جای خودشان ننشستید ، ما بطور انقلابی با انها عمل می کنیم .
امام سیزدهم ، هرچه را که اینبار وعده داده بود ، نه تنها عملأ اجرا کرد ، قتل های دسته جمعی، تعطیل احزاب و جنگ خانمانسوز 8 ساله ، بستن مطبوعات ، استقرار نظام تمامیت خواه ، «پاک سازی دانشگاه ها !!!» نظام تک حزبی ، ورشکستگی اقتصادی ، بیکاری ،گرانی ، مهاجرت اجباری قشر تحصیل کرده کشور ، ایجاد گورستانی به وسعت ایران را عملأ روضه خوان دیروز و امام سیزدهم زمان، به ملت هدیه کرد .جانشینان به حق امام سیزدهم نیز در راستای خط «امام راحلشان » بر وسعت این گورستان افزودند ، که ما امروز شاهد آن هستیم.
* * * *
سخنی است معروف ازفردیک هگل(Friedrich Hegel -1770-1831 ) فیلسوف معروف آلمان ، که می گوید : هرملتی ،تاریخ خود را می سازد. «جمهوری ناب محمدی امام آیت الله خمینی !!! » و جانشین اش« رهبر فرزانه ولی امر مطلق مسلمانان جهان آیت الله علی خامنه ای!!! » ،ساخته و پرداخته ملت ایران است.منتها اگر از جعبه مارگیری شعبده بازان تاریخ، یعنی روضه خوانان شیعه علوی ، که همان شیعه صفوی نیز می باشد، چنین موجودات عجیب الخلقه ای بیرون آمدند ،که زندگی را برای هفتا د ملیون ایرانی زهر حنظل کرده اند ، این ملت ایران ، خصوصأ آن قشر از ایرانیانی که خود را با عنوان «روشنفکران مذهبی ، ملی مذهبی ها !!!» معرفی می کردند، این مرحله از تاریخ ایران را ساختند.
مار یانا فلاچی ، روزنامه نگار معروف ایتالیا ،که به محضر «امام امت ، آیت الله روح الله خمینی نیز رسید ،و بخاطر روسری غیر اسلامی اش ، کم مانده بود خشم رهبر انقلاب اسلامی را بر انگیزد، روزی از نخست وزیر سابق انگلیس ،و شخصیت معروف دنیای سیاست و جنگ ، وینستون چرچیل این سئوال را می پرسد :آقای نخست وزیر، ملت کوچک ایرلند ، در کنار امپراطوری عظیم بریتانیا ، دو قرن تمام جنگید ، تا استقلال خود را بدست آورد.اما چرا ملت های شرقی ، با ملیونها جمعیت ، این چنین راحت و آسان ، اسیر قدرت ها استعماری و در راًس آن اسیر استعمار بریتانیا شدند؟ چرچیل در مقابل این سخن ، این حقیقت ولو تلخ تاریخی را بیان می کند : بخاطر وجود اکثریت بی سواد و نا گاه این ملتها ،و اقلیت تحصیل کرده ،ولی فاسد و خائن این ملتها است ،که ما این چنین راحت بر اهداف خود نائل می شویم .
* * * * *

حتمأ ایرانیان عصر انقلاب 1357بخاطر دارند ،که در آن اوج اعتراضات و اعتصابات و مبارزات کور و بی برنامه ،در جواب این سئوال ،که چه نظامی را می خواهید جانشین نظام استبداد سلطنتی بکنید ؟ اغلب این جواب را می شنیدیم :هر نظامی که بعد از سرنگونی رژیم پهلوی بیاید ، بدتر از رژیم شاه نخواهد بود! اماٌ دیدیم و دیدید ،که اینگونه ساده انگاری ها ،چه دنبا لهً ترآژیک و درد آوری را با خود داشت.امٌا امروز، زمان ، زمان تاًسف و حسرت نیست. برای اینکه مسئله از جنبهً فلسفه سیاسی ، وروانشناسی اجتماعی ،و جامعه شناسی سیاسی ، بسیار پیچیده تر از آن است ، که اشخاصی که به این علوم آشنائی ندارند، حسرت دوران نظام سلطنت استبدای محمدرضا شاهی را بخورند .نظام استبداد دینی خمینی ، امام سیزدهم ، فرزند خلف استبداد سلطنتی خدایگان آریامهر است.
در اینجا برای گسترش بحث ، از اندیشه افلاطون یکی از بنیانگذاران فلسفه سیاسی در یونان باستان کمک می گیریم.
افلاطون که در قرن چهارم قبل از میلاد در آتن ، در یک دموکراسی در حال ا فول ، زندگی می کرد ،وامٌا هنوز در آن دموکراسی ، آزادی نقد نیش دار ،و گزنده ، بوسیله جواب دادن و انتقاد کردن معمول بود ، می گوید :حاکم کردن خرد گرائی ، و هوشمندی در سیاست ، عملی است بس دشوار . در جائیکه سیاست هدفش تعریف و تمجید افکار عمومی باشد ، خرد گرائی نمی تواند ، به موفقیت برسد. بد تر از آن ،حکومت کردن به نفس خود ، هوشمندی و خرد گرائی حاکمان را به فساد می کشد ،و آنها را از راه تعادل و شناحت واقعیت ها ، باز می دارد .افلاطون یاد آور می شود ، تنها بر مبنای استعداد و کارائی و موفقیت دولت در بالابردن شعور و آگاهی مردم است ،که ارزش و لیاقت آن حکومت را می توان سنجید. افلاطون اضافه می کند ،و می گوید : حاکمان نمی توانند به مردم حکومت بکنند ، مگر آنکه خود مردم شبیه حاکمان باشند. مردم حکومت گران دیگری نخواهند داشت ، مگر حکومت گرانی که شایسته آنها هستند .اگر در جامعه ،حکومت گرانی هستند،که فاقد عقل و هوشمندی هستند، برای این است ،که حکومت گران در حقیقت ، تصویر واقعی آن جامعه اند ، که مخالف هوشمندی و خرد گرائی هستند. اگر ما امروز ، تحلیل افلاطو ن را ، به جوامع بشری و نوع حکومت هائیکه بر ملت ها حکمروائی می کنند ، منتقل بکنیم ، می بینیم ،که این تحلیل و جهان بینی افلاطون ، اهمیت و بینش واقع گرانه خود را از دست نداده است. (ماًخذ 1 )


در همین چند جمله ، به خاطر محدود بودن زمان و جلوگیری از طویل بودن مقاله فقط به دو اصل تکیه خواهیم کرد .
1-افلاطون یاد آور می شود ، تنها بر بر مبنای استعداد و کارائی و موفقیت دولت در بالابردن سطح و شعور و آگاهی مردم است ، که ارزش و لیاقت آن حکومت را می توان سنجید .
2- حاکمان نمی توانند به مردم حکومت بکنند ، مگر آنکه خود مردم ، شبیه هیت حاکمان باشند ،مردم حکومت گرانی نخواهند داشت مگر حکومت گرانی که شایسته آنها هستند.اگر در جامعه حکومت گرانی هستند ،که فاقد عقل و هوشمندی هستند ، برای این است ،که حکومت گران در حقیقت ، تصویر واقعی جامعه اند ، که مخالف هوشمندی و خرد گرائی است.در ایت رابطه به اید دو نکته زیر لطفأ توجه بکنید .
الف - در تظاهرات 22 خرداد 1388 ، بعد از گذشت 31 سال از حاکمیت اسلام ناب محمدی آقای خمینی ، یکی از شعار هائی که مردم تهران می دادند چنین بود : یا حسین ، میر حسین !
ب- در اوج قدر قدرتی محمد رضا شاه ، با هزینه بس گزاف ، جشن دو هزار وپا نصد ساله شاهنشاهی راه انداخته شد ، محمد رضا شاه بر قبر کوروش نطق کرد و گفت کوروش آرام بخواب که ما بیداریم. !
در رفراندم 12 فروردین 1358 ، برای تعین نوع نظام حکومتی ، بنا به دستور آیت الله خمینی ، ملیونها نفر به پای صندوق راًی رفتند و به « نظام جمهوری اسلامی خمینی ، نه یک کلمه کم ، نه یک کلمه بیشتر » بدون آنکه اصلأ بدانند ، معنی این کلمه ابتر ،جمهوری اسلامی !!! چیست ، زن و مرد ایرانی ، با سواد ، دانشگاهی و بیسواد راًی دادند . اگر در دوران سلطنت 37 ساله محمد رضا شاه ، واقعأ شعور و آگاهی مردم بالا می رفت ، آیا این مردم ، آلت دست یک روضه خوان و اطرافیان او می شد ند ؟ همین سخن افلاطون کاملأ بجا گفته شده است :اگر در جامعه حکومت گرانی هستند ، که فاقد عقل وهوشمندی هستند ، برای این است ،که حکومت گران در حقیقت ، تصویر واقعی جامعه اند ،که مخالف هوشمندی و خرد گرائی هستند. وقتی که بعد از 31 سال حکومت اسلام ناب محمدی آیت الله خمینی ، و جانشین اش ، هزاران ایرانی شعار می دهند : یا حسین ، میر حسین !دادن این شعار در تهران ، پایتخت ایران اسلامی ، عمق فقر فرهنگی و فقر شعور سیاسی ملت و عدم شناخت تاریخ ملت ایران توسط خود این ملت را نشان می دهد ،که 2300 سال پیش ، افلاطون این چنین روشن و آشکار این موضوع را پیش می کشد .
* * * *
تاریخ چیست؟

تاریخ یک روایت ، یک بازسازی تصویر گذشته انسان ها ئی است ،که مورخین سعی می کنند، آنرا تفسیرکرده و توضیح بدهند ، تا درک زمان گذشته را، قابل فهم سازند.علاوه بردخالت عنصر زمان ، عصر تاریخی ، روش علمی مورخین ، هدف از بازسازی گذشته ، نباید فراموش کرد که تاریخ ، دارای هویت زمانی است ، که آن تاریخ ، در آن زمان ، نوشته شده است.(به عنوان مثال ، روضه خوانان عصر صفوی ، تاریخ شیعه را نوشته اند ،و برای روضه خوانان امروزایران ، چون آیت الله خمینی ،و آیت الله علی خامنه ای به ارث گذاشته اند. تاکید از ما است )
بنا به گفته آنتوان پروست ( مورٌخ 1933تولد Antoine Prost) ، تاریخ آن است که موٌرخین می آفرینند. تاریخ یک روایت است ، منتها ، نه آن روایتی که روشنفکران (یا در ایران ، روضه خوانان رسمی ،و روشنفکران روضه خوان !) بر مبنای حدس و احساسات خود می نویسند .بلکه تاریخ ،متکی بر منابع معتبر و استناد بر این منابع ،که لایه های تاریخی زمان گذشته هستند ، نوشته می شود. در طول قرون ، روش کار و استفاده از منابع ،و زمینه هائیکه در آن ها ،و بوسیله آن ها ، در جستجوی حقایق تاریخی نهفته است ،مورخٌین آنها را توسعه داده اند.تاریخ ، محدود به تفکر و تاًمل در گذشته نیست، لذا، لازمه ً تاریخ نگاری ، مسلط بودن به روش نگارش تاریخ است.(منظور تاریخ نگاری ، نوحه و روضه خوانی نیست ، تاریخ علم است .به همین جهت نیز روضه خوانان از زنده یاد احمد کسروی متنفر بودند ،و در نهایت او را با گلوله و تیغ جهل کشتند.)
این روش علمی تاریخ نگاری ، در طول زمان ، گسترش پیدا کرده است و در زبان اروپائی به این روش :( Historiographie ) یا در سبک ادیبانه ،تاریخ نگارش تاریخی ، می توان ترجمه کرد .در روش تاریخ نگاری ، مورخین از سایر علوم کمک کننده برای درک تاریخ کمک می گیرند .مثلأ سطح توسعه سایر علوم ، باستان شناسی و کاوش های علمی – تاریخی ،تکنولوژی ،سطح اقتصاد زمان تاریخی ، هنر معماری ، صنایع نظامی ، آمار ، روابط بازرگانی ،کشتی سازی ، تسلط بر آب راههای سوق الجیشی ، به کمک کشتی های اقیانوس پیما و علوم در یانوردی ، برای درک تاریخ کمک می کنند. تاریخ در کل ، مجموعه اعمال یک جامعه ، در یک زمان معین و مشخص است . اساسا ، تاریخ در بطن زمان خود نوشته می شود .لذا ، برای قضاوت اعمال تاریخی انسان ها ، عنصر زمان ، در تاریخ نویسی نقش اساسی دارند . تاریخ ، مجموعه اعمال گذشته ، در قالب مجاز عقلی (Synecdoque ) است . (ماًخذ 2)

یکی از افتخارات به حق ملت ایران، قد مت هستی و تاریخی این ملت است .امروز این ملت یا دنبال کوروش و داریوش افسانه ای در خرابه های تخت جمشید و پاسارگاد ، گیر کرده است ، یا دنبال امام علی و امام حسین مظلوم و شهید و ابوالفضل ،علی اصغر و علی اکبر ، طفلان مسلم روضه خوانان ، در جهان خیالی نجف و صحرای کربلا، سیر می کنند و 12 ماه سال عزا دارهستند !!!. این بیگانگی از تاریخ خود به معنی علمی آن ، تا حدی است ، که مرحوم علی مزینانی ، که مدت 40 سال به ملت ایران خود را، جامعه شناس قالب کرد، در مقاله ای نوشت : بدون حسین ، شراب و نماز یکی است.! یا آقای دکتر عبدالکریم سروش،«فیلسوف و روشنفکر اسلامی !!!» که از اولین روز در دستگاه این حکومت ضد عقلانیت و علم بود، در این بحران رژیم ، و مبارزات بی امان آزادیخواهان ملت ، به روحانیون مخا لف جناح اقتدار گرای تمامیت خواه ، پیشنهاد مهاجرت به نجف و کربلا را می دهد !!!( ماًخذ 3)

ملت ایران از دوران حاکمیت صفوی ، ، با سناریو های (نماش نامه ها و شبیه سازی ها)ساخته و پرداخته روضه خوانان حرفه ای ، که صحنه های آن داستانها ،به روایتی در نجف، وکربلا اتفاق می افتند ، آشنا هستند. در حقیقت ،این جنگها، رقابت برای گرفتن قدرت و حفظ آن ، بین دو طایقه بنی امیه و بنی هاشم بود. این دوطایفه عرب و دوشمن خونی ،این پسر عمو ها ، فرزندان ذ کورعبدالمناف جد چهارم پیامبر اسلام بودند ،که دو فرزند دو قلو بنام های هاشم و شمس ، داشت.بنی امیه ازتبار عبدالشمس ،و بنی هاشم از تبار هاشم بودند. که هر دو این خاندان، در دوران قدر قدرتی شان ، ایران و ایرانی را بخاک سیاه نشاندند،و هستی این ملت را در طول بیش از دو قرن به تاراج بردند . بعد از گذشت هزار و چهار صد سا ل ، این روضه خوان ها ، به سر قمه زدن ها ،و به تن زنجیر زدن ها را ،که خود اعراب دست به چنین کار های خلاف عقلانیت نمی زنند،به ایرانی تحفه دادند، در حالیکه نه خود آخوند ها ،و نه فرزندان آنها هرگز نه قمه ،و نه زنجیر می زنند.این روضه خوانی ها ،چه دردی از ملت را دوا می کنند،، برای روضه خوانان حرفه ای مهم نیست، مهم این است که ملت را نادان و نا آگاه و تحت انقیاد خود در آورند .در کشور های پیشرفته ، وقتی که یک روز تعطیل می شود، اقتصاد دانان میزان خسارات مادی آنروز تعطیلی را حساب می کنند . وای به حال ملتی که 12 ماه سا ل برای عزاداری ،روزهای متعددی، تمام دستگاه اقتصاد ورشکسته اش نیز تعطیل باشد!!!
هروز در عراق ، ایران، افغانستان ، پاکستان ، بخاطرقدرت طلبی رهبران مذهبی وصدور فتاوی از طرف آنها ،ولی در واقع با دخالت مستقیم و غیر مستقیم عاملان قدرت های استعماری در منطقه ، صد ها انسان مظلوم درظاهر بخاطر شیعه یا سنی بودن ، ،مظلومانه با عملیات تروریستی ، کشته، یا تا آخر عمر معلول می شوند !آیابرای روحانیون قدرت طلب ،چه شیعه و چه سنی این است معنی انسانیت و معنویت ؟ درد آور اینکه ، درست در همان زمان ما شاهد هستیم ، اروپائی که قرنها میدان جنگ های مذهبی بین کاتولیک هاو پرتستان ها بود ، امروز چگونه با جدائی دین از سیاست ، تلاش در ساختن اروپای متحد ، در تقابل با ابر قدرت های امروز ، نظیر آمریکا، و ابر قدرت های آینده چون چین ، هند ، روسیه و برزیل هستند!!! آیا زمان آن نرسیده است ،که سخنان وینستون چرچیل با محتوی حقیقت ولوگزنده« اکثریت نا آگاه و اقلیت خائن در کشور های شرقی » را، عمیقانه باز شکافی بکنیم ؟
* * *
چرا جامعه شناسان دین را عامل از خود بیگانگی فرد (Aliénation) وکا رل مارکس دین را افیون توده ها می نامد؟
(ادامه دارد )
پاریس 29 ژوئن 2010
اقتباس بطور کامل و یا به اختصار ، با ذکر نام نویسنده و سایت کاملأ آزاد است .
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------ ماخذ به زبان فرانسه .
1-Le Monde 19 mars 2004 –Monique Canto-Sperb .La politique peut-il penser .Page 19.
استاد فلسفه سیاسی . در این رابطه به مقاله زیردر زبان فارسی نوشته این صاحب قلم ، با عنوان : فلسفه سیاسی ، یا روضه خوانی سیاسی ، مراجعه شود.

http://www.ettelaat.net/extra_06_11/f_siasi_ya_r_k_siasi.asp

2-http://fr.wikipedia.org/wiki/Histoire
- ماخًذ به زبان فارسی .

3-http://taksavaresabz.blogspot.com/2010/05/blog-post.html