Wednesday, October 31, 2012

تاملی برمحتوی کتاب « دردامگه حادثه » از منظر جامعه شناسی سیاسی . بخش چهارم .


تاملی برمحتوی کتاب « دردامگه حادثه » از منظر جامعه شناسی سیاسی .

مصاحبه آقای  :عرفان قانعی فرد ، با آقای : پرویز ثابتی .

به قلم : کاظم رنجبر : افسر سابق ارتش ، دکتر در جامعه شناسی سیاسی ،از مدرسه عالی علوم انسانی پاریس .

Kazem.randjbar @yahoo.fr

 بخش  چهارم .

 

هر ملتی شایسته حکومتی است که بر آن ملت حکومت می کند .

سخن از : Josephe de Maister – متولد 1753- مرگ 1821.

فیلسوف – سیاستمدار – مورخ – حقوق دان  فرانسوی .

 

در شش روز آینده ، یعنی 6 نوامبر 2012 ملت آمریکا برای انتخاب چهل و پنجمین رئیس جمهور آمریکا به پای صندوق رای خواند رفت ، لازم میدانم در راستای سیاست خارجی آمریکا ، که متاسفانه  آقای پرویز ثابتی در مصاحبه خود با آقای عرفان قانعی فرد ، در کتاب 200 صفحه ای خود ،در قالب کتاب 670 صفحه ای  به خورد ملت دادند (حتی کتاب شان هم از منظر حقیقت گوئی ، دور از واقعیت است ) چند لحظه روی ماهیت نظام حکومتی آمریکا و سیاست های پشت پرده آن مکث کنیم .

                                                   *                      *                          *

ژنرال دیوایت آیزنهاور متولد 1890-مرگ 1969 ، سی و چهارمین رئیس جمهور آمریکا  از ژانویه 1953 تا 20 ژانویه 1961 ،ا فسر عالی رتبه ارتش آمریکا ، فرمانده سابق نیروهای  دولت های متحد غرب اروپا  در جنگ دوم جهانی ،  بعد از دو دوره مقام ریاست جمهوری  به عبارت دیگر ، بالاترین مقام  اجرائی اولین قدرت نظامی  اقتصادی جهان ، با این تجربه نظامی و سیاسی ، در آخرین پیام تلویزیونی که در 17 ژانویه 1961 ،  به ملت آمریکا می فرستد ، علناً اعتراف میکند ، که : ایالات متحده آمریکارا ، رئیس جمهور ، گنگره ، وسنا ، اداره نمی کنند ، بلکه آمریکا را لابی های  صنایع نظامی ، کمپانی های نفتی بانکها ، صنایع داروی ،  اداره میکنند . من صاحب این قلم ، به هموطنان ام که آشنا به زبان انگلیسی هستند ، پیشنهاد میکنم ، که این سخنرانی  ویا اعتراف  ژنرال آیزنهاور را دقیق گوش بکنند ، و بخاطر بیاورند ، که دولت ملی مصدق در 28 مرداد 1332  زمان ریاست جمهوری  آیزنهاور با کودتای  طراحی شده سیا و وسازمان اطلاعاتی انگلیس و یک مشت آخوند چون : ایت الله کاشانی و چاقوکشان  چون شعبان لی مخ های شاه پرست ، و فدائیان اسلام  سقوط کرد. و از خود  می پرسم چگونه یک افسر اطلاعاتی عالی مقام ایرانی ، نمی داند ، یا نمیخواهد بداند ، که دولتها ی بزرگ  استعماری ، چه روسیه وچین ، چه کمونیستی و چه غیر کمونیستی ، چه آمریکا و متحدان غربی شان ، دو سیاست خارجی دارند ، یک سیاست آشکار  وظاهری ، و یک سیاست پشت پرده سرٌی که حتی  خود شهروندان این کشورها از آن آگاهی ندارند .؟


در زمان ریاست جمهوری جیمی کارتر و سقوط نظام شاهنشاهی در ایران ( در راستای مصلحت  سیاسی آن زمان قدرت های غربی ) ،وقتی که روزنامه نگاری از کارتر پرسید ، که چرا به شاه ایران که درحال بیماری  و مرگ است ، حتی از منظر انسانی اجازه اقامت در آمریکا را  نمی دهید ؟ کارتر جواب میدهد : برای ما ایران مهم است .!!! یعنی چی؟ یعنی همین کارتر را هم همان لابی ها  بر سر قدرت آوردند و هر موقع مصلحت دیدند ، در انتخابات آینده کنار می گذارند .

 

آقای پرویز تابتی  در فروپاشی نظام شاهنشاهی محمد رضا شاه ،در رابطه با نقش قدرت های خارجی  بطور روشن و آشکار ، انگلستان  را مقصر می داند ، وهرگز  آمریکا را مسئول نمیداند ، ولو اینکه  در این باره  فقط در چهارچوب اختلاف جمهوری خواهان ، و دموکرات های آمریکا ، در رابطه با  نظام خودکامه شاه ، روسای جمهور منتخب حزب دموکرات ، چون کندی و جیمی کارتر را مورد انتقاد قرار می دهند .  و در صفحه 490 در دامگه حادثه  ، آقای عرفان قانعی فرد چنین سئوال میکند : شما برای روس ها ، تاچه اندازه اهمیت قائل می شوید .. از یک طرف برای انگلستان پیدا و پنهان،  نقش قائل هستید روسها چه؟

آقای پرویز ثابتی جواب میدهد : روابط شاه با انگلیسی ها فراز و نشیب های فراوانی داشته است . در شهریور 1320 که روس و انگلیس به ایران حمله  و کشور را اشغال کردند ، مقامات انگلیسی که به علت دشمنی که با  رضا شاه پیدا کرده بودند ، مایل بودند سلسله پهلوی بکلی منقرض شود.محمد علی فروغی( ذ کاء الملک ) و برخی دیگر از سیاستمداران وطن پرست ایرانی آنها را متفاعد کرد ند که بر قراری رژیم جمهوری در ایران نه تنها به نفع ایران  بلکه به سود انگلیس نیز نخواهد بود .محمد رضاشاه نیز با برقرای تماس ها. رد و بدل  پیام ها ئی توانست اعتماد آنها را جلب و به سلطنت برسد .

 

 

 در راستای سیاست های استعماری قدرت های بزرگ ، از فرهنگ و باورهای دینی ملل عقب مانده ، ونشان دادن این واقعیت تاسف آور عقب ماندگی این ملت ها از منظر فلسفه سیاسی ، که خواسته یا ناخواسته آقای پرویز ثابتی در این مصاحبه ( فقیر از منظر آگاهی و شناخت سیاست جهانی قدرت های استعماری –چه بسا در راستای اهداف برنامه های آینده آقای پرویز ثابتی ) با تمام معذرت لازم میدانم چند لحظه روند تکا ملی شعور سیاسی فرهنگی جوامع اروپائی را به خوانندگان  این نقد ، توضیح داده ، بعداً به تحلیل و تفسیر سیاست پشت پرده آمریکا و متحدان غربی ایشان ، در پشتبانی از «اسلام سیاسی » زیربنای  تبلیغ جهالت در جهان اسلام و پشتبانی  بی قید وشرط آمریکا ، از خانواده سلطنتی ابن سعود ، خزانه دار رسمی سازمانهای  ارتجاعی – سیاسی  وتروریستی اسلامی  ، در کشور های مسلمان را ، با تکیه بر روند تکاملی شعور اجتماعی  در اروپا را  که به عصر روشنگری معروف است  چند لحظه روی آن مکث میکنیم و بعداً به سیاست های پشت پرده آمریکا نظر می اندازیم .

 

عصر روشنگری در تاریخ فلسفهٔ اروپا، (Age of Enlightenment) اصطلاحی است که برای سدهٔ هجدهم میلادی و یا دورهٔ طولانی‌تر یعنی عصر خردگرایی در سده هفده بکار می‌رود.

فلسفه روشنگری فلسفه قرن هجدهم را شامل می‌شود  دیدرو  ولتر ، روسو ، منتسکیو  کانت ،  اسپینوزا ،توماس  هابز ، جان لاک  از از فیلسوفان  عصر روشنگری‌ هستند .

روشنگری اشاره   به حرکت تاریخی و روشنفکریِ است که مدافع عقل به عنوان مبنای سیستم شناخت ، اخلاق، حکومت و منطق بوده  و به فیلسوفان اجازه می‌دهد که حقیقت قابل مشاهده را در جهان بدست آورند. فلاسفه عصر روشنگری ، نقطه حرکت فکری و فلسفی شان ، تقابل و فرق : دانستن ، باورداشتن (know- believeانگلیسی -savoir –croire فرانسه  ) است .  گذر انسان از باور های متافیزیک ، به دانستن  قوانین حاکم در طبیعت ، وجوامع بشری  در ابعاد بسیار پیچیده آن ، راه را برای مدیریت جامعه بر مبنای عقل و خرد ، تجربه و علم ، که در نهایت راه را در اروپا برای حاکمیت نظام های دموکراسی (حکومت مردم بر مردم )   گشود .

خواننده  کتاب : در دامگه حادثه ، که  کتابی است بظاهر 670 صفحه ، در واقع 200 صفحه بیشتر نیست ،  با وجود اینکه ، مصاحبه کننده و مصاحبه شوند ه ، هردو تحصیلات عالی دانشگاهی دارند ، و آقای پرویز ثابتی ، سنی در حدود 76 سال و اقامت 33 سال در آمریکا ، بظاهر  یکی از دمکراسی های مدرن  دنیای امروز است ،( بنا بگفته آیزنهاور  )در طول این مصاحبه  200 صفحه ای ، هرگز به ماهیت جامعه سنتی ایران ، و نظام برخاسته از این جامعه ، چه نظام  استبداد سلطنتی ،و چه نظام  استبداد دینی ، که در حقیقت  حکومتی بر خاسته از شعور فردی و اجتماعی جامعه سنتی و غرق در خرافات و جهالت است   مشاهد نمی کند .

بعلاوه ، محققین صدیق تاریخ استعمار، بارها وبارها به استناد به واقعیت ها و اسناد  تاریخی ، نقش استعمار را در جلوگیری از رشد منطق عقلی و علمی جوامع سنتی را توسط  این قدرت ها ، در آثار شان به تعدد نوشته اند و این آثار  در کتابخانه های معتبر دنیا  و دانشگاه ها و مراکز پژوهشی ، و این اسناد در اختیار پژوهشگران قرار دارند.

در راستای نقد کتاب : در دامگه حادثه  ، در رابطه با سرنگونی  نظام شاهنشاهی  پهلوی در ایران  در 22 بهمن 1357 ، آقای پرویز  ثابتی ، نقش  قدرت های استعماری  را در پشتبانی بی قید شرط   دستگاه روحانیت شیعه در ایران ، وحتی نفوذ بی نهایت دستگاه های اطلاعاتی  و فراماسونی  انگلیس و امریکا خصوصا با پیدایش نفت در جنوب ایران در مسجد سلیمان در سال 1908 ، و بعد ها رقابت آمریکا با انگلیس  در تسلط بر نفت عربستان سعودی ، و پشتبانی بی قید وشرط آمریکا از خانواده سلطنتی  ابن سعود ، و همچنین از دستگاه دینی اسلام و روحانیت اسلام ، که در واقع دنباله سیاست استعماری انگلیس در رابطه با اسلام ، اخوان المسلمین  سید جامالدین  افغانی همراه با ادوارد براون  هردو  فراماسون  و مامور انگلیس را  که دنباله اش  در ایران ، با سازمان فدائیان اسلام  در زمان ملی شدن نفت پیوند می خورد و از بطن آن  آیت الله کاشانی ، و آیت الله خمینی ونواب صفوی و ترور های سیاسی   و کودتا  و در رقابت با قلدور دیگر  روسیه و روسیه کمونیستی ، توضیح و تفسیرنمی شود . درحالیکه  اسلام سیاسی  اگر چه در گذشته ساخته و پرداخته استعمارا نگلیس بود و هست ، ولی بعد از جنگ دوم جهانی ، سیاست نو استعماری آمریکا  نیز در رقابت با کمونیزم ، و تسلط بر منابع نفتی خاورمیانه و بازار  فروش برای کالاهای آمریکائی  در جهان اسلام ، اسلام سیاسی و پشتبانی از آن  بخشی از سیاست های استعماری آمریکا را شامل شد .

در این راستا در رابطه با نقد کتاب : در دامگه حادثه ، به ساست های آمریکا ، زیر پوشش اسلام ، بخشی از  وقایع تاریخی سیاسی  سالهای بعد از جنگ دوم و حضور بالا منازع آمریکا  در خاورمیانه اسلامی نظر می اندازیم .

 

جایگاه اسلام، به عنوان ایده ئولوژی سیاسی ، در طرح های تاکتیکی ،و استراتژیک در جنگهای منطقه ای دوران رقابت های امپریالیستی وجنگ سرد.

 

 پیشگفتار:در طرحهای سیاسی – استرتژیک کوتاه ،میان ،و دراز مدت  ، عوامل فرهنگی ،نژادی ، قومی ، قبیله ای ، کثرت جمعیت و ترکیب آن ، ومعادن مواد اولیه استراتژیک ، چون نفت ، گاز ، مس ، اورانیوم ، کوبالت ، طلا و موقعیت جغرافیائی ،معیارهائی هستند، که قدرت های استعماری ،بطور دقیق ،در این  مناطق ، مورد نظر مورد مطالعه  قرار می دهند ،و برای تصمیم گیری و طرحهای  عملیاتی خود ، نتایج این مطالعات رادر برنامه های خود می گنجانند.منطقه حساس خاورمیانه ، تلاقی راه خاکی و در یا ئی بین سه قارهً اروپا ، آسیا و آفریقا ، با منابع عظیم نفت و گاز ، این مادهً انرژِی زای ارزان،  برای اقتصاد غرب ، و اقوام  مختلف متشکل از :ایرانی ، ترک ، عرب ،وسایر گروهای قومی ، فرهنگی ،با دین اسلام و فرقه های مختلف آن ، در کنار پیروان مذاهب دیگر ، وایجاد  دولت اسرائیل توسط استعمار انگلیس ،و پشتبانی بدون قیدو شرط  از این دولت مصنوعی توسط ابرقدرت  های بعد از جنگ دوم جهانی ،یعنی  ابتدا شوروی و انگلیس ،بعد آمریکا ، در طراحی سیاست های این قدرت ها ، چه در گذشته ،و چه امروز نقش داشتند،و نقش دارند.

اگر به تاریخ سه قرن گذشته  و امروز  خاورمیانه ،و حضور قدرتهای استعماری ،چون انگلیس ، روسیه فرانسه ، آمریکا ، دقیق بشویم ، به راحتی خواهیم دید ،که چگونه این قدرت های استعماری ، بطور مستقیم ،و غیر مستقیم ، از نقش اسلام ، ونفوذ در دستگاه روحانیت آن در پیشبرد اهداف خود سوء استفاده کرده و استفاده می کنند.

در طول این سه قرنی که  قدرت های استعماری ، پایشان در ابتدا بنام شرکت های بازرگانی و دریا نووردی ، چون کمپانی  های هند شرقی انگلیس ، کمپانی  هند  غربی انگلیس ،کمپانی  هند شرقی فرانسه ،کمپانی  هند غربی هلند ،و کمپانی هند شرقی پرتقال ، و قتی که  به این مناطق رسید ند،  به ترتیب ، از طریق عملیات جاسوسی ، نظامی ، اختلاف افکنی قومی مذهبی ، رسمأ بخش مهم آسیا و آفریقا  را به مرور تبدیل به امپراطوری  مستعمراتی خود کردند. در این عملیات  سازمان های اطلاعاتی ، بظاهر در لباس و نیرنگ های مختلف چون   مسیونر های مذهبی ، بازرگانان  ، باستان شناسان ، زبان شناسان ،اسلام شناسان ، ایران شناسان ، عرب شناسان ، ترک شناسان ، پزشکان اروپائی  دربار شاهان و سلاطین  جهان اسلام ، و در نهایت ، دیپلمات ها ،و مشا ورین نظامی ، راه را برای استعمار  علنی ، هموار کردند.

وقتی که ناپلئون بناپارت ، برای تضعیف قدرت امپراطوری  انگلیس ، طرح لشگر کشی  به هندوستان را از طریق مصر ، سوریه  عراق ، ایران و افغانستان را در سر می پرورانید، قبلأ اغلب آثار مربوط به اسلام و هندوستان  را  مطالعه   کرده بود . این آثار شامل نوشته های :«Savary-و Volnay »  بودند. برای ناپلئون  بناپارت ، پیامبر اسلام ، یک نابغه سیاسی و نظامی بود. به همین جهت نیز  در هنگام تحصیل در مدرسه نظام در شهر :Bienne  (شهری واقع در ایالت برن سویس، که به دو زبان فرانسه و آلمانی تکلم می کنند ) داستانی با این عنوان :Le Masque du Prophète - ماسک پیامبراسلام ، نوشت .( در اینجا کلمه ماسک در زبان فرانسه به معنای استتار و استراتژی و ترفند است  ،که در جنگ ،فرماندهان صاحب درایت ،برای فریب دشمن بکار می برند ) خود ناپلئون برای  فریب مردم مسلمان مصر وقتی که به مصر رسید ، تظاهر به تغیر مذهب و گرویدن به اسلام کرد،و نام علی  را به عنوان  نام دوم برای خود انتخاب کرد !  در همین راستا نیز  وقتی که ناپلئون در تاریخ 1799  مجبور به ترک مصرو مراجعت به فرانسه شد ، جانشین او ژنرال  ژان باتیست کلبر (Kléber  - متولد 9مارس 1753- مرگ در قاهره 14 ژوئن 1800) در هنگام شورش  مردم قاهره علیه حضور سربازان بیگانه فرانسوی ، بدست شورشیان ، به قتل رسید ،و جانشین او ، ژنرال  فرانسوی ، بنام ژنرال ژاک فرانسوا مانو (Menou – متولد 1750- مرگ 13 اوت 1810) بظاهر  در راستای اهداف سیاسی و توسعه طلبی ناپلئون، به اسلام گروید ، که مصری ها او را قبول بکنند، وبرای خود  نام  عبدالله را انتحاب کرد ،و با یک دختر مصری ازدواج نمود. از این نوع حیله و نیرنگ ها  در بین جاسوسان حرفه انگلیس ،آلمان نیز   در کشور های مسلمان  در تاریخ  خیلی  نمونه داریم . چنانکه قبل از تشکیل کشورعربستان سعودی  ، ومبارزه بی امان عبدالعزیز ابن سعود ،علیه خانواده حسین شریف مکه ، به همراهی و هدایت جاسوس معروف انگلیس چون هاری

  Harry saint john Philby  - متولد 1885- مرگ 1960- که پسرش سرهنگ کیم فیلبی  Harold Adrian Russel Philby جاسوس معروف شوروی که به آن کشور فرار کرد . 

این جاسوس برای مردم فریبی و خد مت به انگلستان و بعدأ به آمریکا، در ظاهر مسلمان شده بود و اسم  عبدالله را برای خود انتخاب کرده بود.همین شخص روزها مشاور خصوصی سلطان عبد العزیز ابن سعود بود و عصرها  با لباس مبدل ، و با تسلط کامل ایکه به زبان عربی داشت ، در کوچه و بازار  ریاض به ظاهر گدائی میکرد ! همین هاری  فیلبی معروف بود که درفوریه سال 1945، ملاقات فرانکلن روزولت را در مراجعت از کنفرانس یالتا ، را با ابن سعودبر روی کشتی امریکائی بنام :us quincy  - در دریاچه  کانال سوئز لنگر انداحته بود ، فراهم کرد .در این ملاقات ، بنا به نوشته تنها شاهد این جلسه ، هرگز صحبت امتیاز  نفت  عربستان سعودی در میان نبود .بلکه بحث بر سر مهاجرات  یهودیان اروپا به فلسطین بود، وروزولت هم بر این عقیده بود ، که بعد از پایان جنگ در اروپا ، باید یهودیان ، به وطن خود در اروپا ، برگردند.اما روزولت بعد از دو ماه ، فوت می کند. فرانکلن روزولت قبل از مرگ خود ، سرهنگ  ویلیام ادی (Colonel William Eddy   ) را که در این ملاقات به عنوان مترجم  بین فرانکلن روزولت و ابن سعود ، به خدمت گرفته شده بود ، به عنوان کنسول آمریکا  در جدٌه می گمارد. اما این کلنل  ویلیام ادی کی بود؟  این سرهنگ آمریکائی ، ویلیام ادی ، یک لبنانی مسیحی تبار بود ، که در شهر تیر  لبنان بدنیا آمده بود.در جنگ دوم جهانی ، رئیس گروه عملیات جاسوسی ، سازمان :Office of Strategic Service  .دفتر خد مات استراتژیک بود .سازمان جاسوسی سیا آمریکا ،از بطن  همین سازمان بوجود آمده است . خوانندگان ملاحظه می کنند، که اهمیت  نفت ، وموقعیت استراتژیک خاورمیانه  در سیاست های قدرت های استعماری چقدر نقش دارند. تشکیل دولت اسرائیل نیز در راستای این سیاست ها بود، که در واقع پیوند زرسالاران، با شرکت های نفتی ،و تاراج ثروت های ملی ،با همکاری مستقیم  نظام های جاهل ، مستبد و فاسد و جانی  کشورهای مسلمان منطقه است، که از دین، وخرافات دینی  به عنوان وسیله کور و نادان نگاه داشتن  ملتها ی مسلمان ، نهایت استفاده را می کنند.

 

همین سرهنگ  Eddy ، لبانی الاصل در1947  تبدیل به مشاور دائمی شرکت آمریکائی نفت آرامکو می شود، در اشغال لبنان توسط ارتش آمریکا در سال 1958، رئیس عملیات مخفی  ، در این منطقه  بود . به عبارت دیگر ، ترکیب عملیات نظامی ، عملیات مخفی ، و نفت ،و اشغال  مستقیم و غیر مستقیم  کشورهای نفت خیز و منطقه استراتژیک  خاورمیانه ، سیاست قدرت های استعماری  هستند.

هاری ترومن (Harry Truman- متولد 1884- مرگ 1972) ، از تشکیل دولت اسرائیل ،بی نهایت پشتیبانی می کرد، و در این سیاست ،به این اصل تاکید می کرد ،که در آمریکا به اندازه کافی راًی دهند ه عرب وجود ندارد که بتوان بطور جدٌی تظلم خواهی آنان را مورد توجه قرار داد.

همین نوع عملیات جاسوسی قدرت های بزرگ را  ما ایرانیان نیز در راستای رقابت های این قدرت های استعماراز یک طرف ، و سادگی و  خیانت حاکمان  خائن به ملت و مملکت  را از طرف دیگر  در دو جنگ اول و دوم جهانی ، چه در منطقه شمال ، و چه در منطقه جنوب و جنوب شرق ایران که میدان عملیاتی جاسوسان انگلیسی ، آلمانی ، روسی ، آمریکائی بود ، در تاریخ وطن خود شاهد بودیم .  عملیات جاسوس معروف آلمان بنام  ویلهلم واسموس ( Wilhelm Wassmuss- متولد 1880-مرگ 1931) همراه با جنگهای  معروف به تنگستان، و شرکت ایل قشقائی ، نه به عنوان یک  سازمان مقاومت ملٌی بر گرفته از آگاهی وطن دوستی ، بلکه آلت دست قرار گرفتن جاسوسان دولت های خارجی  را نیز شاهد بودیم و امروز هم شاهد هستیم.  نفوذ سیاست سلطه گری روسیه تزاری ،و روسیه کمونیستی ، توسط حزب کمونیست و حزب توده ، که بخشی از باسواد ترین و جوانان و افسران ایرانی را به دام  خود انداخت، نمونه این رقابت های بی امان قدرت های استعماری در منطقه حساس خاورمیانه  هستند.

.

احمد کسروی ، در  تاریخ مشروطیت خود ،  به زور گوئی و انتقام گیری روسیه تزاری  از انقلاب مشروطیت ایران ، به اشغال آذربایجان  توسط ارتش روس در 19 اردیبهشت 1288 اشاره می کند، همین روسها در عاشورای  سال 1290 ، در دی ماه همان سال ، رهبران جنبش مشروطه  در شهر تبریز را ، منجمله ثیقه الاسلام و حتی جوان 15 ساله که پدر اش علی مسیو   یکی از رهبران جنبش مشروطیت بود  بدار می کشند، این جوان 15 ساله ایرانی و آذربایجانی ، قبل رفتن به پای دار ، با صدای رسا  می گوید : زنده باد ایران ، زنده باد مشروطه .  احمد کسروی اشاره می کند، در حالیکه  سالدات های روسی ، در دهات و شهر ها ، به دهها دختر و زن ایرانی ، بانام های سکینه و فاطمه ، زهرا زینب   تجاوز می کردند، در همان روز عاشورا ،در حالی که این جنایت ها را نسبت به  به رهبران انقلاب  مشروطه انجام می دادند، یک مشت آخوند بی وطن ، بدون عرق ملی ، یک عده مردم نادان ، و غرق در خرافات را جمع کرده ،و در بازارهای تبریز مراسم زنجیر زنی و سینه زنی راه انداحته بودند، و برای داستان  کربلا و زینب و سکینه بر سر و سینه میزدند !!!

احمد کسروی توسط  سازمان فدائیان اسلام ، ساخته و پرداخته همین  قدرت های استعماری  و پشتیبانی آخوند های  نا آگاه و خرافی  وبی وطن ، وفریب یک مشت جوانان  نا آگاه توسط همین آخوند ها  به قتل رسید ، ودر  جمهوری ناب محمدیآیت الله خمینی و دارو دسته اش ، امروز  به نام نواب صفوی ، در تهران خیابان و ایستگاه متروداریم .

فقر فرهنگی و فقر فرهنگ سیاسی  بجائی رسیده است ،که همسر نواب صفوی  ادعا می کند ،که نفت ایران را نواب صفوی ملی کرد ، نه دکتر مصد ق .!!!

(همسر نواب صفوی  با اشاره به شعور اجتماعی بالای همسرش  تصریح کرد : نفت را نواب ، ملی کرد، نه مصدق، وقتی رزم آرا  گفت «ایرانی ها لوله هنگ هم نمی توانند درست کنند، مصدق نماینده مجلس بود» اما نواب در پاسخ به این سخن او گفت  تو لایق زمامداری نیستی و کناره گیری بکن و اگر پس از سه روز  نرفتی  خود مان  تورا می فرستیم» لذا خلیل طهماسبی ، شاهرگ استعمار را قطع می کند ،نه مصدق ، اما آنها ملی کردن را به اسم خودشان گذاشتند در حالی مصدق را بت کردند.(ماخذ -

 


 

                                               *             *                     *

در شروع جنگ دوم  جهانی  و حتی قبل از آن ،  ولو اینکه شبکه های جاسوسی  قدرت های استعماری بخاطر موقعیت استراتژیک  و وجود منابع عظیم نفتی در خاورمیانه ،در منطقه  فعال بودند ، بر این فعالیت ها  خود افزودند. این بار جاسوسان  قدرت های بزرگ ، با تجربیاتی که از جنگ اول جهانی ،و تقسیم خاورمیانه  بین قدرت های غالب ، خصوصأ انگلیس ، و فرانسه آموخته بودند،  در فاصله این دو جنگ ، در کشور های چون مصر ، عربستان ، عراق ، اردن هاشمی ، سوریه ، لبنان ،و شیخ نشینهای منطقه خلیج فارس ، شبکه های جاسوسی ،این قدرت ها ، زیر پوشش دیپلمات ، باستان شناس ، شرق شناس ، ایران شناس ، عرب شناس ، اسلام شناس ، و رئیس شرکتهای تجاری ، خصوصأ  سازمان  های پیچیده  استخراج نفت و تصفیه  متعلق به این دولتها نفوذ داشتند. همین  نواب صفوی که اسم  واقعی او سید مجتبی میر لوحی بود ، بعد از پایان  دوره هنرستا ن صنعتی  تهران ، مدتی در شرکت نفت ، متعلق با انگلیسی ها  در آبادان به عنوان مکانیسین  در کارگاه های این شرکت ، سوهانکاری میکرد .شاید یک عده ندانند ،که شرکت نفت انگلیس در آبادان و کل ایران  لانه جاسوسی  انگلیس  ها بود. چگونه این نوجوان ، یکد فعه ، به علم سیاست و دیپلماسی  مسلط می شود، و سر از حوزه علمیه نجف الاشرف در می آورد را  من با اتکا ء به دو واقعه تاریخی  در وطن  خود ،و مصر و آمریکا ، نکاتی را بااستناد  بر آثار و نوشته های محققین  اروپائی و آمریکائی ، در اینجا  خواهم آورد ، تا خوانندگان  ایرانی  که درد وطن و استقلال واقعی  و آزادی آن را از یوغ  یک مشت مستبد ، در لباس شاه و شیخ ، وابسته به بیگانگان را دارند ، به این دو واقعه توجه بکنند ، تا متوجه بشوند ،  اخوان المسلمین و فدائیان اسلام ،ساخته و پرداخته  همین قدرت های استعماری بودند و هستنند.

 ادامه دارد . پاریس 31 اکتبر2012 .

به قلم : کاظم رنجبر .

 

اقتباس بطور کامل و یا به اختصار ، با ذ کر نام نویسنده و نام سایت ، کاملأ آزاد است .

 

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منابع و ماً خذ:

 





 

Les Espions de L’or Noir 

De Gilles Munier  Editinos  Alphée .

Devil's Game: How the United States Helped Unleash Fundamentalist Islam (American Empire Project)


Robert  Dreyfuss

Wednesday, October 17, 2012

تاملی برمحتوی کتاب « دردامگه حادثه » از منظر جامعه شناسی سیاسی بخش سوم – نسخه 1.


تاملی برمحتوی کتاب « دردامگه حادثه » از منظر جامعه شناسی سیاسی .

مصاحبه آقای  :عرفان قانعی فرد ، با آقای : پرویز ثابتی .

به قلم : کاظم رنجبر : افسر سابق ارتش ، دکتر در جامعه شناسی سیاسی ،از مدرسه عالی علوم انسانی پاریس .

Kazem.randjbar @yahoo.fr

 بخش سوم – نسخه 1

 

کسی که نتواند جهت تحولات  جهانی را زیر سئوال ببرد، این امکان را دارد  که  چنین فردی در مقابل روند وقایع تعجب بکند .

 سخن از : ماکس وبر- متولد 1864 مرگ 1920     جامعه شناس ، استاد اقتصاد سیاسی .

 

 

بخش سوم در دامگه حادثه :

 در کتاب : در دامگه حوادث ، بحث شکنجه زندانیان سیاسی در زمان رژیم سابق ، خصوصا از زمانیکه آقای پرویز ثابتی ، شخص دوم سازمان امنیت و اطلاعات کشور بودند ، از صفحه 297 با این سئوال آقای عرفان قانعی فرد شروع می شود : در ایران چند کتاب (البته بسیار خواندنی ) در موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی در باره سازمان چریک های فدائی خلق و مجاهدین خلق منتشر شده که ساواک  را به آدم کشی و جنایت و داغ و درفش متهم میکنند؛ البته در همه جای دنیا ، بمب گذاری و ترور و اقدام مسلحانه و... محکوم و مذموم است و برخی معتقد ندکه شاید از ساواک  فقط بتوان تشکر کرد که ، توانست ریشه اقدامات مسلحانه را در ایران آن زمان ، تا حد بسیار خشکاند و امروز قدر آن را می فهمیم .(نقل از صفحه 297-298)

در صفحه 301 ، آقای عرفانی فرد ، در رابطه با موضوع :وجود شکنجه در زندان های ساواک این بار سئوال را چنین طرح می کند :البته برخی از چپ ها هم معتقدند که شما (ساواک ) هم در زندانتان شکنجه بود ه وحتی در ایام ریاست خود شما .

آقای پرویز ثابتی  چنین جواب می دهد : من شکنجه را غیر قانونی می دانستم و در هر فرصتی که بدست می آوردم با آن بر خورد میکردم که ممکن است بعد بیشتر توضیح دهم .

 بعد از این جمله آقای پرویز ثابتی ، می گوید : ممکن است بعد توضیح بدهم .  البته از منظر زمانی ، این کلمه «بعد » مشخص نیست . بعد یعنی کی ؟ چند ساعت دیگر ؟  یک روز دیگر ؟  دور روز دیگر ؟  اما وقتی به کتاب نگاه میکنیم ، می بینیم ، بدون فاصله  این بحث ادامه پیدا می کند .

 آقای ثابتی ادامه می دهد (...) من همانطوری که گفتم با شکنجه و هر گونه اقدام غیر قانونی مخالف بودم  وتا آنجا که در توان داشتم ، از آن جلوگیری میکردم .خودم هیچگاه ندیدم که فردی مورد شکنجه قرار گیردولی البته در این باره بسیار می شنیدم . (نقل از صفحه 307 کتاب )

وقتی خواننده ایرانی  این جملات را از زبان آقای پرویز ثابتی می شنود ، مسلماً از خود می پرسد : آیا  گفته های زندانیان سیاسی  را که امروز درقید حیات هستند ، آنها را قبول بکنم ، یا گفته های آقای پرویز ثابتی را ، که می گوید :خودم هیچگاه ندیدم که فردی مورد شکنجه قرار گیرد ولی  البته در این باره زیاد می شنیدم .

خواننده ایرانی  با خواندن این بخش مهم کتاب  در باره  وجود  یا عدم وجود شکنجه در زندان های سیاسی  رژیم سابق (نظام سلطنت استبدادی محمد رضاشاه ) چه انعکاسی  میتواند داشته باشد ؟ اینجا است که آقای عرفان قانعی فرد ، به عنوان : یک محقق بیطرف  عمل نمی کند ، بلکه سعی بر آن دارد که گفته های آقای پرویز ثابتی را ، به دلیلی ، (چه دلیلی ) به کرسی بنشاند ، وبر آن مشروعیت بدهد . آقای عرفان قانعی فرد ، این عمل را با یک ظرافت بسیار  استادانه  انجام می دهد ، که چه بسا خواننده ، به این عمل  مردم فریبانه  آقای قانعی فرد و همکاری  رسمی ایشان با آقای پرویز ثابتی ، در راستای گمراه کردن افکار عمومی نسل حاضر ، در اوج قدر قدرتی  آقای پرویز ثابتی و نظام استبداد محمد رضاشاه ، هنوز به دنیا نیامده بودند ، ظرافت و زرنگی تمام بخرج می دهد !!! این ظرافت و زرنگی  در این نکته نهفته است که درست در زیر نویس و در همان صفحه کتاب  307 چنین می خوانیم : 2- یکی از مقام های ساواک :«با مطالعه پرونده های فردی (چریک های فدائی خلق و مجاهدین خلق و...) متوجه می شدید که هر کدام از نوعی توهم رفتاری و بیماری روانی  رنج می برندو آنقدر در تکرار دروغ گرفتار شده اند که باورشان نمی شود واقعیت ماجرا ، چیز دیگری بود . مذهبی ها و اسلامی ها آنقدر دروغ و اغراق را در خاطرات و نوشته های اراجیف خود پس از انقلاب منتشر کردند ، که برای نسل شما جوانان دیگر مشکل است  پاک کردن و زدودن اوهام  از واقعیت »

 اینجا است که خوانندگان این کتاب  باید دقیق بشوند ، که محتوی این کتاب ، همچنانیکه در بخش اول این نقد  ذکر کردم ، هدفی جزء گمراه کردن خواننده ، در راستای شناخت ماهیت و واقعیت  نظام استبداد خودکامه محمد رضاشاهی  را ندارد .

محتوی کتاب در دامگه حادثه و تبلغاتی که به چاپ وانتشار این کتاب در آمریکا به دنیال داشت ، خوشبختانه یک عده از ایرانیان  خصوصا  شخصیت های سیاسی نظامی ایرانی تبار  که  بعد از فروپاشی  نظام استبدادی محمد رضاشاهی ، مقیم آمریکا شده اند ، توجه شان به گفته های آقای پرویز ثابتی جلب شد و مقالات متعددی از منظر نقد محتوی کتاب ، در نشریات  ونشریات الکترونیکی خارج از کشور ، چاپ و منتشر گردید . در  بین این  این نوشته ها ، نقد  سرگرد سابق ارتش پرویز انصاری  که خود در اداره دوم ارتش ، اداره ضد جاسوسی  مسولیت داشتند ، از منظر محتوی وبا استناد به واقعه دستگیری افسران پادگان بروجرد توسط ساواک و شکنجه آنان تاحد معلولیت  یکی از آنان :سروان مجید فرودنیا ، واعدام این افسر بی گناه ، برای سرپوش گذاشتن به جنایات ساواک  را داشتند ، ماهیت ذاتی نظام استبداد پهلوی و دستگاه ساواک  را که آقای پرویز ثابتی ، مقام دوم این دستگاه اختناق و شکنه بود ، کاملا روشن می کند .خواندن سلسله مقالات جناب سرگرد پرویز انصاری را  برای شناختن ماهیت ساواک ،دستگاه اطلاعاتی وامنیتی رژیم محمد رضاشاهی را به تمام  ایرانیان ، خصوصاً افسران  ارتش ایران ، چه در رژیم سابق

«شاهنشاهی ،و چه در رژیم شیخ شاهی  امروز » و تحلیلگران  مسائل سیاسی  ایران  وسیاست های بین المللی قدرت های بزرگ  امروز را توصیه میکنم .  در ضمن لازم به یادوری میدانم ، که : آقای پرویز ثابتی ، در این مصاحبه  بی سر و ته خود با آقای عرفان قانعی فرد ، واقعاً ماهیت ذاتی خود را از منظر ابعاد انسانی و انسانیت، شعور و آگاهی سیاسی   نشان میدهد.!!! آقای پرویز ثابتی و امثال پرویز ثابتی ها  واربابان شان  ، قدرت های استعماری باید بدانند که یک ملت را برای همیشه نمیتوان فریب داد .ملت از منظر منطق عقلی و علمی ، یک عنصر پویا در روند تکامل شعور اجتماعی  پیش میرود . چه کسی باور میکرد که روزی ایدئولوژی کمونیزم ، و رهبران جهان کمونیزم به زباله دان تاریخ  فرستاده خواهد شد؟ همین سرنوشت در انتظار نطام «جمهوری ابتر اسلامی  روح الله خمینی » نیز هست .

 

                                             *                  *                      *

 

پرویز انصاری، نویسنده این مقاله. متولد 1319 شمسی است. او علاوه بر تحصیلات نظامی، دارای لیسانس علوم سیاسی و فوق لیسانس حقوق جزا از دانشگاه تهران است و در دوران قبل از انقلاب ابتدا در مناصب مختلف قضائی ارتش، خدمت کرده است. وی در مهر ماه سال 1356 به عنوان وابسته ویژه نظامی مستقل (بدون وابستگی به سفارت ایران) به پاکستان اعزام می شود .او در آبان ماه 1357 به تهران احضار و به پیشنهاد ارتشبد ازهاری، ازارتش به نخست وزیری مامور و با موافقت پادشاه ،تحقیقات از دولتمردان رژیم گذشته راعهده دار و ماموریت اودردولت شاپوربختیار نیزادامه می یابد.انتخاب او درآنروزهایِ آشفته ، به سابقه خدمتی وی درسالهای قبل از انقلاب ، پیوندداشت که مسئولیت رسیدگی به پرونده های فسادمالی واداری وتحقیق از فرماندهان کل ژاندارمری ، نیروی دریائی ، لجستیکی نیروی زمینی ، لشگرزرهی قزوین ، و...راعهده داربوده و . تکرار وتداوم واگذاری این نوع ماموریتها وارزیابی مثبتِ کاهش فساددرنیروهای مسلح ، وتجربه اندوزی او درشناخت تنوع حیله های مُفسدین، بود ه است .   (ماخذ 1)

جناب سرگرد پرویز انصاری در سلسله مقالاتی را که بعد از چاپ و انتشار کتاب : «در دامگه حوادث »  برای نشان دادن  محتوای کتاب و و نبود کوچکترین صداقت در گفتار های پرویز ثابتی در این مصاحبه های خود با آقای عرفان قانعی فرد ، ضمن اشاره به وجود فساد مالی کلان در دستگاه حکومتی محمد رضاشاهی ، در رابطه با اعمال شنکنجه و قتل  مخالفان رژیم  پهلوی ، که آقای پرویز ثابتی آنها را انکار می کند ، یک نمونه بسیار با محتوی  را در این مقالات خود به قلم می آورد ، که واقعاً ماهیت دستگاه ساواک و دروغ پردازی های آقای پرویز ثابتی را به اثبات می رساند .  این واقعه اسفناک را ، جناب سرگرد انصاری  با عنوان :

«گروه افسران برانداز مرکز مهندسی بروجرد »  در مقالات خود توضیح و تشریح می دهد . (ماخذ2)

 

 

در تمام ارتشهای مدرن دنیا ، افسران بعد از رسیدن به درجه سروانی ، خود را آماده کنکور «دانشگاه ستاد و فرماندهی » آماده می کنند . این رسم معمول بود که افسران د اوطلب برای کنکور ، یک ماه مرخصی تقاضا می کنند و در این مدت مثل محصلین دبیرستان ، یا دانشجویان دانشگاه ، مواد دروس  نظامی مربوط به کنکور را  در صورت امکان ، بصورت گروهی ، چند نفره ، (چهار پنج نفر باهم ، برای تبادل آگاهی های خود از تخصص رسته های   رفقای همقطار ، در منزل همدیگر ، درساعات معین جمع می شوند ، ومواد درسی را مطالعه و مرور می کنند . )

زمانی که آقای پرویز ثابتی شخص دوم ساواک معاون سپهبد مقدم بود، 8 نفر از افسران دانشکده مرکز مهندسی  شهر بروجرد ، خود را برای کنکور دانشگاه ستاد و فرماندی آماده می کردند . این 8 نفر افسر طبق سنت دانشجوئی ، هر روز درساعت معین ، در خانه یکی از دوستان داوطلب کنکور برای مرور دروس دانشگاهی  و تبادل آگاهی از رسته همقطاران خود جمع می شدند . همین جمع شدن یک عده پنج شش نفر افسر در ساعات مشخص در خانه همدیگر ، باعث سوء ظن ساواک می شود ، و خبر چینان ساواک در منطقه ، به ساواک تهران ، یعنی به سپهبد مقدم و شخص دوم ساواک آقای پرویز ثابتی ، گزارش می دهند ،که تعدادی از افسران  شهر بروجرد ، با جمع شدن در خانه همدیگر در ساعات معین روز ، سرنگونی نظا م را طراحی می کنند .

همین گزارش خبرچینان ، باعث می شود که آقای پرویز ثابتی با ارسال  مامورین سازمان امنیت کشور که حتی بنا به قوانین معتبر کشور حق دخالت در امور ارتش را نداشت ، شبانه در خانه هایشان ، در مقابل چشمان پرالتهاب از ترس و حشت زنان و فرزندان این افسران ، آنها را به اتهام ، طرح و اقدام برای سرنگونی نظام حکومتی ، به تهران ارسال می کنند . همه این هشت نفر افسر از استادان دانشکده مهندسی ارتش ، واقع در پادگان بروجرد بودند و برخی از آنان درارای دانشنامه های مهندسی  از دانشگاه تهران و برخی دوره های مقدماتی و عالی رسته های مختلف ارتش ( پیاده –مخابرات- توپخانه – زرهی ) را در دانشگاه های خارج گذرانده بودند . (لازم بیاد آوری است که خواننده یک لحظه  فقط یک لحظه از منظر ارزش انسانی –علمی – و حتی هزینه تعلیم و تربیت این افسران را از مد نظر بگذراند )

جناب سرگرد پرویز انصاری که آن زمان  در مقام افسر رکن 2 –(افسر اطلاعاتی و ضد اطلاعاتی ) در ارتش خدمت می کرد، پرونده ، و نحوه بازداشت ، شکنجه این افسران را توسط ساواک  در سلسله مقالات خود در رابطه با آقای پرویز ثابتی و کتاب : «در دامگه حادثه »  بطور دقیق شرح و توضیح می دهد . در نهایت این عمل خلاف  وغیر قانونی و رفتار وحشیانه ساواک با افسران بی گناه را ، از طریق کانال های قانونی به اطلاع   شاه فرمانده کل قوای ایران در آن زمان می رساند. بدستور شاه کمیسیونی  مرکب از افسران ارشد و عالی رتبه  برای تحقیق  و آگاهی از نحوه بازداشت و شکنجه افسران توسط شکنجه گران حرفه ای ساواک  تشکیل و در نهایت بیگناهی این افسران ، وشکنجه شدن آنها توسط ساواک معلوم می شود .

این رفتار وحشیانه ساواک تحت مدیریت آقای پرویز ثابتی ، که امروز بعد از گذشت 33 سال از قدرقدرتی ساواک با تمام حیله و نیرنگ ، وجود شکنجه در ساواک را نفی میکند ، به آن حد وحشیانه بود ،که برای کتمان نگه داشتن وضع جسمی سروان مجید فرودنیا ، یکی از از آن 8 نفر افسر بی گناه ، که ساواک به اتهام :اقدام برای سرنگونی رژیم شاه بازداشت کرده بود ، در اثر شکنجه های حیوانی این دستگاه فشار و خفقان ، به بیماری صرع دچار شده بود .  سرگرد پرویز انصاری ، پایان زندگی تراژیک سروان مجید مجید فرودینا ، چنین می نویسد : در مدتی که برای مدت کوتا ه برای ماموریتی که به کرمانشاه رافته بود ، همین دستگاه ساواک برای پنهان نگاه داشتن اعمال وحشیاه خود نسبت به این افسر بیگناه ، سروان مجید فرودنیا را اعدام میکند .«...»هنگامیکه به تهران برگشتم ، معاون ام سرگرد شجاعی به من اطلاع داد ، سروان فرود نیا  تیرباران شده است !!! از او پرسیدم : نامه کتبی در این مورد رسیده ؟ گفت خیر .پرسیدم پس بر  چه مبنائی شما اطلاع پیدا کرده اید ؟ گفت سرلشکر قاجار او را احضار و به وی گفته است .مستقیم به دفتر قاجار رفتم و چگونگی را پرسیدم : او خبر را تائید کرد ولی از چگونگی بی خبر بود و گفت از تیمسار مقدم بپرسید .من به دفتر تیمسار مقدم رفتم و بدون ارائه گزارش ماموریت کرمانشاه از او پرسیدم :تیمسار مسئله اعدام سروان فرود نیا صحت دارد ؟ او گفت : متاسفانه بلی . کمیسیون سه نفره : ثابتی ، سپهبد  جعفری و سرلشکر بهزادی ، نام فرودنیا را بدون اشاره به نظامی بودن او در ردیف خرابکاران محکوم  به اعلیحضرت ارائه داد هاند . بدون ادامه دادن ازدفتر مقدم خارج و متنی را با خط و بدون خطاب  به مقامی نوشتم : من از امروز قادر به ادامه خدمت در سازمانی که در آن نه شرافت انسانی و نه وجدان حرفه ای و نه عدالت قضائی معنی دارند نیستم .متن را امضا و تسلیم معاون ام سرگرد شجاعی کرده اداره را ترک کردم .(ماخذ 2)

                                             *                            *                         *

سرنگونی رژیم محمد رضا شاه پهلوی ، با تکیه بر ایده ئولوژی« اسلام سیاسی  » نه در مسکو ، بلکه در واشنگتن ، همراه با متحدان غربی آمریکا ، انگلیس ، فرانسه ، کانادا ، آلمان ، در راستای اهداف ژئوپولیتیک و ژئواستراتژی این قدرت ها ،طراحی شده بود ، امروز ادامه این سیاست را ، زیر پوشش« بهار عرب » ، تحلیلگران سیاسی مشاهده می کنند . در این راستا است که که سر آغاز این مقاله را با سخن وزین : ماکس وبر ، شروع کردیم که می گوید : کسی که نتواند تخولات جهانی را زیر سئوال ببرد ، این امکان را دارد که چنین فردی در مقابل روند وقایع تعجب بکند . بی جهت نیست که آقای پرویز ثابتی بخاطر نا آگاهی از روند وقایع ایران ، که منجر به فروپاشی نظام پهلوی شد ، عنوان کتاب  را «در دامگه حادثه » می نامد، در حالیکه فروپاشی سلطنت پهلوی ، حادثه نبود ، بلکه یک برنامه با اهداف معین و مشخص بود ، که در بخشهای آینده ، به مرور توضیح و تفسیر خواهیم کرد .

ادامه دارد .

اقتباس با ذکر نام نویسنده و نام سایت کاملا آزاد است .

پاریس 15 اکتبر 2012

.

 

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------- - ماخذ 1.


 

ماخذ 2.


 

تاملی برمحتوی کتاب « دردامگه حادثه » از منظر جامعه شناسی سیاسی بخش سوم – نسخه 1.


تاملی برمحتوی کتاب « دردامگه حادثه » از منظر جامعه شناسی سیاسی .

مصاحبه آقای  :عرفان قانعی فرد ، با آقای : پرویز ثابتی .

به قلم : کاظم رنجبر : افسر سابق ارتش ، دکتر در جامعه شناسی سیاسی ،از مدرسه عالی علوم انسانی پاریس .

Kazem.randjbar @yahoo.fr

 بخش سوم – نسخه 1

 

کسی که نتواند جهت تحولات  جهانی را زیر سئوال ببرد، این امکان را دارد  که  چنین فردی در مقابل روند وقایع تعجب بکند .

 سخن از : ماکس وبر- متولد 1864 مرگ 1920     جامعه شناس ، استاد اقتصاد سیاسی .

 

 

بخش سوم در دامگه حادثه :

 در کتاب : در دامگه حوادث ، بحث شکنجه زندانیان سیاسی در زمان رژیم سابق ، خصوصا از زمانیکه آقای پرویز ثابتی ، شخص دوم سازمان امنیت و اطلاعات کشور بودند ، از صفحه 297 با این سئوال آقای عرفان قانعی فرد شروع می شود : در ایران چند کتاب (البته بسیار خواندنی ) در موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی در باره سازمان چریک های فدائی خلق و مجاهدین خلق منتشر شده که ساواک  را به آدم کشی و جنایت و داغ و درفش متهم میکنند؛ البته در همه جای دنیا ، بمب گذاری و ترور و اقدام مسلحانه و... محکوم و مذموم است و برخی معتقد ندکه شاید از ساواک  فقط بتوان تشکر کرد که ، توانست ریشه اقدامات مسلحانه را در ایران آن زمان ، تا حد بسیار خشکاند و امروز قدر آن را می فهمیم .(نقل از صفحه 297-298)

در صفحه 301 ، آقای عرفانی فرد ، در رابطه با موضوع :وجود شکنجه در زندان های ساواک این بار سئوال را چنین طرح می کند :البته برخی از چپ ها هم معتقدند که شما (ساواک ) هم در زندانتان شکنجه بود ه وحتی در ایام ریاست خود شما .

آقای پرویز ثابتی  چنین جواب می دهد : من شکنجه را غیر قانونی می دانستم و در هر فرصتی که بدست می آوردم با آن بر خورد میکردم که ممکن است بعد بیشتر توضیح دهم .

 بعد از این جمله آقای پرویز ثابتی ، می گوید : ممکن است بعد توضیح بدهم .  البته از منظر زمانی ، این کلمه «بعد » مشخص نیست . بعد یعنی کی ؟ چند ساعت دیگر ؟  یک روز دیگر ؟  دور روز دیگر ؟  اما وقتی به کتاب نگاه میکنیم ، می بینیم ، بدون فاصله  این بحث ادامه پیدا می کند .

 آقای ثابتی ادامه می دهد (...) من همانطوری که گفتم با شکنجه و هر گونه اقدام غیر قانونی مخالف بودم  وتا آنجا که در توان داشتم ، از آن جلوگیری میکردم .خودم هیچگاه ندیدم که فردی مورد شکنجه قرار گیردولی البته در این باره بسیار می شنیدم . (نقل از صفحه 307 کتاب )

وقتی خواننده ایرانی  این جملات را از زبان آقای پرویز ثابتی می شنود ، مسلماً از خود می پرسد : آیا  گفته های زندانیان سیاسی  را که امروز درقید حیات هستند ، آنها را قبول بکنم ، یا گفته های آقای پرویز ثابتی را ، که می گوید :خودم هیچگاه ندیدم که فردی مورد شکنجه قرار گیرد ولی  البته در این باره زیاد می شنیدم .

خواننده ایرانی  با خواندن این بخش مهم کتاب  در باره  وجود  یا عدم وجود شکنجه در زندان های سیاسی  رژیم سابق (نظام سلطنت استبدادی محمد رضاشاه ) چه انعکاسی  میتواند داشته باشد ؟ اینجا است که آقای عرفان قانعی فرد ، به عنوان : یک محقق بیطرف  عمل نمی کند ، بلکه سعی بر آن دارد که گفته های آقای پرویز ثابتی را ، به دلیلی ، (چه دلیلی ) به کرسی بنشاند ، وبر آن مشروعیت بدهد . آقای عرفان قانعی فرد ، این عمل را با یک ظرافت بسیار  استادانه  انجام می دهد ، که چه بسا خواننده ، به این عمل  مردم فریبانه  آقای قانعی فرد و همکاری  رسمی ایشان با آقای پرویز ثابتی ، در راستای گمراه کردن افکار عمومی نسل حاضر ، در اوج قدر قدرتی  آقای پرویز ثابتی و نظام استبداد محمد رضاشاه ، هنوز به دنیا نیامده بودند ، ظرافت و زرنگی تمام بخرج می دهد !!! این ظرافت و زرنگی  در این نکته نهفته است که درست در زیر نویس و در همان صفحه کتاب  307 چنین می خوانیم : 2- یکی از مقام های ساواک :«با مطالعه پرونده های فردی (چریک های فدائی خلق و مجاهدین خلق و...) متوجه می شدید که هر کدام از نوعی توهم رفتاری و بیماری روانی  رنج می برندو آنقدر در تکرار دروغ گرفتار شده اند که باورشان نمی شود واقعیت ماجرا ، چیز دیگری بود . مذهبی ها و اسلامی ها آنقدر دروغ و اغراق را در خاطرات و نوشته های اراجیف خود پس از انقلاب منتشر کردند ، که برای نسل شما جوانان دیگر مشکل است  پاک کردن و زدودن اوهام  از واقعیت »

 اینجا است که خوانندگان این کتاب  باید دقیق بشوند ، که محتوی این کتاب ، همچنانیکه در بخش اول این نقد  ذکر کردم ، هدفی جزء گمراه کردن خواننده ، در راستای شناخت ماهیت و واقعیت  نظام استبداد خودکامه محمد رضاشاهی  را ندارد .

محتوی کتاب در دامگه حادثه و تبلغاتی که به چاپ وانتشار این کتاب در آمریکا به دنیال داشت ، خوشبختانه یک عده از ایرانیان  خصوصا  شخصیت های سیاسی نظامی ایرانی تبار  که  بعد از فروپاشی  نظام استبدادی محمد رضاشاهی ، مقیم آمریکا شده اند ، توجه شان به گفته های آقای پرویز ثابتی جلب شد و مقالات متعددی از منظر نقد محتوی کتاب ، در نشریات  ونشریات الکترونیکی خارج از کشور ، چاپ و منتشر گردید . در  بین این  این نوشته ها ، نقد  سرگرد سابق ارتش پرویز انصاری  که خود در اداره دوم ارتش ، اداره ضد جاسوسی  مسولیت داشتند ، از منظر محتوی وبا استناد به واقعه دستگیری افسران پادگان بروجرد توسط ساواک و شکنجه آنان تاحد معلولیت  یکی از آنان :سروان مجید فرودنیا ، واعدام این افسر بی گناه ، برای سرپوش گذاشتن به جنایات ساواک  را داشتند ، ماهیت ذاتی نظام استبداد پهلوی و دستگاه ساواک  را که آقای پرویز ثابتی ، مقام دوم این دستگاه اختناق و شکنه بود ، کاملا روشن می کند .خواندن سلسله مقالات جناب سرگرد پرویز انصاری را  برای شناختن ماهیت ساواک ،دستگاه اطلاعاتی وامنیتی رژیم محمد رضاشاهی را به تمام  ایرانیان ، خصوصاً افسران  ارتش ایران ، چه در رژیم سابق

«شاهنشاهی ،و چه در رژیم شیخ شاهی  امروز » و تحلیلگران  مسائل سیاسی  ایران  وسیاست های بین المللی قدرت های بزرگ  امروز را توصیه میکنم .  در ضمن لازم به یادوری میدانم ، که : آقای پرویز ثابتی ، در این مصاحبه  بی سر و ته خود با آقای عرفان قانعی فرد ، واقعاً ماهیت ذاتی خود را از منظر ابعاد انسانی و انسانیت، شعور و آگاهی سیاسی   نشان میدهد.!!! آقای پرویز ثابتی و امثال پرویز ثابتی ها  واربابان شان  ، قدرت های استعماری باید بدانند که یک ملت را برای همیشه نمیتوان فریب داد .ملت از منظر منطق عقلی و علمی ، یک عنصر پویا در روند تکامل شعور اجتماعی  پیش میرود . چه کسی باور میکرد که روزی ایدئولوژی کمونیزم ، و رهبران جهان کمونیزم به زباله دان تاریخ  فرستاده خواهد شد؟ همین سرنوشت در انتظار نطام «جمهوری ابتر اسلامی  روح الله خمینی » نیز هست .

 

                                             *                  *                      *

 

پرویز انصاری، نویسنده این مقاله. متولد 1319 شمسی است. او علاوه بر تحصیلات نظامی، دارای لیسانس علوم سیاسی و فوق لیسانس حقوق جزا از دانشگاه تهران است و در دوران قبل از انقلاب ابتدا در مناصب مختلف قضائی ارتش، خدمت کرده است. وی در مهر ماه سال 1356 به عنوان وابسته ویژه نظامی مستقل (بدون وابستگی به سفارت ایران) به پاکستان اعزام می شود .او در آبان ماه 1357 به تهران احضار و به پیشنهاد ارتشبد ازهاری، ازارتش به نخست وزیری مامور و با موافقت پادشاه ،تحقیقات از دولتمردان رژیم گذشته راعهده دار و ماموریت اودردولت شاپوربختیار نیزادامه می یابد.انتخاب او درآنروزهایِ آشفته ، به سابقه خدمتی وی درسالهای قبل از انقلاب ، پیوندداشت که مسئولیت رسیدگی به پرونده های فسادمالی واداری وتحقیق از فرماندهان کل ژاندارمری ، نیروی دریائی ، لجستیکی نیروی زمینی ، لشگرزرهی قزوین ، و...راعهده داربوده و . تکرار وتداوم واگذاری این نوع ماموریتها وارزیابی مثبتِ کاهش فساددرنیروهای مسلح ، وتجربه اندوزی او درشناخت تنوع حیله های مُفسدین، بود ه است .   (ماخذ 1)

جناب سرگرد پرویز انصاری در سلسله مقالاتی را که بعد از چاپ و انتشار کتاب : «در دامگه حوادث »  برای نشان دادن  محتوای کتاب و و نبود کوچکترین صداقت در گفتار های پرویز ثابتی در این مصاحبه های خود با آقای عرفان قانعی فرد ، ضمن اشاره به وجود فساد مالی کلان در دستگاه حکومتی محمد رضاشاهی ، در رابطه با اعمال شنکنجه و قتل  مخالفان رژیم  پهلوی ، که آقای پرویز ثابتی آنها را انکار می کند ، یک نمونه بسیار با محتوی  را در این مقالات خود به قلم می آورد ، که واقعاً ماهیت دستگاه ساواک و دروغ پردازی های آقای پرویز ثابتی را به اثبات می رساند .  این واقعه اسفناک را ، جناب سرگرد انصاری  با عنوان :

«گروه افسران برانداز مرکز مهندسی بروجرد »  در مقالات خود توضیح و تشریح می دهد . (ماخذ2)

 

 

در تمام ارتشهای مدرن دنیا ، افسران بعد از رسیدن به درجه سروانی ، خود را آماده کنکور «دانشگاه ستاد و فرماندهی » آماده می کنند . این رسم معمول بود که افسران د اوطلب برای کنکور ، یک ماه مرخصی تقاضا می کنند و در این مدت مثل محصلین دبیرستان ، یا دانشجویان دانشگاه ، مواد دروس  نظامی مربوط به کنکور را  در صورت امکان ، بصورت گروهی ، چند نفره ، (چهار پنج نفر باهم ، برای تبادل آگاهی های خود از تخصص رسته های   رفقای همقطار ، در منزل همدیگر ، درساعات معین جمع می شوند ، ومواد درسی را مطالعه و مرور می کنند . )

زمانی که آقای پرویز ثابتی شخص دوم ساواک معاون سپهبد مقدم بود، 8 نفر از افسران دانشکده مرکز مهندسی  شهر بروجرد ، خود را برای کنکور دانشگاه ستاد و فرماندی آماده می کردند . این 8 نفر افسر طبق سنت دانشجوئی ، هر روز درساعت معین ، در خانه یکی از دوستان داوطلب کنکور برای مرور دروس دانشگاهی  و تبادل آگاهی از رسته همقطاران خود جمع می شدند . همین جمع شدن یک عده پنج شش نفر افسر در ساعات مشخص در خانه همدیگر ، باعث سوء ظن ساواک می شود ، و خبر چینان ساواک در منطقه ، به ساواک تهران ، یعنی به سپهبد مقدم و شخص دوم ساواک آقای پرویز ثابتی ، گزارش می دهند ،که تعدادی از افسران  شهر بروجرد ، با جمع شدن در خانه همدیگر در ساعات معین روز ، سرنگونی نظا م را طراحی می کنند .

همین گزارش خبرچینان ، باعث می شود که آقای پرویز ثابتی با ارسال  مامورین سازمان امنیت کشور که حتی بنا به قوانین معتبر کشور حق دخالت در امور ارتش را نداشت ، شبانه در خانه هایشان ، در مقابل چشمان پرالتهاب از ترس و حشت زنان و فرزندان این افسران ، آنها را به اتهام ، طرح و اقدام برای سرنگونی نظام حکومتی ، به تهران ارسال می کنند . همه این هشت نفر افسر از استادان دانشکده مهندسی ارتش ، واقع در پادگان بروجرد بودند و برخی از آنان درارای دانشنامه های مهندسی  از دانشگاه تهران و برخی دوره های مقدماتی و عالی رسته های مختلف ارتش ( پیاده –مخابرات- توپخانه – زرهی ) را در دانشگاه های خارج گذرانده بودند . (لازم بیاد آوری است که خواننده یک لحظه  فقط یک لحظه از منظر ارزش انسانی –علمی – و حتی هزینه تعلیم و تربیت این افسران را از مد نظر بگذراند )

جناب سرگرد پرویز انصاری که آن زمان  در مقام افسر رکن 2 –(افسر اطلاعاتی و ضد اطلاعاتی ) در ارتش خدمت می کرد، پرونده ، و نحوه بازداشت ، شکنجه این افسران را توسط ساواک  در سلسله مقالات خود در رابطه با آقای پرویز ثابتی و کتاب : «در دامگه حادثه »  بطور دقیق شرح و توضیح می دهد . در نهایت این عمل خلاف  وغیر قانونی و رفتار وحشیانه ساواک با افسران بی گناه را ، از طریق کانال های قانونی به اطلاع   شاه فرمانده کل قوای ایران در آن زمان می رساند. بدستور شاه کمیسیونی  مرکب از افسران ارشد و عالی رتبه  برای تحقیق  و آگاهی از نحوه بازداشت و شکنجه افسران توسط شکنجه گران حرفه ای ساواک  تشکیل و در نهایت بیگناهی این افسران ، وشکنجه شدن آنها توسط ساواک معلوم می شود .

این رفتار وحشیانه ساواک تحت مدیریت آقای پرویز ثابتی ، که امروز بعد از گذشت 33 سال از قدرقدرتی ساواک با تمام حیله و نیرنگ ، وجود شکنجه در ساواک را نفی میکند ، به آن حد وحشیانه بود ،که برای کتمان نگه داشتن وضع جسمی سروان مجید فرودنیا ، یکی از از آن 8 نفر افسر بی گناه ، که ساواک به اتهام :اقدام برای سرنگونی رژیم شاه بازداشت کرده بود ، در اثر شکنجه های حیوانی این دستگاه فشار و خفقان ، به بیماری صرع دچار شده بود .  سرگرد پرویز انصاری ، پایان زندگی تراژیک سروان مجید مجید فرودینا ، چنین می نویسد : در مدتی که برای مدت کوتا ه برای ماموریتی که به کرمانشاه رافته بود ، همین دستگاه ساواک برای پنهان نگاه داشتن اعمال وحشیاه خود نسبت به این افسر بیگناه ، سروان مجید فرودنیا را اعدام میکند .«...»هنگامیکه به تهران برگشتم ، معاون ام سرگرد شجاعی به من اطلاع داد ، سروان فرود نیا  تیرباران شده است !!! از او پرسیدم : نامه کتبی در این مورد رسیده ؟ گفت خیر .پرسیدم پس بر  چه مبنائی شما اطلاع پیدا کرده اید ؟ گفت سرلشکر قاجار او را احضار و به وی گفته است .مستقیم به دفتر قاجار رفتم و چگونگی را پرسیدم : او خبر را تائید کرد ولی از چگونگی بی خبر بود و گفت از تیمسار مقدم بپرسید .من به دفتر تیمسار مقدم رفتم و بدون ارائه گزارش ماموریت کرمانشاه از او پرسیدم :تیمسار مسئله اعدام سروان فرود نیا صحت دارد ؟ او گفت : متاسفانه بلی . کمیسیون سه نفره : ثابتی ، سپهبد  جعفری و سرلشکر بهزادی ، نام فرودنیا را بدون اشاره به نظامی بودن او در ردیف خرابکاران محکوم  به اعلیحضرت ارائه داد هاند . بدون ادامه دادن ازدفتر مقدم خارج و متنی را با خط و بدون خطاب  به مقامی نوشتم : من از امروز قادر به ادامه خدمت در سازمانی که در آن نه شرافت انسانی و نه وجدان حرفه ای و نه عدالت قضائی معنی دارند نیستم .متن را امضا و تسلیم معاون ام سرگرد شجاعی کرده اداره را ترک کردم .(ماخذ 2)

                                             *                            *                         *

سرنگونی رژیم محمد رضا شاه پهلوی ، با تکیه بر ایده ئولوژی« اسلام سیاسی  » نه در مسکو ، بلکه در واشنگتن ، همراه با متحدان غربی آمریکا ، انگلیس ، فرانسه ، کانادا ، آلمان ، در راستای اهداف ژئوپولیتیک و ژئواستراتژی این قدرت ها ،طراحی شده بود ، امروز ادامه این سیاست را ، زیر پوشش« بهار عرب » ، تحلیلگران سیاسی مشاهده می کنند . در این راستا است که که سر آغاز این مقاله را با سخن وزین : ماکس وبر ، شروع کردیم که می گوید : کسی که نتواند تخولات جهانی را زیر سئوال ببرد ، این امکان را دارد که چنین فردی در مقابل روند وقایع تعجب بکند . بی جهت نیست که آقای پرویز ثابتی بخاطر نا آگاهی از روند وقایع ایران ، که منجر به فروپاشی نظام پهلوی شد ، عنوان کتاب  را «در دامگه حادثه » می نامد، در حالیکه فروپاشی سلطنت پهلوی ، حادثه نبود ، بلکه یک برنامه با اهداف معین و مشخص بود ، که در بخشهای آینده ، به مرور توضیح و تفسیر خواهیم کرد .

ادامه دارد .

اقتباس با ذکر نام نویسنده و نام سایت کاملا آزاد است .

پاریس 15 اکتبر 2012

.

 

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------- - ماخذ 1.


 

ماخذ 2.