Wednesday, December 30, 2009

"تصاویر زیر گرفته معترضان دروغی است"

تقلب نبود، خیانت بود

تقلب نبود، خیانت بود
جمعه ۴ دی ۱۳۸۸ - ۲۵ دسامبر ۲۰۰۹

علی اصغر حاج سید جوادی





ایران در گذار از دردناکترین زایمان تاریخ سرنوشت.
«چو در طاس لغزنده افتاد مور» «رهاننده را چاره باید نه زور»
در آغاز مسئله بود ـ مسئله ساده بود ـ مسئله پیچیده شد ـ مسئله منفجر شد و سرانجام ـ مسئله معّما شد.

در آغاز مسئله بود، مسئله انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری پس از تأسیس نظام ولایت فقیه پس از انقلاب سال 1357 بود. مسئله ساده بود، زیرا موضوع انجام یک تکلیف قانونی بود که طبق اصل 114 قانون اساسی جمهوری اسلامی: «رئیس جمهور برای مدت 4 سال با رأی مستقیم مردم انتخاب می‌شود و انتخاب مجدد او به صورت متوالی، تنها برای یک دوره بلامانع است.» می‌بینیم که مسئله ساده بود، زیرا هیچگونه اجباری برای دولت جهت انجام یک انتخابات ناخواسته و خارج از قاعده‌ای که در قانون اساسی پیش‌بینی نشده باشد وجود نداشت و هیچ فشاری نیز از سوی مردم برای انجام عملی برخلاف قانون و مغایر با «مصلحت نظام»، «یعنی مثلاً انتخابات قبل از موعد قانونی» بر دولت تحمیل نشده بود. بنابراین انتخابات ریاست جمهوری باید انجام میگرفت زیرا دورۀ چهار ساله ریاست جمهوری احمدی‌نژاد در خرداد 1388 به پابان میرسید، و دولت نیز وظیفه‌ای جز انجام تکلیفی که در قانون اساسی معین شده بود نداشت. بنابراین مسئله ساده بود، زیرا دولت در کار انجام انتخاباتی بود که تکلیف قانونی او بود، و مسئله ساده بود زیرا مردم نیز درصدد شرکت در انتخاباتی برآمدند که طبق اصل 6 قانون اساسی جمهوری اسلامی حق مؤکّد آنها شده بود زیرا که: «در جمهوری اسلامی ایران امور کشور باید به اتکاء آرا عمومی اداره شود از راه انتخابات، انتخابات رئیس جمهور، نمایندگان مجلس شورای اسلامی، اعضای شوراها و نظایر اینها، یا از راه همه‌پرسی در مواردی که در اصول دیگر این قانون معین می‌گردد.» اگر چه این حق یا حق «انتخاب شدن» و حق «انتخاب کردن» در مفهوم «جمهوری» حقی است مبسوط که به مقوله آزادی حق حاکمیت شهروندان باز می‌گردد، همانگونه که در اصل ششم از اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی «امور کشور باید به اتکاء آرا عمومی اداره شود از راه انتخابات». اما این حق در مفهوم اسلامی جوهر جمهوریت خود را از دست میدهد و در قانون اساسی جمهوری اسلامی به «حق مشروط» یا «حق محدود» شهروند تبدیل می‌شود، زیرا حق مبسوط شهروندان که ریشه در حق حاکمیت مردم دارد در جمهوری اسلامی در حق جعلی «نظارت استصوابی شورای نگهبان قانون اساسی» به «حق مشروط و محدود» تنزل می‌یابد و آزادی حق انتخابات از شهروندان ایرانی ساقط و به شورای نگهبان محول می‌شود، اما با این همه مسئله همچنان ساده باقی می‌ماند و مردم به خاطرۀ تلخی که از ناکامی خاتمی در دوران هشت ساله ریاست جمهوری او نصیب آنها شده است نادیده می‌گیرند و آنچنان که دیدیم با قبول «حق مشروط و محدود» خود به انتخاب نامزدهائی که از نظارت استصوابی شورای نگهبان گذاشته‌اند تن میدهند، یعنی هم تجربه شکست‌خوردۀ خاتمی را نادیده می‌گیرند و همه دعوت‌های مختلف سازمانها و گروههای داخل و خارج را در تحریم انتخابات زیر پا می‌گذارند، به نظر راقم این سطور دلایل این خطر کردن و اراده‌گرائی مردم را به این ترتیب می‌توان برشمرد:
اول ـ اراده به خطر کردن در انتخاباتی که باید به دست دولت احمدی‌نژاد که خود یکی از چهار نفر نامزد شرکت در انتخابات است انجام پذیرد، این خطرکردن، یعنی به اصطلاح دل به دریازدن مردمی است که به قول خود از احمدی‌نژاد و چهار سال حکومت سراپا خشونت و تحقیر و اهانت و رذالت ذاتی او و شرکایش خسته شده بودند. دل به دریا زدن یعنی هر چه باداباد. یعنی سواد کشتی‌ای شدن که ناخدا و همکارانش کسانی جز دزدان آشکار حقوق کشتی‌نشینان نیستند. اما این گونه دل به دریا زدن خالی از حکمت هم نبود.
دوم ـ تقارن انتخابات ریاست جمهوری اسلامی آمریکا با ریاست جمهوری ایران ـ این تقارن به زمینه انتخابات ایران حساسیتی بخشید که ناشی از پایان دوران جورج بوش، یعنی کسی بود که ایران در کنار کره شمالی و در محور شر و همدست القاعده و حامی حزب‌الله لبنان و حماس فلسطین و تروریست و دشمن اسرائیل می‌شمرد که در تلاش برای رسیدن به، سلاح اتمی تمامی بشریت را به نابودی تهدید می‌کند!. با رفتن بوش کسی به ریاست جمهوری آمریکا میرسید که از قبل، در دوران مبارزه انتخاباتی خود، صلای صلح و مذاکره سر داده بود و با پیروزی در انتخابات همراه با پیام تبریک عید و تجلیل از مردم ایران ، دولت ایران را بدون هیچگونه پیش‌شرط با مشت باز و در شرایط مساوی به پشت میز مذاکره دعوت میکرد. اما از قبل با آگاهی از زمینه مساعدی که سیاست بوش برای دیپلماسی طفره رفتن و سردواندن رژیم جمهوری اسلامی و مخصوصاً دولت احمدی‌نژاد فراهم کرده بود، مذاکره را مشروط به مدتی معین کرد و امکان استفاده از هرگونه وسیله را در صورت ادامه بازی موش و گربه از سوی رژیم جمهوری اسلامی از حیطۀ سیاست حود خارج نکرد.
سوم ـ انصراف خاتمی از شرکت در انتخابات و ورود میرحسین موسوی پس از سالها کناره‌گیری از صحنه کشمکش‌ها و رقابت‌ها و بده‌بستانهای جناحهای درونی قدرت با اتکا به سوابق دوران نخست وزیری و تجربه‌ها و شناسائی‌های قدیمی خود در نهادهای رژیم و همچنین با تکیه به دوربودن بیست ساله خود از گسترش فساد و غارت و جنایت و خشونت‌های دائمی رژیم عموماً و دوران سیاه سفله‌پروری و عوامفریبی و غارتگری چهار ساله ریاست جمهوری احمدی‌نژاد خصوصاً.
چهارم ـ جریان مداوم مقاومت و همبستگی در قشرهای مختلف اجتماعی و مخصوصاً از سوی زنان در زمینه تعاون و دفاع از حقوق اجتماعی و صنفی و تحرک دائمی کانون‌های دانشجوئی و اعتراض و اعتصاب در کارخانه‌ها و مراکز کارگری و خدمات عمومی.
پنجم ـ گسترش گریزناپذیر شبکه ارتباطات و اطلاعات انترنتی و دسترسی به منابع خبری خارج و تفسیرها و مصاحبه‌ها و بیانیه‌های اعتراضی روشنفکران و سازمانها و احزاب سیاسی مخالف با تمام موانع و حصارهای سانسور و اختناق و ارعاب رژیم عموماً و جناح مطلق‌گرای ـ اقتصادی ـ نظامی ـ مذهبی، احمدی‌نژاد و سرداران.
ششم ـ تفاوت بین کمیت و کیفیت گفتارها و سخنان موسوی در زمینه خواست‌ها و حقوق اجتماعی و سیاسی مردم با هرزه‌درائی‌های نفرت‌انگیز و گزافه‌گوئی‌های توخالی احمدی‌نژاد که با حراست آشکار در وعده‌های خود در صورت انتخاب که بطور مستقیم ورود به حریم اختیارات مقام رهبری را در اصل 110 قانون اساسی نشانه می‌گرفت. به عنوان مثال موسوی بازگشت مدیریت صدا و سیما را به حوزه اختیارات دولت وعده میداد که نصب و عزل مسئول و رئیس این نهاد اساسی اطلاعات و ارتباطات کشور با همه وسایل و امکانات مادی و معنوی شگرف خود یکی از شش بند مربوط به اختیار عزل و نصبی است که در اصل 110 وظایف و اختیارات رهبر پیش‌بینی شده است. نهادی که مردم ایران برای شنیدن اخبار و اطلاعات صحیح از کشور خود و جهان خارج به جای صداها و سیماهای آن سوی مرزهای خود در اروپا و آمریکا و حتی به آن طرف آبهای خلیج فارس یعنی تلویزیون الجزیره قطر متوسل می‌شوند. مثال دیگر وعده موسوی به تسلط بر مدیریت دولت بر نیروهای انتظامی و نهادهای خودساخته گشت‌های بسیجی است که عزل و نصب فرماندهان آن یکی از جمله اختیارات شش‌گانه رهبر در اصل 110 قانون اساسی جمهوری اسلامی است، این گونه وعده‌ها برخلاف وعده‌های انتخاباتی خاتمی که به قانونمندی و جامعه مدنی ختم میشد برای مردم ملموس و جذاب بود زیرا مسائلی را وعده میداد که بخشی اجتناب‌ناپذیر از زندگی روزانه مردم است که در حوزه اختیارات مطلقه رهبر به صورت موادی مسموم و وسایلی تحقیرکننده و آزاردهنده روح و جسم مردم ایران درآمده است.
راقم این سطور در فاصله بین انتخاب باراک اوباما به ریاست جمهوری آمریکا و پیشنهاد مذاکره بدون پیش‌شرط او به ایران و انجام انتخابات ریاست جمهوری ایران در مقاله‌ای زیر عنوان «هدیه مسموم اوباما به جمهوری اسلامی» پیش‌بینی میکرد که هسته مرکزی مدیریت سیاسی نظام جمهوری اسلامی که در حلقه «خامنه‌ای ـ رفسنجانی» متبلور می‌شود به این نتیجه رسیده است که با رفتن بوش از کاخ سفید راه فرار از پروندۀ بمب اتمی به بازیگری احمدی‌نژاد بسته می‌شود و مذاکره با آمریکا و گروه 5 به اضافه یک اجتناب‌ناپذیر می‌شود و از سوی دیگر کارنامه سیاه چهار ساله ریاست جمهوری احمدی‌نژاد در مدیریت اجتماعی و اقتصادی و سیاسی کشور جان مردم را از خشم و نارضایتی به لب آورده است. بنابراین برای حفظ نظام ولایت و نجات باقی مانده قدسیت و حرمت جعلی رهبری و امامت راهی جز تعدیل مطلقیت نظام برای کاهش از غلظت روزافزون تنش اجتماعی و نارضایتی و خشم و نفرت مردم باقی نمانده است. در نتیجه انتخابات مجدد احمدی‌نژاد که طبعاً با تشدید فساد و اختناق و تجاوز مداوم به زندگی روزانه مردم همراه خواهد بود نه فقط اقتدار و قدرت مطلقه تحمیلی نظام و رهبری را در قانون اساسی جمهوری اسلامی مخدوش می‌کند، بلکه اصل و اساس نظام ولایت را همچون سلطنت پادشاهی در طوفان خشم و هیاهوی توده‌ها به باد فنا می‌دهد.
تا اینجا مسئله ساده بود، تا اینجا خواست مردم و انتظار آنها در مرز شرکت در انتخابات و ریختن رأی برای انتخاب یکی از چهار نامزد منتخب از قبل تعیین شده به وسیله شورای نگهبان بود.
بنابراین با توجه به دلایلی که در چگونگی حساسیت مردم به دهمین دور انتخابات ریاست جمهوری ذکر شد، ما دلیل ورود غیرمنتظره موسوی به عرصه انتخابات را به به بند هشتم از اصل 110 و مربوط به وظایف و اختیارات رهبر فرض می‌کردیم که در بند 8 از اصل 110 اختیارات رهبر می‌گوید: «حل معضلات نظام که از طرق عادی قابل حل نیست از طریق مجمع تشخیص مصلحت نظام». یعنی مقام رهبری در صورت ایجاد معضلات در نظام نه با مجلس شورای اسلامی یعنی با نمایندگان منتخب مردم مشورت می‌کند که طبق اصل 76 از قانون اساسی: «مجلس شورای اسلامی حق تحقیق و تفحص در تمام امور کشور را دارد». و نه با رئیس جمهور مشورت می‌کند که با رأی مستقیم مردم انتخاب می‌شود که طبق اصل 113 قانون اساسی: «پس از مقام رهبری رئیس جمهور عالی‌ترین مقام رسمی کشور است و...». بنابراین طبق بند 8 از اصل 110 در حل معضلات نظام، مجلس شورای اسلامی و رئیس جمهور که هر دو نهاد با رأی مستقیم مردم انتخاب می‌شوند از مقولۀ «طرق عادی» تلقی می‌شوند و در مرتبه‌ای نیستند که رهبر حل معضلات نظام را با آنها در میان بگذارد، به این جهت معضلات نظام را از طریق مجمع تشخیص مصلحت حل و فصل می‌کند. اما عملاً در آستانه انتخابات ریاست جمهوری به هاشمی رفسنجانی یار و شریک دیرینه رهبر از نحستین روزهای پس از انقلاب 1357 خود هم رئیس مجلس خبرگان است و هم رئیس مجمع تشخیص مصلحت بنابراین عاری از واقعیت نبود که گمان کنیم که مصلحت‌گذاری این دو مقام تصمیم‌گیرنده نظام بر این زمینه باشد که با تجدد انتخاب احمدی‌نژاد نه فقط معضلات عظیمی که از چهار سال ریاست جمهوری او در امور داخلی و در روابط خارجی نظام به وجود آمده است حل نمی‌شود، بلکه با تشدید بدون تردید معضلات به دست احمدی‌نژاد، اصل و اساس نظام ولایت یا درخت پرثمر دین و دنیای آنها از بیخ و بن کنده می‌شود.
در ارزیابی‌های نخستین ما انتخابات ریاست جمهوری خود وسیله‌ای بود برای حل معضلات داخلی و خارجی نظام از نظر دو مقامی که طبق اصل 110 قانون اساسی جمهوری اسلامی و بند هشت از این اصل موظف و مکلف به حل آنها بودند، ورود غیرمنتظره میرحسین موسوی به عرصه مبارزات انتخاباتی و کناره‌گیری خاتمی را نتیجه همان مال‌اندیشی و مصلحت‌گرائی آن دو مقام مسئول میدانستیم که به نظر آنها با تعدیل مراتب مطلقیت یا کاهش فشار اختناق و سرکوب و مزاحمت‌های دائمی و فساد و گرانی میتوان رضایت مردم را جلب کرد و از سوی دیگر تنش روزافزون در روابط بین‌المللی را که که در پرونده اتمی از سوئی و در لفاظی‌ها و حماسه‌سرائی‌های توخالی احمدی‌نژاد از سوی دیگر به حد انفجار رسیده است فروکش کرده است.

مسئله پیچیده شد

اما مسئله پیچیده شد آنجا که ورود موسوی به عرصه رقابت‌های انتخاباتی با اقبال فراوانی از بخش‌های میانه و کانون‌های دانشگاهی و دانشجویان و قشرهای مختلف اجتماعی از زنان و مردان جوان و فعالان سیاسی کانونهای مختلف صنفی روبه‌رو شد که به معنای اعم کلیه نارضیان دوران چهار ساله ریاست جمهوری احمدی‌نژاد را با گستردگی فساد مالی و اقتصادی در نهادهای نظامی و انتظامی خشونت‌گرای آن در برمی‌گرفت. مسئله پیچیده شد، آنجا که خاتمی نیز با این که از نامزدی خود منصرف شده بود اما به حمایت از موسوی و کروبی و در واقع به ضرر احمدی‌نژاد و در کنار آنها قرار گرفت. مسئله پیچیده شد، آنجا که احمدی‌نژاد و حامیان او رونق بخشیدن به فضای انتخابات و افزایش هر بیشتر مردم در حوزه‌های رأی و جلوه‌دادن هر چه افزونتر آزادی گفت و شنود انتقادی را در محافل و مجامع و در وسایل ارتباط جمعی محدودی که در اختیار اصلاح‌طلبان و طرفداران موسوی و کروبی بود با تکیه به پایگاههای ضربتی خود از دایره اقتدار و نظارت و کنترل خود در مواقع ضروری خارج نمیدانستند. مسئله پیچیده شد آنجا که رقابت و دشمنی‌های دیرینه دو جناح‌های قدرت پا به عرصه رقابت‌های انتخاباتی گذاشت و از تاخت و تاز نشریات طرفدار احمدی‌نژاد به کنایه و علناً به رفسنجانی و طرفداران او خشم و ناراحتی احمدی‌نژاد و تبلیغاتچی‌های او از ورود رفسنجانی به صحنه انتخابات که طبعاً بر علیه او و به نفع موسوی بود استنباط میشد.

مسئله پیچیده‌تر شد.

مسئله پیچیده‌تر شد، آنجا که رفسنجانی با نامۀ سرگشادۀ خود به خامنه‌ای به عنوان رهبر، آشکارا وجود بحران در نظام ولایت و یا به رعایت دیگر مخالفت ضمنی خود با انتخاب احمدی‌نژاد و دشواری‌ها و بغرنجی پیش‌آمدهای آینده را به او گوشزد کرد و سنگینی وظیفه او را در حفظ نظام در نتیجه‌ای که از انتخابات به ظهور خواهد رسید یادآوری کرد، مسئله پیچیدهتر شد زیرا با این نامه رفسنجانی حساب خود را از خامنه‌ای جدا کرد و ثابت شد که برخلاف پیش‌بینی مسئله ضرورت حفظ نظام به ازای کاهش تنش‌های روزافزون مطلقیت و خشونت سیاست‌های احمدی‌نژاد بین رهبر و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام حل نشده است.
مسئله پیچیده‌تر شد از این جهت که رفسنجانی با نامه سرگشاده خود خامنه‌ای را نه در چهار راه سرنوشت خود، بلکه در چهار راه سرنوشت نظام ولایت قرار داده است. مسئله پیچیده‌تر شد، آنجا که احمدی‌نژاد در جلسات تاریخی و بی‌سابقه مناظرۀ بین خود و موسوی و کروبی در صدا و سیمای نظام برای اولین بار چه در مقام نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری و چه در مقام رئیس جمهور نهمین دوره «که هنوز تا خاتمه انتخابات و اعلام برنده انتخابات دهمین دوره پایان نیافته بود»، با حمله به رفسنجانی و پسران و حواریون او به دست خود سرپوش از گسستگی بنیانهای نظام و از فساد و عفونت و پوسیدگی درونی آن برداشت و قیافه زشت و کریه نظام ولایت را در پهنه انتخابات در جلوی چشمان حیرت‌زدۀ میلیونها تماشاچی صدا و سیمای نظام منعکس کرد. نقشی را که او در این مناظره‌های فراموش‌نشدنی بازی کرد، همان نقش شاگرد ناشی جادوگر در اثر جاویدان گوته است، هاشمی رفسنجانی به این نتیجه رسیده بود که مردم ایران گذشته از اصل نظام که هدف آنها نبود از حضور و وجود احمدی‌نژاد در صحنه سیاست نظام به ستوه آمده‌اند و ادامه حضور او را برای چهار سال دیگر بیرون از طاقت و تحمل خود میدانند، بنابراین به مصداق «سر خم می سلامت شکند اگر سبوئی» در حال انتظار مردم خلاص شدن از وجود شوم احمدی‌نژاد از طریق انتخابات بیشتر نیست، بنابراین چه بهتر که با تأمین خواست مردم، وسیله را که احمدی‌نژاد است فدای هدف کنیم که نظام ولایت است، ولایتی که ما همچنان در سایه گرانقدر آن از هیچ به همه جا رسیده‌ایم. مسئله پیچیده‌تر شد، آنجا که رفسنجانی بر خلاف خامنه‌ای فقط سرنوشت ولایت و نظام را در خطر نمیدید، بلکه با تجربه‌ای که از آغاز تأسیس ولایت بدست خمینی در صحنۀ حذف خودی از ناخودی اندوخته بود «که خود از بازیگران اصلی آن بود»، به فراست دریافته بود که آغاز دوره دوم ریاست جمهوری احمدی‌نژاد با نفوذ و تسلطی که سپاه پاسداران به دست او در همه نهادهای سیاسی و اقتصادی و قضائی و تقنینی نظام بدست آورده است به نتیجه‌ای جز پایان ولایت ملاها و برچیدن ختم حضور و نفوذ او و خامنه‌ای حتی تا کشیده شدن به صحنه دادگاه و زندان و مصادرۀ همۀ اموال مسروقه خود و فرزندان و خویشان دور و نزدیک او و دیگر همقطاران معّمم او نخواهد رسید.
مسئله پیچیده‌تر شد، آنجا که خطر پیروزی موسوی از راه صندوق آرا به همراه مظاهر مختلف و رنگارنگ شور و اقبال مردم و گسترده‌تر شدن فضای انتقاد و افشاگری در محافل و مجامع و وسایل ارتباط جمعی در جناح احمدی‌نژاد به درجه‌ای از حساسیت رسیده بود که شاگرد ناشی جادوگر در مناظره‌های تلویزیونی صبر و طاقت یک سیاست پیشه مکاری نظیر رفسنجانی و تکیه‌گاههای سی ساله قدرتمداری او را در نظام ولایت فراموش کرده بود و یکباره با خشم و خروشی بی‌لگام نه فقط مشت خود، بلکه مشت تمامی موجودیت سراپا خیانت و جنایت سردمداران نظام را باز کرد.

مسئله منفجر شد

مسئله منفجر شد، آنجا که احمدی‌نژاد در مقام رئیس جمهور و شخص دوم مملکت و نظام در روزهای پایانی دوره چهار ساله ریاست بر قوه اجرائیه و پرده از چهره فساد نظام از سوئی و از گسستگی ساختارهای بنیادی نظام از سوی دیگر برداشت به همراه جناح خود بدون توجه به آثار نکبت باری که از دوران چهار ساله او بر پیکر نظام و موقعیت آن در داخل و خارج مملکت بر جای گذاشته است، در صدد تکرار همان نمایشنامه‌ای برآمدند که در انتخاب نهمین دوره ریاست جمهوری بازی کردند، یعنی با جابه‌جا کردن چهره‌های خود که از قبل در نهادهای قدرت تعبیه کرده بودند، یکباره خط بطلان کشیدند بر هر چه مصلحت‌گرائی و ظاهرسازی و عوامفریبی رایج در جریان انتخابات در نظام خودکامه ولایت است، یعنی کار پیروزی احمدی‌نژاد را در صندوق‌های رأی در پیش چشم حیرت‌زده مردم ایران از مرحله تقلب به درجه خیانت علنی کشاندند.
مسئله منفجر شد، آنجا که شاگرد ناشی جادوگر و دستیاران و سرداران او آنچنان به قدرت و به بازوی اعمال خشونت خود مغرور بودند که خیال می‌کردند، نظیر انتخابات گذشته، روزهای اعتراض و انتقاد و قال و مقال نامزدها زودگذر است و هر اجتماع و هر حرکتی در جهت اعتراض نیز به آسانی با چوب و چماق مزدوران بسیجی از حرارت و جوشش می‌افتد و چند روزی نمی‌گذرد که صداها خاموش و مردم بار دیگر در چنگال تنگناهای روزمره به زندگی گله‌وار خود ادامه میدهند. پس دست به کار شدند و یکباره ظرف طاقت و تحمل مردم را از بی‌شرمی و بی‌باکی خود آنچنان انباشتند که با اعلام صریح پیروزی شصت و سه درصدی احمدی‌نژاد آخرین قطره از طرف طاقت و تحمل مردم که لبریز از خشم و نفرت بود در گستره جامعه سرازیر شد و آنچنان طوفانی برانگیخت که جهانی را از هوشمندی و بلوغ اجتماعی خود شگفت‌زده کرد. مسئله منفجر شد، آنجا که مردم با شجاعت و شهامت و همبستگی تنگاتنگ خود جای ترس و احتیاط را در نظام ولایت عوض کردند، دیگر نترسیدند آنجا که احساس کردند که احمدی‌نژاد و حلقه پاسدار و بسیجی او برای القای ترس تا آخرین مرز نامردمی و جنایت پیش میرانند، زیرا امواج خشم و خروش زنان و جوانان آنچنان توفنده و غیر منتظره بود که افزایش وجشت و ترس در حلقه احمدی‌نژاد را به افزایش میزان جنایت و قتل و کشتار و شکنجه مردم تا مرز تجاوز جنسی به اناث و ذکوذ مجبور می‌کرد.
مسئله منفجر شد، آنجا که تظاهرات صدها هزار نفری مردم از آغاز علنی شدن خیانت در صندوقهای رأی و خواست صریح و یکپارچه مردم و موسوی و کروبی در بطلان انتخابات و تجدید آن و ادامه روزانه تظاهرات یک میلیونی و مقاومت و از خودگذشتگی حیرت‌آور نسل جوان عموماً و دختران دانشجو و زنان خصوصاً در برابر موج سرکوب پاسدار و بسیجی را که تا مرز ارتکاب فجایع بی‌سابقه در زندانهای رسمی و مخفی نظام پیشرفته بود به انعکاس صداهای معترض از درون حوزه‌های مذهبی و از دهان مراجع با نفوذ قم و تهران و مشهد و اصفهان و سایر شهرها منتهی شد، و رقبای احمدی‌نژاد در انتخابات و مخصوصاً کروبی با صراحت و شهامتی قابل تحسین پرده از توحش و قتل‌ها و تجاوزها و شکنجه‌های مزدوران سپاه و بسیج در زندانها و مخصوصاٌ در زندان ناشناخته کهریزک برداشتند.
مسئله منفجر شد، آنجا که حضور مداوم و روزانه مردم در صحنه اعتراض و تحول گام به گام شعارها و افشاگری پیاپی جنایات پاسداران و بسیجی‌ها و افزایش روزانه تجاوز و یورش‌های روزانه و شبانه به خانه‌های مردم به ناچار توالی بی‌وقفه پایداری مردم در برابر وحشی‌گری‌های مزدوران نظام خامنه‌ای را مجبور کرد که ماسک از چهرۀ سیاه و نفرت‌انگیز مقام معظم رهبری بردارد و به خیال خود با تکیه بر اعتبار از اصل بی‌اعتبار و جعلی این مقام: اولاً بدون اعلام رسمی انتخاب احمدی‌نژاد از سوی شورای نگهبان، پیروزی او را در خیانتی چنان آشکار بیشرمانه به او تبریک بگوید و سپس در اولین نماز جمعه پس از آن خیانت آشکار در فضای طوفانی که همه مردم ایران چشم به دهان او دوخته بودند که چگونه با ایفای نقش داور بیطرف میتواند آبی به آتش شعلهور خشم و نفرت مردم بریزد، با وقاحتی که تعیین مرز آن در معیار هیچ صفتی از صفات شرافتمندی و عقلانیت بشری نمی‌گنجد.
نظریات احمدی‌نژادرا بر نظریات یار و شریک سی ساله جنایات و خیانت‌های خود رفسنجانی ترجیح داد و به دنبال آن مردم و نامزدهای راضی را امر به سکوت و تهدید به مجازات کرد.
مسئله منفجر شد، آنجائی که مردم بدون اطلاع از بند 8 از اصل 110 قانون اساسی جمهوری اسلامی که حاوی وظایف و اختیارات رهبر است که رهبر معضلات کشور را که از طرق عادی (بخوانید رئیس جمهور و مجلس شورای اسلامی) قابل حل نیست، از طریق مجمع تشخیص مصلحت حل می‌کند. با شنیدن سخنان خامنه‌ای و طرفداری او از احمدی‌نژاد به این نتیجه رسیدند که نقش رهبر در جمهوری اسلامی و در تمامی اصول قانون اساسی آن دواری نیست بلکه خودکامگی مطلق است که در اصل 57 قانون اساسی به صراحت بیان شده است.
مسئله منفجر شد، آنجا که ولایت امر و امامت امت خود به نغظ مبارک یکباره چهره پاره پاره و شکسته شده نظام ولایت و مشروعیت و قدسیت دروغین آن را در آئینه واقعیت حوادث انتخابات منعکس کرد. و مردم با شعار مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر خامنه‌ای به این نتیجه رسیدند که نطفه استبداد خودکامه از آنجا بسته شد که خمینی از همان روزهای اول پس از انقلاب سوار بر مرکب جهل و غرور گفت: بشکنید این قلم‌ها را و آنجا که در رد نظام جمهوری و استقرار جمهوری اسلامی گفت: اگر سی میلیون مردم ایران بگویند: بله، من می‌گویم: نه.

نطفه استبداد خودکامه مذهبی به دست مجلس خبرگان و با حمایت خمینی در قانون اساسی جمهوری اسلامی بسته شد.

و سرانجام مسئله معّما شد.

مسئله معّما شد، آنجا که خامنه‌ای مسئله انتخابات ریاست جمهوری را که حد توقع و انتظار و ظرفیت مردم برای خلاصی از وجود حقیر و تحمل‌ناپذیر احمدی‌نژاد بود به دست خود به مسئله ولایت تبدیل کرد، در آغاز هدف مردم احمدی‌نژاد در نهاد ریاست جمهوری بود، اما خامنه‌ای با طرفداری علنی از احمدی‌نژاد به دست خود آتش به خیمه نظام ولایت انداخت. مسئله معّما شد، آنجا که اکنون که هفت ماه از آغاز خیانت نظام به میلیونها رأی مردم به نفع موسوی می‌گذرد، خشم طوفانی مردم همچنان شعله میکشد، زیرا سقف نظام از بالا و از پایه شکسته است، بازوی سیاسی و نظامی و انتظامی نظام عاجز از اطفای حریق مقاومت و پایداری مردم در سنگر دفاعی افتاده است، نظام ولایت که در آغاز پیوسته در بوق‌های تبلیغاتی خود از حضور «مردم همیشه در صحنه» افتخار میکرد، اکنون از مردم و اجتماع آنها وحشت دارد، تا آنجا که اجتماع چند ده نفر در زیر سقف سالن یک دانشکده را هم برای ادای احترام به برنده جایزه یک کتاب ممنوع میکند و تمام راههائی را که به شهر قم میرسد برای جلوگیری از ورود سیل‌آسای مردم برای شرکت در مراسم تدفین آیت‌الله منتظری مسدود می‌کند.
مسئله معّما شد، آنجا که اکنون نظام در کار خود در آمده است، به اصطلاح عوام نه راه پس دارد و نه راه پیش، از ادامه خشونت و ارتکاب جنایت و تجاوز و توحش تا کنون طرفی نبسته است، زیرا جبهه مقاومت مردمی شکست‌ناپذیر شده است، چیزی را که خواست مردم بود انتخابات از دست مردم با دغلکاری سرقت کردند و سپس درصدد برآمدند که خیانت و فریبکاری خود را به کمک چیزی که هنوز در مقام مقابله با آن نبودند «ولایت» پرده‌پوشی کنند.
مسئله معّما شد آنجا که برای اولین بار در تاریخ پیوند استعمار بیگانگان با استبداد خودکامکان حاکمان، دست حمایت بیگانگان نیز از پشت حاکمان خودکامه ولایت برداشته شده است و اکنون نظام ولایت که داعیۀ رهائی مستضعفان جهان را در سر داشت، نه در داخل مشروعیت دارد و نه در خارج. زیرا ساختار نهادها و بنیادهای نظام ولایت آنچنان از شرافت و اخلاق و عقل و دانش و بینش و بشریت و ایمان تهی شده است که در آن هیچگونه وسیله و ابزاری از حکمت و حکومت برای خروج از بحران مشروعیت وجود ندارد.
مسئله معّما شد، آنجا که در این سوی جبهه نیز در آغاز نامزدهای شرکت در انتخابات هم مورد تأیید شورای نگهبان بودند و هم خود از آغاز عضوی از عناصر تشکیلدهنده نظام ولایت و هیچگونه داعیه و توقعی جز احترام به رأی مردم و قبول نتیجه واقعی انتخابات نداشتند. موسوی و کروبی بارها حمایت از قانون اساسی و ارکان جمهوری اسلامی را به گوش مردم رسانده بودند. بنابراین آنها اگر مانعی در جلوی تجدید انتخاب احمدینژاد بودند، اما هرگز خطری برای موجودیت نظام نبودند.
اما مسئله آنجا معّما شد که موسوی با 20 سال برکنار بودن از صحنۀ فعالیت در نظام، تجربه خاتمی و ریاست جمهوری هشت ساله او را در پشت سرداشت و در نتیجه دلیلی برای تکرار آن تجربه شکست‌خورده نمیدید که خاتمی در اواخر دوران ریاست خود اقرار کرد که نقش او در ریاست جمهوری تدارکاتچی بیش نبوده است. بنابراین نه شورای نگهبان می‌توانست از تأیید نخست‌وزیر سابق نظام در انتخابات ممانعت کند و نه خامنه‌ای میتوانست با نامزدی موسوی مخالفت کند، اما نه فقط احمدی‌نژاد و شرکای او بلکه خامنهای و بیت رهبر نیز از ورود موسوی به صحنه انتخابات احساس خطر کردند از آنجائی که سایه رفسنجانی را نیز در پشت سر موسوی لمس می‌کردند.
مسئله معّما شد که پس از فاش شدن خیانت در آرای مردم و خیزش توفنده و مقاومت غیرمنتظره مردم در برابر فشار سرکوب موسوی و کروبی جبهه مبارزه و مقاومت را ترک نکردند و ایستادند و همچنان ایستاده‌اند و ادامه این ایستادگی آنجا که مبارزه از مرحله انتخابات به مرحله ولایت و سرنوشت نظام میرسد، خود نشانی از نوعی تحول بنیادی در درک و فهم سیاسی موسوی و کروبی در زمینه تحول بنیانی نظام سیاسی ایران و همگامی با پایان یک آغاز که نظام ولایت دینی است و آغاز یک پایان که برآمدن یک الگوی اصیل نظام سیاسی ایران بر اساس جدائی دولت است از هر گونه قید و موازین قدرت خودکامه و استبدادی موروثی و مذهبی و مسلکی.
مسئله معّما شد، آنجا که اکنون دو اردوی متخاصم در مقابل هم ایستاده‌اند، اردوی خامنه‌ای و احمدی‌نژاد در قالب نظام ولایت و دولت مجهز به همه گونه وسایل سرکوب و تبلیغات و درآمدهای بادآورده نفتی.
اما این اردو متکی به نظامی است که از سر تا پا شکسته است، راهی جز توسل دائمی به خشونت و رودرروئی دائمی و خصمانه روزانه با جبهه مقاومت مردمی ندارد، حاضر به عقب‌نشینی و گشودن راهی به روی خروج مسالمت‌آمیز از صحنه قدرت تحمیلی خود ندارد و از سوئی در شهوت ادامه قدرت خودکامه و تتمع از امتیازهای مادی و معنوی سیاست از ادامۀ یک پیشنهاد مورد پذیرش مردم و نامزدهای رقیب نیز عاجز است.
اما در اردوی مقابل، جبهه مقاومت و نامزدهای آنها در انتخابات با تحمل فشار و سرکوب و زندانها و تهدید و ارعاب بر اولین و مشروعترین تقاضای خود که خیانت اردوی احمدی‌نژاد و خامنه‌ای در انتخابات است ایستاده‌اند، و از این حق پایمال شده یا خیانت آشکار به نفع ادامه ریاست ناحق و نامشروع احمدی‌نژاد به هیچوجه چشم نمی‌پوشند.

اما مسئله معّما است آنجا که سرنوشت این مقابله و امتناع این دو اردو، اردوئی که حاضر به استرداد حق و امانت غصب شده از مردم نیست و اردوئی که بدون استرداد این حق خیانت شده بدون موسوی و کروبی یا با موسوی و کروبی عقب نخواهد نشست و معّما این جاست که به فرض عقبنشینی به ضرب و زور و حشی‌گری‌های پاسداران و بسیجی‌ها و مزدوران دادگاههای انقلاب، حریقی که در خیمه ولایت و نظام افتاده است و شعله‌های سوزان آن از درون و بیرون رو به گسترش است خاموش نخواهد شد، زیرا اگر اوضاعی فوق جریان عادی و غیر قابل انتظار انقلاب سال 1357 به تأسیس نظامی فوق جریان عادی و تحریر قانون اساسی فوق آرمانهای انقلاب مردم انجامیده است، هیچ دلیلی بر عدم تغییر آن نظام و ابطال آن قانون پس از گذشت سی و یک سال از عمر پر از جنایت و شقاوت آن و چشم‌پوشی از ضرورتهای اجتناب‌ناپذیر تغییری که در تحول کارکردهای نظام ایجاد شده است وجود ندارد.
معما آنجاست که اردوی مخالف یعنی جبهه مقاومت مردمی اگر در زمینه انتخابات یا استفاده قانونی از حقی که در قانون اساسی پیش‌بینی شده بود دارای برنامه بودند با وجود محرومیت از هرگونه حزب و برنامه و طرح سیاسی و اجتماعی و ممنوعیت از هر گونه توافق‌های جمعی و تبادل و مشورت گروهی و حزبی و صنفی در رأی دادن به نفع موسوی یا کروبی به توافق رسیده بودند اما در آغاز نه سر مقابله با کیان نظام ولایت داشتند و نه هم اکنون به نیروئی سازمان یافته و ریشه‌دار و برنامه‌ئی تدوین شده و آماده برای جانشینی و پرکردن خلاء حکومت و حاکمیت تبدیل شده‌اند. اما آنچه دارند وجود همبستگی و پیوند بدون ارتباط سازمانی در مسیر ادامه مقاومت و پایداری بر سر استرداد حقوق پایمال شده خویس داشت، آنچه دارند چشم نداشتن به ظهور منجی و حاضر نبودن به قبول فرمانهای چشم و گوش بسته از بالاست، جنبش مردمی امروز ایران، جنبشی کثرت‌گرا و مرکب از همۀ اقشار اجتماعی و دربرگیرندۀ عقاید و گرایش‌های متنوع سیاسی مخالف استبداد و خودکامگی فردی یا جمعی است.
جنبش کنونی در فراز مرزهای جنسی و مسلکی و مذهبی و قومی و نژادی قرار دارد و هیچ فرد یا هیچ حزب و سازمانی متولی و قیم آن نیست، جنبش مردمی اکنون به دو تجربۀ تاریخ معاصر خود مجهز است که بر اساس آن پایه نظام سیاسی آینده ایران و قانون اساسی آن گذاشته می‌شود.
تجربه نخست، تجربه محمد رضا شاه بود که پایه خودکامگی و استبداد سلطنت خود را بر حمایت آمریکا و سرکوب آزادی و حقوق و حاکمیت مردم ایران گذاشت و با عبور از این مسیر ضد عقلانیت در چاه انقلاب سرنگون شد، و تجربه دوم تجربه خمینی و پیروان او بود که پایه استبداد مطلقه ولایت دینی را بر دشمنی با غرب عموماً و با آمریکا خصوصاً گذاشت و در نتیجه با اعمال تجاوز به ذاتی‌ترین حقوق فردی و اجتماعی مردم ایران پرونده پیوند و بستگی چندین صد ساله بین دین و مدعیان پاسداری از دین را برای همیشه در بستر علائق ایمانی مؤمنان پاره کرد. و طلیعه بازگشت دین و ایمان دینی را از صحنه عمومی و اجتماعی به حریم خصوصی افراد بشارت داد.
در این نقطۀ تاریخی سرنوشت، الگوی اصیل نظام سیاسی ایران با نگاه به تجربه دردناکی که نسل‌های گذشته از سرگذرانده‌اند بر مبنای دوری از هر گونه الگو و بدیل ساختگی و بدلی مسلکی و ایدئولوژی وارداتی و تقلیدی با تکیه بر واقعیت‌ها و ظرفیت‌های فرهنگی جامعه و ساختارهای اجتماعی و اقتصادی آن شکل میگیرد. این الگو در متن مبارزۀ خود عاری از هر گونه خشونت و انتقامجوئی و پرهیز از هر گونه توهمات افراطی بیگانه با اصل حق تکثر و تنوع عقاید و گرایش‌های اجتماعی و سیاسی است.
و در پایان معّما آنجاست که به قول مثل عرب «درد از توست و دوا و درمان هم از توست»، در مبارزه بین دو اردوی آزادی و حق و اردوی ضد آزادی و ناحق یعنی اکثریت مردم و اقلیت حاکم، جز ادامۀ یک راه حل سیاسی بر پایه عدم خشونت و انتقامجوئی و تخلیه گام به گام مواضعی که از حقوق اساسی مردم غصب شده است راه دیگری وجود ندارد. زیرا نظام ولایت با ادامه خشونت و توحش قادر به ادامه حکومت و حاکمیت نیست و جبهه مقاومت هم نه خواهان مقابله خشونت با خشونت است و نه خواهان سرنگونی انقلابی ولایت مطلقه. بنابراین بر فرهیختگان جامعه از استادان و دانشوران و آزادی‌خواهان معّمر و تجربه اندوخته است که با فرزانگی خود برای خروج از بحران متفقاً پیشنهاد راه حل‌هائی را ارائه دهند نظیر راه‌حلی که در لهستان و چکسلواکی و دیگر کشورهای اروپای شرقی در پیش گرفته شد.
زیرا درد و رنجی که به همت و عقلانیت و اراده و واقع‌نگری بیمار درمان نشود به دست هیچ طبیب بیگانه که هرگز خواهان پایان بیماری نیست درمان نمی‌شود. این همان درد و جهل و غروری بود که شاه و خمینی را از نگاه به واقعیت‌ها بیگانه ساخت.
دوم دیماه 1388
علی اصغر حاج سید جوادی

Tuesday, December 29, 2009

اپوزيسيون ايران: ٨ نفر در تظاهرات روز يکشنبه جان باختند 27.12.09

اپوزيسيون ايران: ٨ نفر در تظاهرات روز يکشنبه جان باختند
27.12.09



مهدی کروبی رهبر اصلاح طلبان از سرکوب تظاهرات سراسری اپوزيسيون که به کشته شدن هشت نفر انجاميد، انتقاد کرده است. آقای کروبی در بيانيه ای امروز، دوشنبه، از دولت مذهبی سؤال کرده است که چگونه توانست دستور کشتار مردم خود را در روز عاشورا صادر کند.
تلويزيون دولتی پرس تی وی نيز خبر از کشته شدن هشت نفر در تظاهرات روز يکشنبه داد اما جزئيات بيشتری اعلام نکرد.
اما پلیس ایران اعلام کرد ۵ نفر در تظاهرات ضد دولتی روز یکشنبه در پایتخت، کشته شدند. احمد رضا رادان رييس پليس ايران می گويد يک نفر از پل افتاده است، دو نفر در تصادف اتوموبيل کشته شدند، و يک نفر نيز توسط يک مهاجم ناشناس هدف گلوله قرار گرفته است. آقای رادان استفاده از اسلحه را تکذيب ميکند و می گويد پليس بر روی تظاهر کنندگان آتش نگشوده است اما ۳۰۰ نفر را بازداشت کرده است.

در همين حال وب سایت های اپوزیسیون می گویند پلیس به سوی هزاران اصلاح طلبی که در پایتخت از دستور دولت سرپیچی کرده و به اعتراض پرداختند، آتش گشود. وب سايت های اپوزيسيون می گويند ۴ نفر در تهران و ۴ نفر در تبريز کشته شده اند .

وبسايت میر حسین موسوی رهبر اصلاح طلبان ايران نوشته است که علی موسوی، خواهرزاده آقای موسوی، در درگیری میان نیروهای امنیتی و تظاهرکنندگان اصلاح طلب مورد اصابت گلوله قرار گرفته و بعداً در بيمارستان جان سپرده است.

شاهدان می گویند تظاهرکنندگان و پلیس مسلح به گاز اشک آور و باتون با یکدیگر درگیر شدند و تظاهرکنندگان شعار «مرگ بر دیکتاتور» سر دادند. بنا به گفته شاهدان، صدای آژیر آمبولانس و هلیکوپتر پلیس در فضای شهر پیچیده بود.

مایک همر، سخنگوی شورای امنیت ایالات متحده، گفت کاخ سفید شدیداً «خشونت های جاری و سرکوب های ناعادلانه» شهروندان ایرانی را تقبیح می کند. او گفت «این نشان دهنده زمانی است که دولت ها از آرمان های ملت خود بیم دارند.»

وزارت امور خارجه فرانسه نیز در بیانیه ای سرکوب و خشونت روز یکشنبه علیه مردم ایران را تقبیح کرد. در این بیانیه فعالان را «معترضین ساده» خواند و دولت را به یافتن راه حل سیاسی تشویق کرد.

صدای آمریکا چندین عکس از قربانیان که به نظر می رسد به آنها شلیک شده، دریافت کرده است.

همچنین وب سایت های اپوزیسیون از درگیری های خارج از پایتخت، شامل شیراز، اصفهان و نجف آباد خبر می دهند. خبرهای تایید نشده در سایت های اپوزیسیون از کشته شدن دست کم ۴ نفر در تبریز گزارش می دهد.
این نا آرامی ها در تهران جدی ترین نا آرامی از زمان تظاهرات و درگیری های ماه خرداد و انتخابات ریاست جمهوری بوده است.

در آن زمان، گروه های اپوزیسیون می گویند نیروهای امنیتی دست کم ۷۲ تن از فعالان را که علیه انتخاب دوباره محمود احمدی نژاد تظاهرات می کردند، کشتند. مقامات می گویند ۳۶ نفر در تظاهرات خرداد ماه کشته شدند که تعدادی از آنها نیروهای بسیجی هوادار دولت بودند.

اصلاح طلبان ایران، احمدی نژاد را به تقلب در انتخابات خرداد ماه که به پیروزی او برای بار دوم منجر شد، متهم می کنند. اتهامی که دولت آن را تکذیب می کند

Glistener: #IranElection Afshin Ellian: Iranians Want Regime Change - WSJ.com

Wednesday, December 30, 2009
#IranElection Afshin Ellian: Iranians Want Regime Change - WSJ.com

Six months ago, Iranians went to the streets, chanting "Where is my vote?" This is how the Green Revolution started. The protesters now no longer merely seek democratic elections but want regime change. Their new slogans are: "Khamenei is a murderer and his rule is unjust," "Neither Gaza nor Lebanon, I only give my life for Iran," and "Independence, Freedom and an Iranian Republic." In other words, they demand a stop to Iran's support for terrorists in Palestine, Lebanon and Iraq; the separation of state and religion; and consider Ayatollah Ali Khamenei as public enemy No. 1.


Wednesday, December 30, 2009
محل تجمع اصلی: میدان امام حسین(ع) تا میدان آزادی
مسیر شماره ۱ : م هفت تیر- خ کریم خان- م ولی عصر- بلوار کشاورز- م انقلاب
مسیر شماره ۲ : م ونک- خ ولی عصر- م ولی عصر- بلوار کشاورز- م انقلاب
مسیر شماره ۳ : م راه آهن- خ ولی عصر- م منیریه- خ ولی عصر- خ انقلاب
مسیر شماره ۴ : م خراسان- خ ۱۷ شهریور- م شهدا- خ ۱۷ شهریور- م امام حسین(ع)
مسیر شماره ۵ : بازار تهران- م امام خمینی- خ فردوسی- م فردوسی
مسیر شماره۶ : فلکه اول تهرانپارس- خ حجر بن عدی- خ دماوند- م امام حسین
مسیر شماره 7: سه راه آذری- خ قزوین- بزرگراه آیت الله سعیدی- م آزادی
Wednesday, December 30, 2009
#Tehran Routes & Map: Thursday 31 Dec 10 Dey 3PM #iranelection

محل تجمع اصلی: میدان امام حسین(ع) تا میدان آزادی
مسیر شماره ۱ : م هفت تیر- خ کریم خان- م ولی عصر- بلوار کشاورز- م انقلاب
مسیر شماره ۲ : م ونک- خ ولی عصر- م ولی عصر- بلوار کشاورز- م انقلاب
مسیر شماره ۳ : م راه آهن- خ ولی عصر- م منیریه- خ ولی عصر- خ انقلاب
مسیر شماره ۴ : م خراسان- خ ۱۷ شهریور- م شهدا- خ ۱۷ شهریور- م امام حسین(ع)
مسیر شماره ۵ : بازار تهران- م امام خمینی- خ فردوسی- م فردوسی
مسیر شماره۶ : فلکه اول تهرانپارس- خ حجر بن عدی- خ دماوند- م امام حسین
مسیر شماره 7: سه راه آذری- خ قزوین- بزرگراه آیت الله سعیدی- م آزادی
Posted via email from Liss's posterous
Posted by @lissnup
0 comments:

Post a Comment

Older Post Home
Subscribe to: Post Comments (Atom)
Events 4 Iran
Slideshow
@lissnup on Twitter

* @manic77 #IranElection Uploading, and collaborating with @onlymehdi cc @thomas_adolf
* YouTube Playlist of videos via @manic77 'Tehran 27 December 09 #Ashura 5 Dey 88' http://bit.ly/4zNW1F #IranElection
* I uploaded a YouTube video -- New Video 36 from 27 Dec #Ashura Tehran #IranElection http://youtu.be/8AqTpu198Wk?a
* I uploaded a YouTube video -- New Video 39 from 27 Dec #Ashura Tehran #IranElection http://youtu.be/87CmSRc5z4U?a
* I uploaded a YouTube video -- New Video 38 from 27 Dec #Ashura Tehran #IranElection http://youtu.be/eztNRgi3wUs?a

Search This Blog


powered by

Blog Archive

* ▼ 2009 (70)
o ▼ December (58)
+ ▼ Dec 30 (5)
# #Tehran Routes & Map: Thursday 31 Dec 10 Dey 3PM #...
# #IranElection Afshin Ellian: Iranians Want Regime ...
# #IranElection 2 Key Turning Points [Iran Solidarit...
# Video..Iranian police running over person at prote...
# URGENT: Police brutality in Iran - videos
+ ► Dec 29 (4)
# #Amnesty Message from Sting Supports Mourning Moth...
# #IranElection If you use Tor on Linux / Unix and y...
# #IranElection Be Prepared! آماده باشیم، وضعیت اصلا...
# BalatarinFA - Short email from a nurse at Khomeini...
+ ► Dec 28 (6)
# 26 Dec 09 Inside Hosseynie Jamran #Tasoa #IranElec...
# 12-23 More #Ashura in Tehran Videos via @manic77 #...
# 1-11 More #Ashura in Tehran Videos via @manic77 #I...
# YouTube Playlist - #Ashura Videos 27 Dec
# #IranElection URGENT- All Iranian-Americans: Pleas...
# #IranElection اعتصاب عمومی | General Strike MONDAY...
+ ► Dec 26 (4)
# #IranElection 10am #Ashura YOU are the media. | وع...
# #Ashura Posters چهارنما - کربلا هنوز منتظر است #I...
# #Tehran Routes: #Ashura & #Tasoa + map (مسيرهاي تظ...
# #Iranelection Security Forces Crisis of Confidence...
+ ► Dec 25 (4)
# VIDEO: Khamenei bemiri Heihat #Ashura #Tasoa #Iran...
# #Ashura #IranElection URGENT! مسیرهای عزاداران در ...
# #Tehran Routes for #Tasoa #IranElection
# #Ashura Carnaval #IranElection
+ ► Dec 24 (11)
# نمردم سبز ایران یکپارچه صبح عاشورا ساعت 10 مقابل...
# #Iranelection #Montazeri #poetry خانه‌ی شاعر: نام ...
# #IranElection New video: مصاحبه محبوبه عباسقلی راد...
# Mousavi Green Revolution Msg 3 #Ashura #iranelecti...
# Green Ideas Taking Root in Greece? #IranElection
# RT @manic77 2 Basiji Leaders Identified in Esfahan...
# VID: I am a woman...من یک زنم
# To my Iranian friends in the US - Please Share
# From Southern Iraq...
# #Ashura #Tasoa flyer for Tehran #SoG #IranElection...
# VOA Khabarha, Dec. 23 2009 - سقوط محتمل است، ۲ د...
+ ► Dec 23 (1)
# Iran must allow peaceful gatherings during ‘Ashura...
+ ► Dec 22 (6)
# #Ashura Routes Info #IranElection via @manic77 (Fa...
# #Montazeri's death moves Iran to holy city #IranEl...
# Take your Reader wherever Google Chrome goes #tech...
# WSJ The Peoples' Revolt in Iran #IranElection #SOG...
# Gr Ayat #Montazeri Historic Farewell - CNN iReport...
# The Iranian Incursion in Context | STRATFOR #IranE...
+ ► Dec 21 (3)
# Tehran #Montazeri Vigil TONIGHT 8-10pm #Iranelecti...
# Opposition turns #Montazeri funeral into mass rall...
# Neda ye Sabze Newsletter Issue 19 #Iranelection #M...
+ ► Dec 20 (4)
# آدرس های(( پیشنهادی)) برای تجمع محرم سبز به شرح زی...
# آدرس های(( پیشنهادی)) برای تجمع محرم سبز به شرح زی...
# Green #Moharam Info 4 Distribution #Iranelection
# Iran Protest, Copenhagen, Dec 18 09 27 Azar 88 #I...
+ ► Dec 19 (2)
# VID: Allahu Akbar nightly protest Tehran 19 Dec-شع...
# Exclusive BBC Interview with Karoubi #IranElection...
+ ► Dec 17 (2)
+ ► Dec 13 (2)
+ ► Dec 07 (1)
+ ► Dec 03 (2)
+ ► Dec 02 (1)
o ► November (12)
+ ► Nov 30 (1)
+ ► Nov 29 (1)
+ ► Nov 28 (2)
+ ► Nov 27 (1)
+ ► Nov 25 (1)
+ ► Nov 24 (6)

Followers
About Me

@lissnup

View my complete profile

Monday, December 21, 2009


تحریم جکهای توهین آمیز در مورد ملیت ها و قومیت های ایرانی!



ترک + لر + فارس + کرد + بلوچ = ایران

این روزها بین مردمان ما همدلی و اتحاد بزرگی ایجاد شده است. ما خواهان اصلاح دولت هستیم اما اصلاح ملت چی!؟ اگر این دو بال به سان 30 سال گذشته هر دو با هم معیوب و خراب باشد که در حسرت درجا زدن هم خواهیم ماند! چرا که مدام پسرفت هم خواهیم کرد.

بنابراین اکنون که اندیشه تغییر فراگیر شده است فرصتی غنیمت پیش آمده که لایه های مختلف جامعه را هم با تزریق فرهنگ زندگی بهتر تغییر دهیم تا در سالهای آینده ایران بهتری را برای زندگی خود و فرزندانمان داشته باشیم.

بیاییم برای تحکیم پیوند بین قومیتهای مختلف کشورمان هرگونه جوک، پیام کوتاه یا حکایتی که در آن به قومی از اقوام ایرانی یا شهروند هر شهری از ایران توهین شده را تحریم کنیم.
از همان وسیله ای که برای انتقال سریع جکهای مخربمان استفاده می کردیم باید در اشاعه این فرهنگ والا بکوشیم. لطفا این پیام سبز را با موبایل و یاهو مسنجر و وبلاگ به اطلاع دیگر سبزاندیشان برسانید.
این پیشنهاد چندی پیش در بالاترین مطرح شده بود.. برخی از نظرات کاربران سایت بالاترین به عنوان مشتی از خروار جامعه ایرانی می تواند به ذهن خلاق شما در یافتن راهی برای زندگی بهتر کمک نماید:
باید این رسم مضحک رو که متاسفانه قاجارهای بی کفایت پایه گذارش بودند رو از بین ببریم. قاجارها وقتی تهران رو پایتخت کردند در زمان فتحعلی شاه عوضی برای اینکه برتری سیاسی داشته باشند نسبت به شهرهای مهم دیگر ایران از جمله تبریز با اینکه خودشان ترک بودند جوک گفتن علیه ترک های تبریز و بقیه نقاط رو رواج دادند. در زمان رضاشاه هم جوک گفتن بر ضد گیلانی ها رواج پیدا کرد. دلیلش هم میرزا کوچک خان بود. به هر حال ریشه همه این جوک گفتن ها سیاسی بوده ولی متاسفانه هنوز هم ادامه داره

این پیشنهاد ارزشمند یعنی مبارزه با لنپیسم. یعنی شکست سیاست تفرقه انداز و حکومت کن. یعنی اشاعه آدمیت و خردگرایی. درود

شک نداشته باشین که حکومت همواره یکی از ابداع کنندگان و تشویق کنندگان لطیفه های قومی بوده و هست. این موضوع حتی در مورد شخصیت های سیاسی هم مصداق داره؟ همه به یاد داریم جوکهای مربوط به منتظری رو که توی دهن مردم انداخته بودن.

مثل اینکه نسل جدید روشنتر شده. اگه روشنفکرهای جامعه هم مثل اکثر کاربران اینجا فکر بکنند امیدی به ساختن کشوری دمکرات و مدرن هست. ایران فقط میتونه با احترام متقابل و امتیازدهی متقابل به فرهنگهای مختلف سرپا بمونه. کسانی که مدعیند ترک هستن و به ترکها جوک میگن، بهتره فکر کنند که به جای یه روزی یه ترکه ... بگن یه روزی پدرم، یه روزی مادرم، یه روزی داداشم.... استفاده بکنن به همون راحتی می تونن بگن؟

.اسلام چون سلاح سیاسی. بخش هفتم

اسلام چون سلاح سیاسی.
بخش هفتم .
به قلم : کاظم رنجبر، دکتر درجامعه شناسی سیاسی.
«الهیات رهائی بخش!!!؟»

پیشگفتار:در بخش ششم این مقاله ، به شورش ملت مصر به رهبری احمد اعرابی پاشا اشاره کردیم، که چگونه یک افسر مصری ، در مقابل نفوذ لاینقطع و روز افزون استعمارگران انگلیسی و فرانسوی ، ملتی را به شورش علیه حضور نمایند گان این قدرت های به صحنه مبارزات سیاسی و اعتراضی می کشد، ولو اینکه در این عملیات نظا می - سیاسی ، یا به عبارت دیگر ، انقلابی موفق نمی شود، لذا این سئوال پیش می آید که در پشت این مبارزات ،چه رهبری سیاسی –مذهبی وجود داشتند، که توانستند ملتی را ، این چنین ، به حرکت در آورند؟ بخشی از این مقاله را به این سئوال اختصاص خواهیم داد. خصوصأ اینکه هدف این مقاله ، نشان دادن ، نقش دین اسلام ، و استفاده ، یا سوء استفاده از باورهای دینی یک ملت، در اهداف سیاسی مشخص و معین است، که این اعما ل، چه بسا ، توسط « اسلام شناسان و پیامبر سازان» قدرت های استعماری طراحی شده و به صحنه آورده می شوند ؟ چه بسا نیز فقر فرهنگی . فرهنگ سیاسی کشور های مسلمان زمینه این دخالت های مستقیم و غیر مستقیم را فراهم می سازند.واقعیت های تاریخی زمان معاصر، خود نشان می دهند که از 57 کشور مسلمان ، حتی یک کشوری برای نمونه، وجود ندارد ، که نظام حکومتی اش ، بر اصول دموکراتیک اداره بشود، آیا این واقعیت تلخ سئوال بر انگیز نیست؟ امروز هم در ایران اسلام «ناب محمدی !» آقای خمینی ، دیروز بخشی از ملت عکس اش را در ماه جستجو می کرد، امروز برای پاره شدن و یا پاره کردن در راستای اهداف سیاسی ، بخشی از مردم را به خیابان می کشد ،و چه الم شنگه راه می اندازد، خود نمونه ای از هزاران نمونه از فقر فرهنگی و فرهنگ سیاسی نیست؟
بخشی از تحلیلگران ایرانی ، خصوصأ آن گروه از «روشنفکران اسلامی- ملی مذهبی ها-) ،آنهائیکه حتی کاپتال کارل مارکس را هرگز نخوانده بودند ،و اگر هم می خواندند، هر گز چیزی درک نمی کردند، چون رشته اقتصاد و حتی اقصاد سیاسی نخوانده بودند ؛ ،به ادعای خودشان به تئوری های اقتصادی در قران پی برده بودند،که 13 قرن قبل از کارل مارکس ، اسلام ناب محمدی ، با آن تدوری های اقتصادی اش، در خدمت «مستضعفان جهان » بود، که متاسفانه ما نمی دانستیم!!! و حتی در این راستا ، تئوری های «اقتصاد توحیدی » خود را بیرون دادند.(اقتصاد توحیدی :به قلم آقای ابوالحسن بنی صدر(ماًخد:انتشارات نامعلوم .تاریخ انتشار قبل از انقلاب ، دقیقأ نامعلوم .تعداد صفحه
416-قیمت 180 ریال ).
شبیه چنین روشنفکران اسلامی ، در دنیای عرب نیز ،جنبش ملت مصر به رهبری احمد اعرابی پا شا را ،که توسط محمد عبدو، وجما ل الدین افغانی ،این دومرد مذهبی - سیاسی که هر دو در آن زمان در مصر بوده و مستقیم و غیر مستقیم در این حرکت اجتماعی – سیاسی ملت مصر شرکت داشتند، از اندیشه های دینی وسیاسی آن دوشخصیت ، بنام « الهیات رهائی بخش » یاد می کنند!در صورتیکه اصل « الهیات رهائی بخش» از جریان های مذهبی - سیاسی و مبارزات حتی ، مسلحانه ،ًسالهای 1960 آمریکای لاتین ، به کمک بخشی از روحانیون کاتولیک آن قاره مایه می گیرد،که هیچ رابطه فکری و فلسفی ، با اندیشه های جما الدین افغانی و محمد عبدو نیمه قرن نوزدهم مصر وجهان اسلام آنروز ندارند .حتی انقلاب 1357توده ملت ایران، که در حقیقت یک انقلاب بدون یک برنامه مدون و مشخص ،چه از منظر فلسفی ،و چه از منظر نوع نظام آیندهً حکومتی ، و دکترین اقتصادی به معنی علمی آن بود ،و فقط شعار گوش کر کن انقلاب اسلامی ، به رهبری «امام خمینی» و «جمهوری اسلامی ، نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر» که امروز بعد از 31 سال ، دست آورد مادی و معنوی آنرا ، ملت با جان و تن،می بینند ولمس می کنند و در آن جهنم شب را به روز می رسانند، وروز را به شب ، البته اگر خود و فرزندانشان بازداشت و مورد شکنجه و آزار و حتی تجاوز قرار نگیرند، در آن سالها نیز ، یک عده «روشنفکران مذهبی » می خواستند، از برکت علم و دانش سیاسی شان ، در پایان هزاره دوم ، در ایران نظام حکومتی عصر جا هلیت جامعه عشیره عربستان را حاکم بکنند، با بوق کرنا ،یک مشت هزیان گوئی های روحانیون حکومتی را ، به عنوان الهیات رهائی بخش به خورد ملت معصوم و ساده انگار می دادند.هنوز هم بخشی از این حضرات در جامعه ایرانی ، بنام اصلاح طلبان (اصلاح چی؟) یا «روشنفکران مذهبی » -یا «فیلسوفان اسلامی !، فیلسوفان مذهبی! » با وجود مشاهدات عینی و ذهنی و واقعیت های جامعه ایرانی امروز دم از اصلاحات می زنند.ا
اینکه بر این مطلب ، تکیه می کنم ،که یکعده از «روشنفکران مذهبی » ایرانی، انقلاب ملا خور شده سال 1357 ،بخشی از الهیات آزادی بخش اسلام ناب می دانند،برای طراوت بخشیدن به خاطرات گذشته این حضرات ، به 31 سال پیش برمی گردیم ، که در آن روزهای هیجان زده ، یک ملت ساده انگار و معصوم ( البته توهین نشود ، شما ملت عزیز را نمی گویم ، خودم را می گویم.)، چگونه در دست ساحران دروغگوگرفتار بودند، این سرود ایکه هر روز از رادیو و تلویزیون های رژیم انقلابی پخش می شد و گوش فلک را کر می کرد، دوباره متن آنرا در اختیار تفکر و نقد خواننگان گرامی می گذاریم ، تا ببینیم، این « الهیات رهائی بخش » یک مشت روحانی ، که هرگز نتوانستند و نخواستند، واقعیت ها عینی و ذهنی زمان خود را درک بکنند، چگونه ملت را با یک مشت شعار ،31 سال سرگرم کرده اند، و در این مردم فریبی ،«روشنفکران مذهبی » مستقیم و غیر میستقیم ، آتش بیار معرکه بودند و هنوز هم هستند.
نام سرود : بانگ آزادی . حتمأ منظور آزادی ملت ایران ، تحت رهبری «داهیانه رهبر» انقلاب است

سرود بانگ آزادی !
این بانگ آزادی است ، کز خاوران خیزد.فریاد انسان ها است کزنای جان خیزد.اعلام طوفانهاست
کز هر کران خیزد.آتشفشان قهر ملت ها ی دربند است.حبل المتین توده های آرزومند است. الله اکبر خمینی رهبر |(تکرار). دشمن بداند ما موج خروشانیم. زائیده بحریم ، فرزند طوفانیم.در سنگر اسلام بگذشته از جانیم. بازو به بازو، صف به صف ، ما آهنین جنگیم.سنگر به سنگر ، جان به کف آماده جنگیم.تخت شهنشاهان ، شد سرنگون از ما . بخت تبهکاران شد واژگون از ما . دامان آزادی ، شد لاله گون از ما .ما حافظ آزادی و اسلام و قرانیم . ما در پی آسایش معراج انسانیم. الله اکبر ، خمینی رهبر.(تکرار). ما در ره اسلام ، پیمان خون بستیم. زنجیر استعمار ، مردانه بگسستیم.از دام اهریمن ، با یاد حق رستیم. ما نغمه الله اکبر ، بر زبان داریم.ما چون خمینی ، رهبر روشن روان داریم!!! الله اکبر خمینی رهبر (تکرار چهار بار)
حقیقت این است ، وقتی که متن این سرود را بعد از 31 سال باز خوانی می کنم، با دیدن واقعیت های ایران امروز ، وحا کمیت جهل و فساد ،جنایات ،دروغ و دزدی و ثروت اندوزی ، ریا و تزویر و دین فروشی روحانیون حکومتی، که همه این اعمال ، از فردای حاکمیت اسلام ناب محمدی آقای خمینی شروع شد،(قتل عام روشنفکران به فرمان خمینی روشن روان !!!) چگونه می توان الهیات خمینی وجا نشینان اش را الهیات آزادی بخش نامید. اصلأ در کجای تاریخ بشری ادیان و مذاهب نقش آزادی بشریت را داشتند؟
به بیت اول همین شعر دقیق بشویم .این بانگ آزادی است ،کز خاوران خیزد.
کلمه: خاوران در نظام جهل و استبدا د اسلامی مترادف با گورستان خاوران است، که تا ایران و ایرانی هست ،ددمنشی این جنایتکاران دین فروش ، در تاریخ این ملت ثبت خواهد شد. این گورستان یاد آور جنایاتی است ، که این نظام ، یعنی جمهوری ابتر، از خود به عنوان یاد گار ننگ ابدی ، در تاریخ خود بجای گذاشته است.چگونه می توان ، خمینی و نظام ولایت مطلقه فقیه را در لفافه «الهیات آزادی بخش » ورهبر روشن روان به ملت حقنه کرد.؟
* * * * * *
الهیات رهائی بخش ،|( La théologie de la libération- The theology of liberation)

این مکتب سیاسی – مذهبی توسط متفکرین ایکه اغلب مسیحی کاتولیک وبعضی نیز کشیش بودند ، چون Helder Camara

-Gustavo Gutiérez-Leonardo Boff-Fradi Betto به عنوان یک بینش سیاسی مذهبی ، بعد از جنگ دوم جهانی در آمریکای جنوبی ظهورپیدا کرد.دنیای بعد از جنگ جهانی ، دوران مبارزات ضد استعماری و استقلال طلبانه ملت های در بند قدرت های استعماری بود.آنچه را که قدرت های استعماری را نگران می کرد ، این بود، که چنین مبارزات عدالت خواهی این ملت ها ، با ایده ئولوژی های سوسیالیستی و کمونیستی ، در هم آمیزد، و در نهایت در این مستعمرات ، نظام های سوسیالیستی و کمونیستی برقرار شوند.نمونه تاریخی آن ، کشور کوبا ،و عملیات جنگهای چریکی چه گوارا ، در آفریقا و آمریکای لاتین بود.در این باره حتی ادبیات انقلابی آمریکای لاتین، از چهره ارنستو چه گوار ، چهره مسیح ساخته بود.مسیح اسطوره ایکه ، در 33 سالگی به صلیب کشیده شده بود، چه گورا هم ( متولد 1928- مرگ 1967) در 39 سالگی بعد از آنکه در مبارزه مسلحانه زخمی و اسیر شده بود ، در 9 اکتبر 1967، پیکر مجروح اش توسط یک افسر اطلاعاتی آمریکا ، به مسلسل بسته شد ،و مرگ او برای ادبیات انقلابی جهان سوژه بس پر بار گردید .
برای نمونه یک قطعه از شعر شاعر معروف کوبائی ، بنام :نیکولا گی لن (Nicolas Gillen) را اینجا می آوریم .
آنانکه زهر خند به لب و دست خویش را،
با گوشه های پرچم تو پاک می کنند،
که دیگر تمام شد،
دنیا بکام شد،
تو زندهای هنوز ،که بیداد زنده است.
توزنده ای هنوز ،که باروت زنده است.
تو در درون هلهله های دلاوران،
تو در میان زمزمه دختران کوه ،
در شعر و شراب شبیخون ، تو زنده ای !
مشعل تو خاموش نشده،
هر چند به خاک افتادی.
پیش می رود چریک ،
سوار براسب آتشین .
در میان کوهستانها ،باد ،و ابرها،
صدایت را خاموش کرده اند، اما ساکت نیستی.
هرچند که پیکرت را می سوزانند.
هر چند که پیکرت را پنهان می کنند،
در گورستانها ، در جنگلها ، و گوهای سرد .
اما نمی توانند، از ما دورت نگاه دارند.
فرمانده چه گورا
دوست برادر .(مترجم ؟)
با گذشت 60 سال از انقلاب کوبا ،و در حدود 31 سال از انقلاب ایران، با آن همه گذشت و فدا کاری دو ملت ایران و کوبا ، چه دست آوردی در راستای آزادی و کرامت انسانی ،و عدالت اجتماعی نسیب این دو ملت شده است؟ بیان این سئوال را ، از طرف صاحب این قلم ، که خود سالهای قبل از انقلاب 1357، آواره وطن هستم ، حمل بر دفاع از نظام خودکامه محمد رضا شاه ،و نظام فاسد با تیستا ،در کوبای قبل از انقلاب 1959 نکنید.نظام جمهوری ابتر اسلامی ، فرزند خلف ، نظام محمد رضا شاهی ،خدایگان شاهنشاه آریا مهر است.
بلکه اصل سئوال این است، که امروز ، این دو رژیم ، یعنی نظام حکومتی ، کوبا و جمهوری اسلامی ،تبدیل به فسیل ، ( سنگواره ) تاریخ شده اند . نظام های کمونیستی یکی بعد از دیگری فرو ریختند . عجیب اینکه ، همان رهبران سابق در نظام های کمونیستی ،در نظام های جانشین غیر کمونیستی ، قدرت را حتی در بعضی از جمهوری های سابق ، با تمام وقاحت بصورت موروثی بدست گرفتند ،و همان فساد و همان بورکراسی ،و همان مردم فریبی ،و حتی قتل دگر اندیشان ،در این نظام های بعد از کمونیستی ، ادامه دارد. بهترین نمونه آن ، نظام حکومتی روسیه است.ولادیمیر پوتین کمونیست ضد سرمایه داری ، سرهنگ کا-ژ-ب- امروز بزرگترین سرمایه دار و ثروتمند ،همان روسیه است !ای هموطن ایکه برگفته ها و شعار های اصلاح طلبان ، و ملی –مذهبی های گونانگون زیر لفافه « الهیات آزادی بخش » و اصلاحات دینی باور داری ،هشیار باش ، که بین احکام دین ،وآزادی انسان ، به مفهوم اصالت ذاتی و کرامت انسانی ، هیچگونه همخوانی و پیوند ارزشی و ارگانیک وجود ندارد و وجود نخواهد داشت، هرگز هم تاریخ ملت ها نشان نداده است.
اینکه یک عده در ایران ، در چهار چوب این جمهوری ابتر اسلامی ، دنبال اصلاحات می گردند،و چه بسا هم برای مرگ آیت الله حسینعلی منتظری ، عزای عمومی اعلام می کنند، این یک واقعیت فرهنگی و اجتماعی جامعه ایران است ، که ما در فرهنگ مرده پرستی بزرگ شده ایم و بزرگ می شویم. به همین جهت نیز ، نظام های حکومتی ما ،ولو برخاسته از انقلاب ،بی روح و مرده و با بیماری« نقصان ژنتیک !» بدنیا می آیند و همیشه فاقد دینامیسم و منطق روند تکاملی و تناسبی وطبیعی با روند زمان هستند .شاهنشاه مادام العمر پدر تاجدار ، ولی امر مطلق برای ملت صغیر و فاقد حق انتخاب ، قرنها گریه و عزا داری برای کشته های عمو زاده ها ، خواهر زاده های اعراب صحرای کربلا ،و چپاندن این داستان ها در مغز ملت ، به عنوان « الهیات رهائی بخش » بخشی از حقه بازی های « روشنفکران ملی - مذهبی » ما در هزارهً سوم هستند.
زنده کش بوده و با مرده پرستی شادیم .
ای زمان آینه بگذار ،که کوریم هنوز.
(از معینی کرمانشا هی)
* * * * * *
در اصول دین مسیحیت کاتولیک ، برای رسیدن به درجه روحانیت،شخص باید، سه تعهد اخلاقی ، همراه با مراسم مخصوص به سه تعهد اخلاقی و ایمانی قسم یاد بکند.1- نداشتن رابطه جنسی2- فقیر بودن و دنبال ثروت نرفتن.3-اطاعت کردن. یعنی مطیع سلسله مراتب کلیسا بودن.
مسئله فقیر بودن و دنبال ثروت نرفتن روحانیون و و کمک به ضعفا و مستمندان (مثل آیت الله خمینی ، رهبر مستضعفان جهان !!!) یک اصل تبلیغاتی کا ملأ دروغ و مردم فریبانه است. خود دستگاه واتیکان ، یک سازمان بسیار ثروتمند، همراه با یک نظام پیچیده سیاسی و اطلاعاتی و مالی ، در عین حا ل بسیار بسته، همیشه دفاع از مظلومان را بظاهراهداف اساسی خود معرفی می کند.
همین تظاهر به دفاع از فقرا و مظلومان نیز در ادبیات اسلام شیعی ، خیلی را یج است، که با ساختن داستان های بی پایه ، قرنها است ، مردم را تحمیق کرده اند، تا جائیکه حتی شاعر معروف استاد محمد حسین شهریا ر، تا آنجا پیش رفت و این شعر را در مدح امام اول شیعیا ن گفت: نه بشر توانم اش گفت ، نه خدا توانم اش خواند ، متحیرم چه نام ام شه ملک لافتی را ؟برو ای گدای مسکین ، در خانه ای علی زن،که نگین پادشاهی ، دهد از کرم گدا را !
اگر شهریار تاریخ واقعی و علمی ظهور اسلام را می دانست، هرگز چنین شعری نمی گفت. در جنگهای خونین برای تصاحب قدرت ، بین خاندان بنی امیه و بنی هاشم، چه خونهائی از انسان های بی گناه ریخته شد ند، وامروز هم چه خونهای انسان های مظلوم ، فقط و فقط بخاطر اختلاف های عقیدتی مذهبی شیعه و سنی ،به تحریک اخوند های و مفتی های تشنه قدرت و ثروت، ریخته نمی شود ، چگونه می توان نگین پادشاهی را از کرم و کرامت به گدا بخشید ن علی را باور کرد؟ چرا مدعیان جانشنان علی ،یا عدل سید علی ، که حتی در زندان هایشان ، به جان و ناموس این مظلومان در بند تجاوز می کنند، و« آفت اللهی » بنام محمد مصباح یزدی ،این عمل را صواب و معادل صواب زیارت قبر امام حسین می داند، چگونه می توان بر این دستگاه ظلم ، شعر تعریف و تمجید سرود؟
در ایران ایکه یک ملت را با تاریخ چند هزار ساله اش در کنار هم زندگی کرده اند ، در دفاع از این آب و خاک با هم خون داده اند،امروز این دین فروشان و تشنه گان قدرت و ثروت ، ملت ایران را به ایرانی مسلمان ، غیر مسلمان ،ایرانی شیعه ، ایرانی غیر شیعه ، شیعه در خط امام ، شیعه خارج از خط تقسیم کرده اند، چگونه می توان این اصلا حات طلبی ها را باور داشت؟
پس می بینیم ، این مستضعف پروری و دستگیری از فقرا ، در دنیای قدرت های دینی هم ، نوعی مردم فریبی است.
همزمان با مبارزات ضد استعما ری به مفهوم نظری و عملی توده های مردم آمریکای لاتین، ، که در آن اندیشه های سوسیالیستی نقش داشتند، کلیسا را به نگرانی کشید. کلیسای کاتولیک در مقابل اوج این مبارزات، که از اندیشه های کارل مارکس مایه می گرفت ، شورائی تشکیل داد ، که این شورا از بلند پایگان مسیحیت کاتولیک در جهان ، تشکیل شد، که مدت این شورا 3 سال ، یعنی از سال 1962- تا سال 1965 طول کشید. هدف این شورا این بود که واتیکان نشان بدهد، که جهان مسیحیت ، یک نهاد متکی بر اصول آزادی اندیشه و تفکر است، در عین حال که حفظ وحدت مسیحیت یک هدف اصلی واتیکان است،در ضمن بگویند ما کاتولیک ها، نسبت به مسئله فقر و گرسنگی در جهان بی تفاوت نیستیم. باید گفت ، در واقع سال تولد الهیات رهائی بخش ، سال 1968 در کنفرانس شهر مده لین(Medellin) یکی از شهر های معروف کشور کلمبیا بود. در این کنفرانس ، به این اصل تکیه می شد، که«...کلید راه حل و جلوگیری از گسترش فقر ،نگاه تحلیگران و متفکران الهیات رهائی بخش ، به تحلیل تاریخ از منظر کارل مارکس و مبارزات طبقاتی می باشد .بدون چنین تحلیلی ، ما نمی توانییم رابطه علت و معلول فقر گرسنگی بخش اعظم ملت های جهان سوم را که خود صاحب منابع عظیم ثروت های طبیعی است درک بکنیم.
همین اصل و نگاه به تاریخ از منظر مبارزات طبقاتی ، رهبران بلند پایه واتیکان را نگران کرد.به همین جهت نیز پاپ ژان پل دوم ، و جانشین او ، پاپ بندیکت شانزدهم رسمأ اعلام کردند، چون در الهیات آزادی بخش ، از مبارزات طبقاتی سخن برده می شود، که در واقع یک ایده ئولوژی مارکسیستی است و می تواند، وحدت کلیسا را به خطر بیاندازد، لذا ، واتیکان این الهیات را رسمأ رد می کند.(*)
(ادامه دارد-اندیشه های سیاسی - مذهبی محمد عبدو و نقش او در قیام احمد اعرابی پاشا |)
پاریس 20 دسامبر 2009 .
اقتباس بطور کامل و یا به اختصار ، با ذکر نام نویسنده و سایت ، کاملأ آزاد است.

*ما خذ :در زبان فرانسه ،
http://Fr.wikipedia.org/wiki/Théologie_de_la_liberatio

Saturday, December 12, 2009

اسلام چون سلاح سیاسی .(بخش ششم

اسلام چون سلاح سیاسی .(بخش ششم

به قلم :کاظم رنجبر ، دکتر درجامعه شناسی سیاسی.

پیشگفتار :برای فلاسفه انسانگرا،(Humaniste-اصالت انسان.) انسان دارای ارزش ذاتی است.این برداشت از انسان ،چه از جنبه حیات فردی و جه از جنبه حیات اجتماعی او ،خیلی مهم است،که ما معتقد باشیم ، که هر انسانی ، بدون کوچکترین تبعیض قومی ، نژادی ، فرهنگی ،مذهبی ،و موقعیت اجتماعی ، دارای ارزش ذاتی می باشد.جدا از هر نوع دین باوری ، انسان ، بالاترین موجود جهان هستی وکائنات است .لذا چنین موجودی طبیعتأ ومنطقأ حق دارد ،بیآموزد،آزادانه بدون ترس و بدون پیش داوری دیگران ،بیاندیشد،مسیر زندگی فردی خود را ، بدون اینکه مزاحم زندگی دیگران بشود ،انتخاب بکند،و چون انسان موجود اجتماعی است، در تعین و نوع سیستم مدیریت جامعه ،با در نظر گرفتن حقوق انسانی خود و مسئولیت اش نسبت به جامعه ایکه در آن زندگی می کند،،صاحب حقوق اجتماعی نیز می باشد.
حیات انسان در روی کره خاکی بس کوتاه است. در اینجا است که فلسفه حیات، در تضاد با فلسفه مرگ قرار می گیرد.لذا یک عده بر این باور هستند،که حیات اصلی و جاویدانی انسان ، بعد از مرگ است.به عبارت دیگر ، بعد از مرگ ، روح از جسم خاکی انسان خارج می شود، ودر دنیای دیگر به ابدیت می پیوند د وبه زندگی جاودانه میرسد.در اینجا است که ما ، فلسفه زندگی ،و فلسفه مرگ را، در تقابل هم می بینیم.طرفداران فلسفه مرگ ، زندگی ابدی و تکامل یافته را ، بنام زندگی ابدی روح ، در ادیان و کلام خود تبلیغ می کنند.برای این حضرات مهم نیست که انسان در حیات جسمی و خاکی و ولو کوتاه مد ت ، در چه شرایطی ودرچه جهنمی ناشی از ایده ئولوژی دیکتاتور های سیاسی و مذهبی، و فساد، و مردم فریبی شان ، زندگی می کند!برای این حضرات مهم آن است ،که چگونه برگردهً ملیون ها انسان، سوار بشوند،وبا دادن وعده و عید در« بهشت های بعد از مرگ » ! از آنها سورای بکشند.
امٌا تاریخ و واقعیت های عینی نشان می دهند، با وجود گوناگونی نژاد، رنگ پوست ، زبان و فرهنگ اقوام مختلف ساکن در روی کره خاکی ،که نمی توان این گوناگونی را نفی کرد، در تمام تمدن ها، ادیان ، و فرهنگ های بشری در طول حیات خود ،دو فلسفه کاملأ متضاد ومتخاصم نسبت به همدیگر را دربطن، خود پرورانده اند وهنوز نیز می پرورانند.این دو فلسفه ، یکی همان فلسفه اصالت انسان ، وآن دیگری ،ضد اصالت انسان می باشد.منتها ،زمان و مراحل مختلف حضور این دو فلسفه در بطن جامعه ، و گذر و تحول این دو فلسفه متضاد ، از موضع نظری ، به موضع عملی ، بستگی به شرایط اجتماعی – اقتصادی ،و مراحل بحرانی جامعه دارد، که بطور گسترده ، انسان ها را ، این ایده ئولوژی ها تحت تاثیر قرار می دهند.
در طول قرون ، جهان مسحیت و جهان اسلام ، این مراحل را، یعنی گذر از تئوکراسی (خدا سالاری ) به دموکراسی ( مردم سالاری) را گزرانده و یا در حال گذراندن هستند ولو اینکه چنین تحولات عمیق فرهنگی و اجتماعی ، در یک مرحله و در یک زمان در جهان مسیحیت و اسلام اتفاق نیافتاده است، اما می بینیم چنین روند، یعنی حاکمیت عقلانیت و مردم سالاری ،خواسته تمام ملل دنیا است.آنچه را که می توانیم مشاهده بکنیم، این است ،هر کجا که جهالت و تاریک اندیشی گسترش می یابد، در عین حا ل و همزمان قدرت ، قدرت روحانیون و پشتبانی توده مردم از آنان ، رو به افزایشمی گذارد.
مصر بعد از محمد علی پاشا.
در جامعه مصری زمان محمد علی پاشا، اسلام در زندگی روزانه و سیاسی ساکنان این کشور مخلوط بود بمانند سخن معروف حسن مدرس ، که می گفت :«سیاست ما عین دیانت ما است،و دیانت ما عین سیاست ما است،این جامعه سنتی با گذر ناپلئون بناپارت ،و به قدرت رسیدن محمد علی پاشا،به یک ترقی مادی و تکنیکی وارد می شود، بدون آنکه وارد توسعه فکری و روشنگری بشود. لذا یک مقاومت احساساتی در بطن این جامعه در تقابل با تجدد و فرهنگ نوین بروز می کند. وابستگی به سنٌت و یک مبارزه علیه مسیحیت، با ظهور پان اسلامیزم در نیمه قرن نوزدهم ، توسط شحصیت های چون جمال الدین افغانی ، و محمد عبد و امکان می دهند ، که جامعه روستائی مصری با احساسات مذهبی و سنتی خود که بخاطر رشد و توسعه صنعتی به شهر ها مهاجرت کرده بودند، با تحریک علمای دینی ، ملکان بزرگ و عوامل امپراطوری عثمانی ( به ظاهر مظهر خلیفه مسلمانان ) با اصلاحات ساختاری نظام حکومتی محمد علی پاشا ،به مخالفت برخیزند.
گذر دولت تئوکراتیک (خدا سالاری ) به دولت دموکراتیک (مردم سالاری ) در اروپا ، هرگز همراه با صلح و تفاهم جامعه و آرامش، نبوده است .این گذر شش قرن در اروپا طول کشیده است .لذا گمراه کننده خواهد بود که بر آن باور داشته باشیم ،که حاکمیت لائیسیته در غرب ، مطلق و بدون احتمال برگشت به توحش دینی باشد.خوانندگان شاید فراموش کرده اند ،که چگونه جورج دبلیو بوش رئیس جهور پرقدرت ترین کشور جهان، برای قانع کردن آفکار عمومی ملت آمریکا ، جهت اشغال نظامی عراق در سال 2003، علنأ با تمام مردم فریبی می گفت: من در این جا (منظور در کاخ سفید )، از طریق حضرت عیسی ، با خدا رابطه دارم. این خداوند است که مرا برای اشغال عراق هدایت می کند.|(نقل به مفهوم) در همین آمریکا ، گروه های مذهبی هستند، که بر آموزش و پروش این کشور فشار می آورند ،که تئوری تکامل انواع ، به دانش آموزان ، تدریس نشود، چون مخالف باور های دینی و داستان قید شده در تورات و انجیل است.
دولت محمد علی پاشا ،که توانست در مدت کوتاه ،در حدود 35 سال ، بایک نظام مردم سالاری ، بر این کشور حکومت بکند ، چه بسا این یک امر استثنائی در تاریخ است.
اگر ما به عوامل ذاتی و اختلافات تکاملی جومع غربی وشرقی را از جنیهً نژادی ، فرهنگی ، دینی و ملی ، آنچنانیکه بعضی از گرایش های مذهبی و نژاد پرستی غربی ها می کنند، از جنبه فلسفی و جامعه شناختی نگاه و تحلیل و تفسیر نکنیم ، از دیده بیغرضانه و بی طرفانه ،دور خواهیم ماند.هیچ تردید نیست که باور های بنیادین و سنت های فرهنگی در سیر تاریخ ملت ها به طرقی در زوال و فروپاشی آنها نقش دارند. خود مورخین و وقایع نگاران مسیحی در جنگ های صلیبی ، که در حدود دو قرن طول کشید،(1092-1275) از تمیزی و پاکیزگی شهر های مسلمانان ،و سطح بالای بهداشت فردی در جوامع اسلامی نسبت به جوامع مسیحی آن زمان ،وپیشرفت علم پزشکی ، خصوصأ جراحی ،و مداوای زخمیان جنگی به روش علمی ، توسط پزشکان مسلمان را در آثار خود یاد می کنند. امروز چه عواملی با عث شده است ، که برای نمونه ، از 57 کشور مسلمان ، یک کشور پیشرفته ، چه از منظر علمی و چه از منظر ماهیت نظام حکومتی ، نمی توان پیدا کرد .تاریخ اندیشه ها با مثال های واقعی هزار بار نشان می دهد، که باور های بنیا دین و سنت های فرهنگی ، منحنی تکاملی شان در بین مردم مختلف ، هر موقع که از یک نوع تحولات اقتصادی و مادی مشابه مطابقت می کنند، منحنی تحولی آن ان مردم ، در یک مسیر مشابه سیر می کند.از این جنبه مهم نیست ،که تحول ناشی از عوامل خارجی و یا داخلی بوده باشد. به عنوان مثال ، جنگهای داخلی و جنگهائی که دولت های خارجی بر ملتها تحمیل می کنند، به دنبل اش فقر- بدبختی- بیعدالتی ، قتل عام – عدم ثبات سیاسی واقتصادی به همراه خواهند داشت. اشغال ایران با وجود اعلام بیطرفی ، در دو جنگ اول و دوم جهانی ، فقر و بدبختی و بعدالتی و عدم ثبات سیاسی را همراه آورد.30 سال جنگ در عراق ( جنگ عراق با ایران- جنگ اول خلیج فارس در زمان جورج بوش پدر و تحریم اقتصادی این کشور ، اشغال نظامی و ادامه جنگ همراه با اختلافات قومی ، قبیله ای و مذهبی و عملیات تروریستی و قتل هزاران انسان بی گناه فقط به صرف شیعه و یا سنی و یا کرد بودن، مسیحی بودن،شیرازه این مملکت را برای سالهای طولانی از هم پاشید ه است. مشکل می توان باور کرد ، که این ملت و این مملکت با این همه صدمات مادی و معنوی و تفرقه افکنی های کاملأ طراحی شده توسط قدرت های ذینفع داخلی وخارجی ، در آینده نزدیک ، در چهار چوب یک نظام دموکراتیک و لائیک ، متکی بر برابری حقوق انسانی شهروند عراقی ، جدا از هویت قومی مذهبی ،اداره بشود.

* * * * * *
با مرگ محمد علی پاشا در سا ل 1840، بار دیگر به مرور کشور مصر از جنبه مشی سیاسی لائیسیته ،و اصالت انسان، دور می شود.این رجعت به سنت های گذشته در دوران عباس پاشا اول(1849-1853) به اوج خود می رسد.او آشکارا مخالف فرهنگ و تمدن اروپائی ،و حتی سلطان عثمانی بود ، که در آنجا نیز بخشی از دولتمردان دور اندیش ، تلاش بر آن داشتند، که تجربیات و جنبه های مثبت تمدن اروپائی را به کشور خود وارد بکنند.عباس پاشا ، درست برعکس ، ارزش های جامعه نسبتأ لائیک مصری زمان محمد علی پاشا را از ریشه خشکاند ،و دیگر ارزش های مذهبی را جایگزین آنان کرد .(ما ایرانیان این تجربه تلخ را از برکت اسلام ناب محمدی آقای خمینی و جانشینان بلافصل اش را در هزاره سوم امروز تجربه می کنیم ).عباس پا شا دستور داد ، تمام ماشین آلات کارخانه ها را پیاده بکنند، و کارخانه های کشتی سازی را که به تازگی راه اداخته شده بودند، درشان را ببندند. نویسندگان و مترجمان و روزنامه نگاران ،و استادن لائیک را از مراکز آموزشی دور کرده به دهات و شهر های کوچک منتقل بکنند.محمد علی پاشا که حتی مدرسه رونامه نگاری، در آن زمان برای وطن وملت اش باز کرده بود، عباس پاشا در آن را مثل آقای علی خامنه امروز تخته کرد ، که ملت به روزنامه و آگاهی احتیاج ندارد و تمام علوم بری و بحری ارضی و سمای در قران وجود دارد !!! جانشین عباس پا شا ، سعید پاشا ،(1853-1863) گرچه نیت خوب در راستای احیای عملی اندیشه های محمد علی پاشا را داشت ، ولی از آنجائی که از یک شخصیت ضعیف برخوردار بود ، نتوانست در مدت حکومت اش ، به کار های مهم ، جهت گذر از جامعه سنتی مصر ، به یک جامعه مدرن ، موفق بشود تا اینکه این بار اسماعیل پاشا ،(1863-1879) به حکومت می رسد.
اسماعیل پاشا ، که بر تجدد مصر ، بر مبنای تجربیات اروپائیان باور داشت ،راه محمد علی پاشا را در ساختن یک نظام حکومتی لائیک و مدرن را دنبال می کند.او سعی می کند بر مبنای فرمانی که در سال 1866 صادر کرده بود ، مبنای یک دولت ملی را پایه گزاری بکند ،که هدف اش در حقیقت اعلام استقلال مصر درروز گشایش کانال سوئز درسال 1869 بود ،در امر موفق نمی شود.از آنجائیکه کندن کانال سوئز ، و جود این کانال از جنبه استراتژیک در سیاست و تاریخ خاورمیانه نقش اساسی دارد ، چند لحظه روی آن مکث می کنیم ،که چگونه فرانسویان و مصری ها این کانال را کندند،ولی در نهایت انگلیسی ها ، نه تنها برکا نال صاحب شدند، بلکه مصر را نیز تبدیل به مستعمره خود کردند،و چه جنگهای خونین برای حفظ این کانال ، در راستای منافع غرب ،بیش از یک قرن و نیم است خاورمیانه را در کام خود فروبرده است. خصوصأ هدف از تشکیل دولت اسرائیل توسط انگلیس در شرق این کانال ،در راستای سلطه بر این منطقه استراتژیک است ،که خود بحث دیگری را لازم دارد.
در زمان حکومت سعید پاشا ، دو اصلاح ، در ماهیت نظام حکومتی ،و اجتماعی- اقصادی مصر انجام یافت ، و این تغیرات و یا اصلاحات ، بر جامعه مصر تاثیر گذار بودند. اصلاح اول – حق مالکیت زمین ها کشاورزی :در زمان محمد علی پاشا، زمین های کشورزی متعلق به دولت بود،و دولت آنها را فقط به کشاورزان ایکه در روی زمین کشاورزی میکردند، تا پایان عمربه کشاورزاجاره داده می شد، و محصولات کشاورز را نیز دولت به قیمت مناسب می خرید.این عمل محمد علی پاشا ، در این راستا بود، که جلو ایجاد مالکیت بزرگ را بگیرد،و کشاورزان روی زمین کار بکنند.این سیستم، در آن زمان، چنان دست آورد مثبتی داشت ،که نه تنها مصر از لحاظ تولید کشاورزی خود کفا بود، حتی بنا به نوشته مورخین آن عصر ، مصر به اروپا گندم صادر می کرد.( این سیستم ربطی به کلخوز های دولتی نظام های کمونیستی نداشت ،که کشاورز به گارگز دولتی در بخش کشاورزی تبدیل بشود.نتیجه منفی آن را نظام های کمونیستی علنأ دیدند) .سعید پاشااین قانون را لغو کرد، و خرید و فروش زمین های کشاورزی آزاد شد.با آزاد شدن خرید و فروش زمین کشاورزی،و حق ارث و واگذاری املاک به اعضای خانواده ، یک طبقه مالک و زمینداران خرده ملک ووالکان بزرگ در مصر بوجود آمدند.
اصلاح دوم – قبل از رسیدن سعید پا شا به قدرت ، مصریان در ارتش امپراطوی عثمانی ، حق رسیدن به درجات افسری را نداشتند و در واحد هائی بنام « ینی چری » با درجات سرباز ، سرجوخه و گروهبان ، خدمت می کردند.بعلاوه این نظامیان اغلب مورد تحقیر فرماندهان ترک عثمانی قرار می گرفتند.سعید پاشا این قانون را لغو کرد،و از آن تاریخ مصری ها حق داشتند، به تناسب دانش نظامی و تجربیات عملی و تجربی خود ، تا مقام ژنرالی و فرماندهی واحد های ارتش صاحب مقام و درجه باشند .
سعید پا شا در راستای برنامه های بنیادی اقتصادی واهمیت راه دریائی و موقعیت مصر،برنامه کندن کانال سوئز را با شرکت معروف فرانسوی ، بنام: انیورسال با مدیریت مهندس معروف فرانسه ، فردیناند دو لسپس (Ferdinand de Lesseps) قرار داد بست .کندن این کانال در 30 نوامبر 1854 شروع شد،و در 17 نوامبر 1869 به پایان رسید.با کندن این کانال ، راه دریائی بین لندن وبمبی بدون دور زدن قاره آفریقا عملی شد و بر موقعیت ژوپولتیک و ژئو استراتژیک بمصر به مراتب افزوده شد. این بار یک طعمه بسیار با ارزش تر ، در مقابل اشتهای دو قدرت استعماری رقیب قرار گرفت ،که کدام یک و از چه ترفند وکلک بر این راه در یائی مسلط خواهد شد؟
شاید خواننده از خود بپرسد ، کانال سوئز، چه رابطه با اخوان المسلمین و سازمان های تروریستی ، اسلامیزم ،القاعده ، طالبان ، حماس ، حزب الله دارد؟ امٌا اگر صبر و حوصله داشته باشیم ، می بینیم ، خیلی هم بی ربط نیستند ، که بیش از یک قرن و نیم است ، این کانال همراه با منابع عظیم نفت خاورمیانه ، انرژی چرخ ماشین اقتصادی قدرت های بزرگ را به حرکت در می آورند ، در حالیکه صاحبان واقعی این ثروت ها وساکنان این نقاط استراتژیک ، جز جنگ و خرابی قتل عام و ویرانی ، چیزی برای شان عاید نشده است .
در شروع عملیات کندن کانال سوئز، فرانسه 50 در صد سهام شرکت کانال را خرید و بنام خود ثبت کرد، که هیچ دولتی نتواند ، با داشتن اکثریت سهام ،قدرت تصمیم گیری مطلق داشته باشد.دولت مصر هم 44 درصد سهام را خرید، که در حقیقت این کانال از سرزمین مصر می گذشت،و حق داشت، که چنین سهمی داشته باشد. 6 در صد باقی مانده را مصر بطور مجانی ، با انگلستان هدیه کرد! انگلستان نه تنها این هدیه را قبول نکرد، بلکه این عمل را نوعی توهین به خود احساس کرد.چندی نگذ شت نه تنها انگلستان به کانال سوئز صاحب شد، حتی مصر را تبدیل به مستعمره خود نیز کرد.انگلستان نگران آن بود ، که با باز شدن کانال سوئز راه دریائی غرب به شرق ،که انحصارأ در اخیتار داشت ، به اهمیت آن صدمه بزند.
در 18 ژانویه 1863 ، اسماعیل پاشا پسر ابراهیم پاشا ، بجای سعید پاشا ، حکومت مصر را در دست گرفت .مصر بخاطر هزینه کندن کانال سوئز،و شیوع وبای گاوی که که دوسال طول کشید ،(1863-1865)، بر مشکلات مالی مصر افزود .سعید پاشا که برای ترقی مصر تلاش می کردو خیلی هم بر باز شدن کانال سوئز امیدوار بود، برای پیش بردن این برنامه ، به قرض گرفتن روی آورد.در آن موقع ، کدام دولت حاضر می شود ، به مصر وام بدهد؟ ،و با چه شرایطی ؟ انگلستان ملکه ویکتوریا ، به نخست وزیری بنیامین دیزرائلی (Benjamin Disraeli-1804-1881 )نحست وزیر انگلیس در زمان اوج قدرت امپریالیستی انگلیس ، این زر سالاران تاریخ وارد میدان می شوند،و در مقابل گرو سهام مصر، وامی را با یک بهره کمرشکن، که در دنیای امور مالی به بهره نزول خواران معروف است ، به این کشوردر سال 1874 وام می دهند، و سعید پاشا هم حتی با گرو گذاشتن اموال سلطنتی ، زیربار این وام می رود.
ایرانیان حتمإ با این بخش از تاریخ مصر ، تاریخ وطن خود را در زمان ملی شدن نفت در سال 1332 بخاطرمی آورند ،که چگونه انگلستان با محاصره در یائی بندر آبادان ، مانع صدور نفت ایران به کشور های دیگر شد، تا کمر اقتصاد مملکت بشکند ، رهبر ملی ، زنده یاد دکتر مصدق را به تسلیم وا دارد. چون جسارت کرده بود ، واز قدرت استعماری انگلیس ، حق ملت اش را خواسته بود. بعد آن آقای« روشنفکر ایرانی » که خود نیز بمانند ملیونها ایرانی امروز آواره وطن است ، با تمسخر می نویسد : تا کی این کربلا وعاشورای 28 مرداد را راه خواهید انداخت !!!
سعید پاشا بر این باور بود که با گشوده شدن کانل سوئز ، نه تنها مصر بدهی های خود راپس خواهد داد ، حتی به استقلال واقعی نیز خواهد رسید.دولت مصر آن زمان ، هر سال مالیاتی هنگفتی به سلطان عثمانی می داد ، بعلاوه جنگ هائی که ، آن زمان در کریمه بین ارتش عثمانی و روسیه رخ می داند ، و مصر در این جنگ ها شرکت داشت، کمر اقتصاد و قدرت مالی این کشور را در هم شکست.
دو سال بعد ، بخاطر بدهی های سنگین مصر به انگلستان، ، این کشور خدیو مصر را مجبور می کند، که یک کمیسیون نظارت مالی ، مرکب از آنگلستان ، فرانسه ،و مصر در قاهره مستقر بشود، تا از این طرق دخل و خرج کندن کانال سوئز ، کنترل شود.این سازمان با نام کمیسیون قرض عمومی ملت مصر ، در قاهره مستقر می شود.بر این دخالت رسمی بیگانگان ، این بار سازمان دیگری رسمأ با نام سازمان مشاورت وزراء متشکل از یک وزیر انگلیسی ،و یک وزیر فرانسوی ،و یک وزیر مصری ،امور مالی مصر را در اختیار می گیرند. همین عمل باعث می شود ، که یک سال بعد ، قیامی ملی به رهبری سرهنگ احمد اعرابی پا شا ، که به کمک افکار عمومی ، وزرای خارجی را از مصر بیرون می کنند. این بار انگلیسی ها به سلطان عثمانی فشار می آورند ، که سعید پاشا را از حکومت مصر برداشته و پسر اورا بنام محمد توفیق پاشا را با رضایت انگلیسی بر قدرت بنشانند. محمد توفیق پاشا ، در 26 ژوئن 1879به قدرت می رسد.در دوران سلطنت محمد توفیق پاشا ، اولین انقلاب مردم مصر ، که اینبار ماهیت ملی و میهنی داشت، به رهبری آحمد عربی پاشا در فوریه 1882 رخ می دهد.
این انقلاب با ماهیت ملی و میهنی ، دست آورد شروع آگاهی سیاسی ، همراه با رشد قشر تحصیل کرده ، گشایش مدارس عمومی برای فرزندان مصری ، چه پسر و چه دختر ، اعزام دانشجو به خارج ، ترجمه آثار فلسفی وادبی نویسندگان و فلاسفه اروپا ،و گسترش مطبوعات در سطح جامعه ، در واقع یک رنسانس مصری بود ، که توانست انقلابی را با به رهبری احمد اعرابی هدایت بکند.
احمد اعرابی کی بود، و زندگی اش چگونه به پایان رسید؟
احمد اعرابی ،که در تاریخ معاصر مصر به احمد اعرابی پاشا معروف است ، در تاریخ 1841در یک خانواده متمول روستائی ، درمنطقه ای در 80 کیلومتری قاهره به دنیا آمد.در 8 سالگی برای آموختن خواندن و نوشتن ، به مدرسه معروف الازهر می رود و در 16 سالگی وارد نیروی نظامی عثمانی مخصوص خارجیان متعلق به اقوام مختلف امپراطوری عثمانی می شود،که به آنها واحد های ینی چری می گفتند.همانطوریکه در بالا اشاره شد، سعید پاشا ، این قانون را اصلاح کرد ، واز آن تاریخ ،جوانان مصری می توانستند به درجات افسری نائل بشوند و در یک ارتش با ماهیت ملی و میهنی خدمت بکنند.احمد اعرابی پاشا ، اولین مصری بود که در 20 سالگی درجه سرهنگی داشت.اعرابی پاشا ،به درجه ژنرالی نیز می رسد ، و در عین حال خطیب مبرٌز واز قدرت بیان همراه با منطق، بر خوردار بود.به همین جهت او به عنوان اولین سخنگوی جنبش ملی (نه ملی مذهبی ، ما جنبش و نهضت ملی مذهبی نداریم.این عنوان یک حقه بازی بعضی از سیاست بازان ایرانی است .)
این جنبش در سال 1879 ، مخالفت خود را علیه سیاست های اسماعیل پاشا را رسمأ اعلام می کند. این حرکت های سیاسی را مورخین در تاریح مصر بنام قیام اعرابی پاشا ، ظبط کرده اند.اعرابی پاشا ، همراه با ارتش مصر مانع اجرای بعضی از سیاست های ضد ملی اسماعیل پاشا می شود.این جنبش ، با پشتیبانی ارتش ،،و دهقانان و اصلاح طلبان زمان خود متحد می شوند ، تا بتوانند، مانع نفوذ بیگانگان چون عثمانی ، انگلیس و فرانسه در امور مملکت مصر بشوند.اعرابی پاشا ، توفیق پاشا را که به عنوان خدیو مصر بعد از پدر، به قدرت رسیده بود ، از قدرت پائین می کشد .در مقابل خواسته های اعرابی پاشا ، دولت اورا اول به مقام وزیر جنگ ،و بعدآ به عنوان نخست وزیز منتصب می کند.اولین کاری که این نظامی وطن دوست انجام می دهد ، تاسیس پارلمان و انتخاب نمایندگان ملت در این پارلمان بود.اعرابی پاشا ، قبل از آنکه انگلیسها در سال 1882 مصر را رسمأ اشغال نظامی بکنند و این کشور تبدیل به مستعمره انگلیس بشود، مقام نحست وزیری داشت.بخاطر اینکه حرکت ها و جنبشهای سیاسی و توده مردم مصر منافع انگلیس و فرانسه را تهدید می کرد ، این دوکشور وارد عمل نظامی می شوند. در این زمان اعرابی پاشا ، به فرماندهی کل قوا منصوب می شود، اینبار علمای دینی هم که می بینند ، یک افسر مصری می خواهد ، ملت و وطن اش را از دخالت بیگانگان آزاد بکند، به او می پیوندند.
اعرابی پاشا مانع آن می شود ،که کشتی های فرانسوی و انگلیسی وارد بندر اسکندریه بشوند.همین عمل باعث می شود ، این دو قدرت استعماری تمام نیروهای مصری را تل الکبیر نابود می کنند.
خدیو مصر برای خوش خدمتی خود نسبت به انگلیسی ها و فرانسوی ها ،اعرابی پاشا را به مرگ محکوم می کند. اما با دخالت لرد دیفرن (Lord Dufferin) که مقام کمیسر بریتانیای کبیر را، درمصر داشت ،که در واقع همان حاکم واقعی مصر بوداو را از مرگ نجات می دهد ،ولی تا پایان عمرش اعرابی پاشا را برای تبعید به جزیره سیلان ،که بخشی از مستعمرات انگلیس بود ، به آنجا می فرستد.اعرابی پاشا ، با 19 سال تبعید در سال 1911 ، دور از وطن خود در آن جزیره ، این دنیا را ترک می کند. این بار انگلستانی که حاضر نبود سهام کمپانی کانال سوئز را بخرد، نه تنها صاحب کانل می شود، بلکه مصر رانیز تبدیل به مستعمره خود می کند.
ملاحظه می شود ،که قدرت های استعماری ، درعین حال که با هم در رقابت هستند، زمانی هم که کل منافع خود را در مقبل جنبش های ملی و آزادی خواهی ملت های در بند ، در خطر می بینند، همان قدرت ها تبدیل به متحد ین صدیق و پایدار برای غارت ملت هی ضعیف می شوند.مصری ایکه چون یک طعمه لذید ،قرنها در دست سلاطین عثمانی بود، این بار استعمارگران جدید با روش و قدرت های نظامی و ترفند های سیاسی این طعمه را از رقیب خود می قاپند،و چند سال بعد هم دولتی بنام اسرائیل در شرق کانال سوئز می سازند، تا مصر این کاملأ در محاصر آنان قرار بگیرد.(ادامه دارد)
پاریس 12 دسامبر 2009
به قلم : کاظم رنجبر ، دکتر در جامعه شناسی سیاسی .
اقتباس بطور کامل و یا به اختصار ، با ذکر نام نویسنده وسایت ، کاملأ آزاد است.
ماًخذ در زبان فرانسه :

http://www2.sis.gov.eg/Fr/History/gouveregypte/080800000000000001.htm
Histoire de la laïcité en Egypte de Louis AWAD
Encyclopaedia universalis .Volume 5 paris 1978.