Friday, December 27, 2013

تاملی بر ظهور و رشد عصر روشنگری در تاریخ و تمدن انسان .چراجهان اسلام از عصر روشنگری محروم مانده است ؟بخش هفتم نسخه ۱- ( ۲۷ دسامبر ) ۲۰۱۳

تاملی بر ظهور و رشد عصر روشنگری در تاریخ و تمدن انسان .
چراجهان اسلام از عصر روشنگری محروم مانده است ؟
به قلم : کاظم رنجبر ، دکتر در جامعه شناسی سیاسی .
بخش هفتم نسخه 1- 27 دسامبر 2013
Kazem.randjbar@yahoo.fr
ظهور اندیشه های فلسف...ی سیاسی در اروپا در راستای جدائی دین از سیاست .

خواننده گان بخاطر دارند که دربخش ششم این مقاله به نظریه شارل منتسکیو نویسنده و فیلسوف فرانسوی عصر روشنگری تاکید کردیم که این فیلسوف در اثر معروف خود : روح القوانین دو عامل را باعث فروپاشی نظام های حکومتی میداند . 1- انحطاط سیاسی .2- انحطاط اجتماعی . این دو عامل در طول تاریخ بشریت بارها و بارها حقیقت عینی و تاریخی خود را به اثبات رسانده اند . در این بخش هفتم این بار به انحطاط سیاسی و اجتماعی کلیسای کاتولیک مسیحیت نظر می اندازیم و توضیح خواهیم داد چگونه این انحطاط سیاسی و اجتماعی اروپا را به یکی از تاریک ترین عصر خود ، یعنی جنگ های مذهبی فرو کشید .
کلمه کاتولیک ،Catholique ریشه یونانی دارد ، واز کلمه یونانی ، Katholikos، یعنی جهانی ، منظور دین روم باستان ، که پاپ رهبر جهانی این دین است ، و پیروان این در جهان پاپ را رهبر خود میدانند و پیرو این دین هستند .
وقتی به تاریخ اروپا از منظر رشد فلسفه عقلانیت ،Rationalisme همراه با رشد علم و دانش و گذر نظام های استبدادی ، چه استبداد نظام پادشاهان و امپراطورها و چه استبداد دینی پاپ ها همراه با موسسات و سازمان های دولتی و اجتماعی و فرهنگی دقیق می شویم می بینیم که رشد و بلوغ عقل گرائی و به همراه آن دموکراسی بر مبنای ، جدائی دین از دولت فراز و نشیب های طولانی و همراه با جنگ های خونین دینی و قومی بوده است . قرنها این جنگ های خونین بخش عینی از تاریخ تراژیک و فلاکت بار اروپا را بوده اند . این وقایع تاریخی ، به ذات خود در فرهنگ و تاریخ بشریت تاثیر گذار بودند که مورخین در حقیقیقت ، تاریخ بشریت را بر مبنای وقایع تاریخی مهم ، به شرح زیر تقسیم کرده اند .
1- عصر قدیم یعنی دوران باستان تا سقوط امپراطوری روم در سال 476.
2- قرون وسطی ، شروع آن از سقوط روم باستان یعنی 476 تا فتح قسطنتنیه در سال 1498 بدست ترکان .
3- دوره رونسانس از سال 1498 تا انقلاب کبیر فرانسه در سال 1789.
4- عصر جدید که شروع آن از انقلاب کبیر فرانسه تا امروز.
وقتی به وقایع تاریخی این قرون دقیق می شویم ، می بینیم جوامع بشری حتی در جوامع اروپائی برای روند تکاملی فلسفه در راستای استقرار و نهادینه کردن خرد گرائی و استقرار نظام حکومتی بر اصول دموکراسی ، جدائی دین از سیاست و نهاد حکومتی ، شاهد دورانهای سیاه تاریخی ، چون جنگ های خونین مذهبی ، بین پیروان ادیان و مذاهب مختلف بوده است . فقط جنگ های معروف صلیبی ، بین مسحیان و مسلمانان از سال 1095 میلادی ، تا 1291 میلادی یعنی دوقرن بخشی از اروپا و و آسیای غربی را به خاک و خون کشید .
فلاسفه دوران عهد باستان چون سقراط ، دموکریت ، افلاطون ، ارسطو اگرچه آثار با ارزشی به نسبت سطح شعور و آگاهی اجتماعی جامعه زمان خود بجای گذاشته اند ولی با ظهور مسیحیت ، و تبدیل آنان به دین دولتی امپراطوران و وپادشاهان و فرقه گرائی دینی و مذهبی کاتولیسیم ، پروتستانتیسم ارتودوکس ، قرنها قاره اروپا را به خاک و خون کشید . بطوریکه دگر اندیشان و فلاسفه از طریق قدرت و حاکمت کلیسا به وحشیانه ترین روش مخصوصا کلیسای کاتولیک تحت رهبری پاپ ها و امپراطورها و پادشاهان خودکامه به طرز فجیعی به قتل میرسیدند .
منشاء ظهور پروتستانتیسم در اروپا .
پایان قرن 14 در اروپا ، شکاکیت جدیدی نسبت به دین مسحیت را درجوامع اروپائی ظاهر کرد . این شکاکیت ابتدا در انگلستان و بعد درایالت بوهم در چکسلواکی ظهور کرد :جان ویکلیف ،
یکی از شخصیت های معروف علمی و دانشگاهی وJohn Wycliff, Wycliffe 1326-1384
استاد دانشگاه آکسفورد بود او سعی بر آن داشت جامعه انگلستان را به دوران عصر ظهور مسیحیت (مسحیت ابتدائی ) برگرداند . او دستگاه و سازمان کلیسائی زیر نظر پاپ ها را به سختی انتقاد می کرد و آنها را به فساد و ارتشاء متهم میکرد . او در این انتقاد ها اضافه کرد، که دستگاه دیانت واقعی به ظاهر و تبلیغات دینی نیست بلکه با معنویت واقعی و ایمان به اعمال و رفتار واقعی حضرت مسیح بنیانگذار دین مسیحیت پیبوند دارد . لذا لازم و ضروری است که مسیحیان به سخنان واقعی و نوشته های انجیل که سخنان واقعی حضرت مسیح است ، استناد کرده و از آن پیروی بکنند و چیزی بر آن اضافه نکنند . دستگاه روحانیت و تقدس گرائی آنان بی فایده است . به عبارت دیگر جان ویگلیف می گفت به اعمال مئومنان و فتار آنان دقیق بشوید نه به حرفها و تظاهرات دینی و مردم فریبی شان . جان ویگلیف مجموعه نظریات خود را در مقاله ای منتشر کرد که در آن مستقیماً دکترین سنتی
مسیحیت را چون : باور داشتن به اینکه :نان و شراب مظهر روح و تن حضرت عیسی است آنرا رد کرد .
(ماخذ )
همین نوشته ها باعث شد که دستگاه کلیسای انگلیس درسال 1383 میلادی در شورای مشورتی متشکل از مقامات عالی رتبه کلیسا او را از دانشگاه اکسفورد اخراج بکند (ملاحظه می فرمائید که «پاک سازی دانشگاه ها از استادان متفکر و روشفکر ، 700 سال پیش از ایران جمهوری اسلامی سابقه داشته است . جان ویکلیف با نقد بسیار غنی دستگاه روحانیت و اندیشه های خرافی آنان در سال 1382 فوت کرد .
ژان هوس. (Jean-Husss) متولد 1371 میلادی – مرگ به حکم کلیسا از طریق زندخ زنده سوزاندن در آتش در سال 1415 . ژان هوس در ایالت بوهم جنوبی(واقع درجمهوری چک اروپای مرکزی ) به دنیا آمد و یکی از استادان دانشگاه پراک بود و مقام واعظ و مبشری (Prédicateur) داشت . ژان هوس اساس ایمان و باور دینی را فقط و فقط در متون انجیل میدانست و از این متون دفاع میکرد این استاد دانشگاه ، ژان وویکلیف را استاد و راهنمای خود در راه رسیدن به شناخت حقیقی عیسی مسیح را فقط متون انجیل میدانست . درسال 1403 دانشگاه پراگ نظریه های ژان ویکلیف را رد و محکوم کرد . به دنبال آن پاپ گریگوار دورازدهم که ساکنان ایالت بوهم مقام پاپ بودن او را قبول داشتند ،ارشیوک پراک ، ژان هوس را از مسیحیت منفصل و اخراج کرد . ژان هوس فقط از طرف پادشاه بوهم و مردم پشتیبانی می شد . امپراطور زیگموند لوکزامبورگ امپراطور روم وژرمن ( متولد 1368 مرگ 1437 ) به ژان هوس پیشنهاد کرد که از اندیشه های خود در شورای مشورتی کلیسا در شهر کنستانس دفاع بکند . پاپ ژان بیست سوم قبول کرده بود که ژان هوس را از مسیحیت اخراج نکند .اما در مقابل کشیشان تائید می کند که با تمام دکترین و اندیشه های ژان هوس موافق نیست .خصوصا رد باور مسیحیان از طرف ژان هوس ، که :شراب و نان ، مظهر خون و تن هصرت عیسی است .پاپ نمیتواند رد این عقیده مسحیت را تحمل بکند .ولی کشیشان بالا مقام نمی خواستند وارد بحث های الهابات بشوند . ترجیح میدادند ژان هوس را یک دفعه از کلیسا و مسحیت اخراج بکنند و خود را از دست این «مزاحم » خلاص نمایند .
شورای عالی کلیسا ژان هوس را محکوم کرد و اعلام نمود ،ژان هوس نه تنها به کلیسا خیانت کرده است بلکه به امپراطورنیز خیانت کرده است . همین شورا در سال در سال 1415 زنده زنده در تل آتش هیزم در ملاء عام به اتهام کفر و مرتد ژان هوس را سوزاند .
* * *
برینو ژوردانو فیزیک دان و فیلسوف معروف ایتالیائی
ماخذ (1)

یکی دیگر از قربانیان جهل و خرافات و جنایات کلیسا مسیحیت در اروپای قرن شانزدهم ، برنو ژوردانو (Giordano Bruno ) متولد ژانویه 1548 در قصبه نولا (Nola) در حوالی ناپل است که در خانواده نسبتاً فقیر بدینا آمد . آو بعد از تحصیلات آن زمان به فراگرفتن زبان لاتین و گرامر ادامه داد و به دانشگاه ناپل (Naples ) وارد شد برنو ژوردانو در دانشگاه بطور عمیق و گسترده با آثار فلاسفه چون افلاطون و ارسطو آشنا می شود . از آنجائیکه بر فرهنگ و فلسفه و مکتب انسانیت پای بند بود ، روشی که مدرسین کلیسا دیگران را فاقد شعور و درهین حال صغیر میدانستند ، این روش را دور انداخت و در دانشگاه برای اولین بار باروش :La mnémotechnique – روش علمی تقویت حافظه آشنا می شود و این هنر را را در خود تقویت می کند . برنو در دانشگاه دروس خصوصی نیز انتخاب میکند که این دروس او را در مناظره و جدل اندیشه های فلسفی طرفداران فلسفه افلاطونی با فلسفه ارسطوئی می کشد .آشنائی برونو به اندیشه های فلسفی افلاطون و ارسطو موضع فکری او را در رابطه با تعلیمات مسیحیت وروشن و مشخص کرد . در 15 ژوئن 1565 به مدرسه دینی فرقه مذهبی دومنیکن (Dominicain ) که شهرت این مدرسه در تمام ایتالیا معروف بود وارد می شود . در این مدرسه برونو ژوردانو با استاد خود در درس : متافیزیک –Métphysique- که نامش :ژوردانو گریسپو (Giordano Crispo ) بود آشنا می شود ، و بخاطر علاقه به علم و دانش این استاد ، نام ژوردانو استاد خود را برای خود انتخاب می کند .
در آن زمان برونئو ژورادنو پیرو مذهب دومنیکن (Dominicain ) بود ، که شعارشان (ازطریق فعل و از طریق مثال ) بود . منظور این است که در مجادله فکری و عقیدتی ، طرف از طریق استفاده از افعال مناسب و منطقی ، و همچنین مثالهای تاریخی وبر گرفته از واقعیت جوامع انسانی باید فکر و عقیده خودش را پیش ببرد ، نه وراجی های بی سرو ته . برونئو ژوردانو درسال 1573 از تز تحصیلی خود در رابطه با اندیشه های متفکر معروف جهان مسیحیت توما داکن (Thomas d’Aquin|) و پیر لومبارد (Pierre Lombard) دفاع می کند و رسماً به مقام کشیشی در فرقه دومنیکن نائل می شود . در حقیقت برونئو ژوردانو عقاید خود را ، که در حقیقت اعتراض و طغیان علیه غل و زنجیر دین ، که مانع اندیشیدن آزاد انسان میشوند ، از جمع آشنایان و اطرافیان خود ، پنهان نگه میدارد . در طول سالهای بعد ، یک فرهنگ و آگاهی گسترده همراه با انتخاب شخصی خود ، که چندان با فرهنگ و فرهنگ باورهای تحمیلی ادیان همخوانی نداشتند ، و با استعداد ایکه از منظر حافظه دادشت ، همچنین علاقه بیکرانی که به مطالعه آثار با ارزش نویسندگان و اندیشمندان با ارزش داشت صاحب می شود . او با آثار فیسلسوف و متفکر انسانگرای هلندی : Erasme Didier در زبان لاتین :Desiderius Erasmus متولد روتردام 1469 –مرگ درشهر بال سویس در سال 1536 ، که اندیشه های خود را در مخالفت با استبداد دینی و تحمیلی علنا بیان می کرد آشنا می شود . برونئو ژردانو همچنین با علوم : تفسیری و تاویلی همراه با قواعد و قوانین جهان هستی و طبیعت که چندان با علوم دینی همخوانی نداشتند ، آشنا می شود .
در این زمان اندیشه هائی که برونئو ژوردانو در رابطه با کنار گذاشتن باورهای خرافی دین در مغزش در حال تحول و شکل گیری بود به نگنه بلوغ و اجرای عملی رسید . قبل از آنکه رسماً به مقام کشیشی برسد تصور مریم مقدش را که در اطاق اش چسبانده بودند می کند و کنار می گذارد . همین عمل باعث متهم شدن برونئوژوردانو به لامذهبی از طرف مدافعان مریم مقدرس می شود . با گذشت زمان حمله متهم کنندگان خصوصاً در رابطه با رد عقیده تلثیث در مسحیت (تلثیث ، در مسحیت : باورداشتن به خدا ی واحد وسه شخصیت : پدر – پسر- روح القدس ).
برونئو ژوردانو این عقاید جزمی را باور نداشت ، او متهم به مطالعه کتاب های گمراه کننده می شود .برونئوژوردانو در فوریه 1576 مجبور به ترک صومعه می شود و از منطقه شبانه فرار میکند
ابتدا برونئو ژوردانو امیدوار بود که میتواند در ایتالیا به زندگی خود ادامه بدهد . مدت دوسال (از سال 1576 -1578 ) با تدریس دروس خصوصی :دستور زبان لاتین و ستاره شناسی با شرایط سختی زندگی خود را می گذراند . واز آنجائیکه به بی دینی متهم شده و بین مردم شناخته شده بود ، مجبور به ترک مداوم شهر و منطقه بود تا در گمنامی زندگی بگذراند . در این سالها برونئو ژوردانو در شهر های مختلف ایتالیا چون ژنوا- نولی –تورن- ونیز – پادو - ناپل ، زندگی میکند . در طول این دوسال فقط میتواند یک کتاب منتشر بکند و تنها اثری که از این کتاب میماند ، عنوان آن کتاب است که چنین می باشد . آثار زمان .
زندگی سخت و خسته کننده برونئو در خفا و پنهانی ، او را مجبور به ترک ایتالیا کرده ، و به فرانسه در منطقه ایالت :Savoie – در شهر کوچکی شامبری :Chambéry ; و بعد در شهر ژنو شهر پیروان کالون (Jean Calvin) - اصلاح گر دینی پروتستانتیسم متولد ایالت پیکاردی فرانسه مقیم ژنو مرگ 1564- ساکن می شود .اما زندگی ژوردانئو در بین پیروان اصول انجیل مدت زمان طولانی دوام نمی آورد . اختلاف و مجادله فکری او از منظر فلسفی در نهایت به دستگیری او و اخراج از سویس منتهی می شود . ژوردانو ابتدا به شهر لیون :Lyon و بعد به شهر تولوز :Toulouse مهاجرت می کند ولی نقد و بحث در رابطه با :Dogmatisme –(باور های جزمی و جزمیت و انجماد فکری ) دین باوران مذهب کاتولیک اورا رها نمی سازد . او موفق به تدریس با مقام استاد قراردادی (نه استاد رسمی ) در دانشگاه تولوز می شود ، در در این دانشگاه ، علوم ریاضی و فیزیک تدریس میکند . وکتابی نیز درباره :Mnémotechnique- روش بالابردن حافظه چاپ و منتشر می کند .
پادشاه فرانسه هانری سوم (متولد 1551- مرگ1589 ) با آگاهی از دانش و حافظه قوی برونئوژوردانو ، او را به بخش علوم و فلسفه دربار خود احضارمی کند. و طبق عادت و آداب و رسوم پادشاهان آن عصر فرانسه برونئوژوردانو را در پناه خود حفظ می کند .لازم بیاد آوری است ، آکادمی مشهور فرانسه در سال 1635 در زمان سلطنت لوئی 13 زیر نظر وزیر معروف او کاردینال ریشلیو بناینگذاری شده است و شهرت جهانی دارد .تا سال 1583 برونئو ژوردانو در دربار هانری سوم از فلاسفه مشهور و با نام و اعتبار ، محسوب می شود و صاحب کرسی فلسفه در دربار فرانسه می شود .
سخنرانی های برونئو ژوردانو در رابطه با اختلافات مذهبی در بین جوامع بشری با یک روش نسبتاً محافظه کارانه مورد قبول دربار قرار می گیرد . استعداد و نبوغ نویسند ه گی و طنز او به سبک شعر غنی مغازله در اثر معروف اش (:Candelaio- در زبان لاتین ، قندیل و یا شمعدانی در زبان فارسی ) در دربار مورد توجه شاه و اطرافیان قرار می گیرد . این شعر در حقیقت یک نقد از واقعیت های زمان معاصر خود برونئوژوردانو و اروپای آن عصر غرق در جهل و خرافات بود .
در آوریل 1583 ، برونئوژوردانو به لندن و از آنجا به آکسفورد می رود . او در اکسفورد با یک برخورد معترضانه بخشی از متفکران دانشگاه قرار می گیرد .برای اینکه برونئو ژوردانو دستگاه دینی کلیسای انگلیکن را نیز شدیداً به باد انتقاد گرفته بود . برونئوژوردانو بخاطرایمان به اعتماد به نفس خود ، دوسال عمر خود را صرف تهیه جواب به مخالفان خود در انگلیس صرف می کند . در نهایت متفکرین آکسفورد او را به عنوان فیلسوف و دانشمند در علوم جدید ، با خصوصیات اخلاقی گستاخ و متجاسر قبول می کنند ورسماً می شناسند .

در سال 1584 ، سه اثر مهم از برونئوژوردانو در زبان لاتین (زبان علمی آن عصر ) با این عنوان ها چاپ و منتشر می شود .

- ضیافت خاکستر (La Cena de Ceneri )
- در رابطه با علت و اصل وحدت (De la causea ,principo,e Uno)
- درباره ، بی نهایت ، جهان هستی ، و دینا .( De l’infinito,universo e Mondi)
- ادامه دارد .
- اقتباس بطور کامل .و یا به اختصار با ذکر نام نویسنده و ماخًذ کاملا آزاد است .
- ماخذ (1) در زبان فرانسه :
http://www.thereisnogod.info/France/Giordano.html

Wednesday, November 27, 2013

تاملی بر ظهور و رشد عصر روشنگری در تاریخ و تمدن انسان .چراجهان اسلام از عصر روشنگری محروم مانده است ؟بخش ششم نسخه ۱


تاملی بر ظهور و رشد عصر روشنگری در تاریخ و تمدن انسان .

چراجهان اسلام  از عصر روشنگری محروم مانده است ؟

به قلم : کاظم رنجبر ، دکتر در جامعه شناسی سیاسی .

بخش ششم  نسخه 1-    27 نوامبر   2013


سقوط امپراطوری روم .

امپراطوری روم  غربی در 4 سپتامبر 476 میلادی  در زمان امپراطوری  اوگوست رمئولوس (Auguste Romulus) سقوط کرد و امپراطوری  روم شرقی  در نهایت  بعد از ظهور اسلام و جنگ های صلیبی  در آخرین  نشانه  آن  در منطقه طرابوزان  ترکیه امروز  بدست ترکان عثمانی  تسخیر شد .  آنچه که سالها وحتی  بعد از از گذشت  قرنها  این دو وقایع تاریخی  نظر مورخین و محققین را   جلب می کند ، این است  که چگونه  چنین قدرت نظامی  ، فرهنگی ، اقتصادی ، حتی  هنری  از منظر  ادبی ، و معماری  در نهایت  از صفحه روز گار  محو می شود ؟

 همین امروز در فرانسه ، در منطقه  پیرینه  شرقی (Pyrénées-Orientales) بر روی رودخانه  Agly  پلی بنام  گارد ،Gard  در سه طبقه  توسط  رومیان آن عصر     ساخته شده است  که ارتفاع  طبقه سوم آن 360 متر است  و باوجود گذشت 1800 سال  تاریخ ساخت آن ، هنوز مورد استفاده  ساکنان منطقه قرار می گیرد و کاملا  سالم و بدون نقص و خطر در جای خود قرار دارد .  آنچه که بازدید کنندگان  این پل را  به تفکر و اندیشه  بر می می انگیزد این سئوال است : چگونه روم باستان  که عنوان اش  «روم جاویدان » بود  از صفحه روزگار محو شد ، ولی همین پل  که بدست مهندسین و معماران رومی ساخته شده است ، هنوز محکم و سالم  بعداز گذشت 1800 سال مورد استفاده قرار می گیرد ؟

 

برای ما ایرانیان  ایکه نظیر  چنین واقعه تراژیک و عظیم را نیز در خاطره  تاریخی خو داریم ، شکست امپراطوری ایران  با تمدن بیش از 1100 سال  قبل از ظهور اسلام ، بدست یک مشت اعراب بیابان گرد  فاقد فرهنگ و تمدن ، زیر پوشش  باورهای دینی دور از منطق عقلانی و انسانی  بر خاسته از یک جامعه دوران جاهلیت اعراب  چرا و چگونه رخ داد ؟  البته با این تفاوت بزرگ  که جامعه اروپائی بعداز  قرنها تلاش  قشر متفکر و فیلسوفان   معروف  به فلاسفه عصر روشنگری  توانست در طول سه قرن گذشته ، (قرن 16-17- 18 )دین و باور های خرافی دین را در دخالت در امور اداری جامعه کنار گذاشته  و راه  آزادی و دموکراسی را برای اداره کشور و جامعه  انتخاب بکند . نتیبحه  این تلاش ومبارزه طولانی  امروز جوامع اروپائی  در راستای  حاکمیت قانون ،  دموکراسی ، عدالت اجتماعی  ، ترقی مادی و معنوی  قدم بر میدارند.  در صورتیکه همین امروز یعنی در هزاره سوم ، جهان اسلام با جمعیتی  بیش از یک ملیارد و دویست ملیون  نفر  با منابع  عظیم ثروت های طبیعی (75 درصد منابع  نفت و گاز دنیا  در سرزمین های کشور های مسلمان قرار دارند .) با نظام های فاسد  و دیکتاتوری  همراه با یک مشت خرافات دینی  1400 سال پیش  اداره می شوند !

 مورخین و صاحب نظران  علم سیاسی ، فلسفه سیاسی  جامعه شناسان ، سقوط امپراطوری  روم باستان را (چه روم غربی و چه روم شرقی ) از منظر  نظام حکومتی ، اقتصادی ،  اجتماعی  و نقش این عوامل  در فروپاشی نظام حکومتی و فرهنگ و جامعه   چنین توضیح می دهند .

کلمه اروپا ، یک کلمه یونانی  است  که 5 قرن قبل از مسیحیت  یعنی در حدود 2500 سال  پیش زمانی که یونان باستان چون ایران باستان به عنوان  رقیب و هم مرز وجود داشتند ، این کلمه  اروپا  آفریده شده است . یونانیان  سرزمین های  غرب دریای اژه را اروپا و سرزمین های  شرق دریای اژه  را آسیا می نامیدند . زمانی  روم باستان بر قسمت های شرقی  دریای اژه با نام روم شرقی ، و غرب دریای اژه  (اروپا)  و شمال آفریقا ، فرمانروائی می کرد و تنها رقیب این قدرت امپراطوری ، امپراطوی ایران باستان بود .

دلیل فروپاشی  امپراطوری روم .

در این بخش  در رابطه با علل فروپاشی  امپراطوری  روم باستان ، به آثار  سه مورخ مشهور و متخصص تمدن  روم باستان  اشاره خواهیم کرد . از آنجائیکه  چه بسا خوانندگان  ایرانی  در صورت علاقه  به موضوع تاریخی و فرهنگی آن  عصر  در رابطه با امپراطوری ایران باستان  رقیب  یونان و روم  آن عصر ، علاقمند باشند ، و دنباله این  بحث تاریخی و فرهنگی  را در رابطه با ایران ، کشوری که زمانی  یکی از ابر قدرت های تاریخ و تمدن بشری بود ، وامروز این چنین در دست یک مشت آخوند جاهل و بی فرهنگ و بدون عرق ملی و میهنی اسیر  است ، این پژوهش تاریخی را دنبال می کنند ، در اینجا بطور مختصر  زندگی  علمی و دانشگاهی  این سه مورخ  را بطور خلاصه در چند سطر از نظر خوانندگان می گذرانیم .

 

 

1- Edward Gibbon- ادوارد ژیبون  (تولد 1737- مرگ 1797) عنوان اثر معروف او : The History of the Decline and Fall of the Roman Empire (sometimes shortened toDecline and Fall of the Roman Empire  ) در شش جلد .

2- Peter Heather- پیتر هارتر( متولد 1960  در ایرلند شمالی ) مورخ انگلیسی  متخصص  عصر قدیم و قرون وسطی  استاد تاریخ  در  کالج سلطنتی  لندن  که  تا سال 2007  در دانشگاه اکسفورد  سمت استادی داشت و خود او نیز دانشجوی  دانشگاه اکسفورد در رشته تاریخ بود .   این مورخ آثار بسیار با ارزشی در رشته تاریخ  روم دارد  منجمله :


 

3- John Bryan Ward-Perkinsجان  براین وارد –پرکنس  متولد 1912 مرگ 1981 :سقوط روم و پایان تمدن

یک باستانشناس  و مورع معتبر و متخصص  تاریخ امپراطوری  روم و قرون وسطی است .او با مطالعه عمیق  مراحل مهم تاریخ و تمدن اروپا ، خصوصا گذر از عصر باستان  به قرون وسطی  در رابطه با آثار وتمدن شهری  و اقتصاد ی  حوزه مدیترانه  و اروپای غربی  در دوران امراطوی روم  باستان  و قرون وسطی است . کتاب معروف او : سقوط امپراطوری روم  در سال 2005  چاپ و منتشر شد .  در این اثر : Bryan Ward-Perkins به این اصل تکیه می کند  که مورخین در تحلیل  وقایع تاریخی – اجتماعی  تمدن های گذشته ، به مطالعه آثار باستانی  تمدن هائیکه  خود این آثار  نشانگر  فرهنگ و تمدن  عصر خود می باشد  کمتر توجه دارند . اورابطه  آثار  تاریخی در رابطه با سقوط  امپراطوری روم  به این اصل اشاره می کند  که آوردن ژرمن ها  و ورود آنان در سپاه روم باستان  به عنوان فرماندهان نظامی  برای خود رومیان خوش آیند نبود و در نهایت یکی از علل سقوط  امپراطوری روم  همین قوم ژرمن ها بودند  که با  قدرت نظامی  خود در ارتش  روم باستان در نهایت  از فرمانبرداری  از امپراطوران سرپیچی کردند و در شرایط مساعد  سعی بر استقرار حکومت  مستقل  امپراطوری ژرمن   کردند . نام و عنوان کتاب  این محقق چنین است

 

 

: The Fall of Rome and the End of Civilization. Oxford: Oxford University Press 

 

                                                    *                           *                            *

 

 

 

 

Peter Heather- پیتر هارتر  در تحلیل   دلیل  سقوط و اضمحلال  امپراطری روم باستان را ، وجود امپراطوری رقیب  روم ، امپراطوری ساسانیان میداند.  او اضافه میکند: ساسانیان بطور کافی  قوی و منسجم و متحد بودند .برای مقاومت در مقابل لژیون های رومی  و دور نگهداشتن آنان  از نفوذ و نزدیک شدن آنان به مرزهای  ایران ،  قوی و متحد بودند . اغلب جنگهای ایران و روم شرقی  در منطقه ارمنستان و بحشهای جنوبی آسیای صغیر (ترکیه فعلی )  رخ می داد . بعضی از مورخین امروز بر این عقیده هستند  که بزرگترین دشمنان امپراطوری روم  قوم :Huns(قوم ترک مغول ) بودند که به آسیای صغیر  نفوذ کرده بودند .  در حالیکه این قدرت امپراطوری پارس ساساسانی بود  که امپراطوری روم را  همیشه نگران خاطر می کرد . 20 تا 25 درصد نیروی نظامی  روم  در مقابله با حمله احتما لی امپراطوری ساسانی در حال آماده باش  جنگی بودند  و این مقدار  بعد ها  تا 45 درصد  نیروی نظامی روم را  شامل می شد. . هارتر ادامه می دهد و می نویسد  که حد اقل  نیم قرن زمان برای امپراطوری روم  لازم بود  که خود را برای  رویاروئی با ارتش امپراطوری ساسانیان آماده شود .

 اگر چه روم شرقی  بعد از نیم قرن  تلاش نظامی توانست  در قسمت شرقی و مرکزی  امپراطوری خود  در مقابل ساسانیان  مقاومت بکند ، ولی  هزینه مالی این تلاش نظا می  در شهر های مناطق شرقی روم  در دراز مدت  نتایج  منفی بجای گذاشت . مالیات های سنگین  برای هزینه های دفاعی  در این منطقه ، ساکنان این منطقه را  به فقر و تهی دستی و مهاجرت به نقاط دیگر کشید  و این منطقه از سکنه خالی شد . هارتر اضافه می کند  که بعد از قرن چهارم میلادی اشغال امپراطوری توسط ژرمن ها و ترکان مغول  و مرگ و میر  ناشی از این جنگ ها  در نهایت  امپراطوری روم را به سقوط کشید .  پیتر هارتر مخالف عقیده ژیبن است که می گوید : مسیحیت و قبول این دین باعث سقوط امپراطوری روم شد . که در بخش آینده بطور مفصل  توضیح و تفسیر خواهیم کرد .

 

                                      *                                     *                                 *

در باره انحطاط   و پایان امپراطوری روم و تمدن آن ، ابتدا  به نظریه شارل دو مونتسکیو نویسنده و فیلسوف فرانسوی متولد 1689 مرگ 1755 – فیلسوف عصر روشنگری  فرانسه  نظر می اندازیم .  منتسکیو در اثر معروف بنام : روح القوانین رجوع می کنیم . در این عصر منتسکیو فقط انئیشه اش را حول نظام  حکومتی روم باستان محدود نمی کند ،بلکه فراتر از نظام حکومتی  نظریه خود را در رابطه با فر.پاشی  نظام های حکومتی  از دو طیف مورد مطالعه قرار می دهد . او  دو عنوان را بطور مشخص  جدا از هم چنین مشخص می کند : انحطاط سیاسی  و انحطاط اجتماعی .

انحطاط سیاسی : از نقطه دید  منتسکیو انحطاط سیاسی با فساد هیت حاکمان و حکومتگران شروع می شود و از این طریق نظام های دموکراتیک  به انحطاط و در نهایت به سر نگونی  منتهی می شوند.  فساد هر حکومتی همیشه با این اصل شروع می شود . 1- مثلا  دموکراسی حاکم فاقد اصول برابری است . یا اینکه درست بر عکس ، دموکراسی متکی بر  اصول برابری مطلق است .  یعنی نابرابری و یا یرابری مطلق در جامعه در نهایت  به سقوط نظام منتهی می شود . (فرق بین : Egalité  و Egalitarisme . مساوات و برابری ، در تقابل با مساوات و برابری مطلق . )در مساوات و برایری مطلق  که در واقع یک انحراف فکری –فلسفی است ، صاحبان حکومت  بر این عقیده اند  که همه نه  از منظر حقوق و کرامت انسانی ، بلکه از منظر  در آمد ناشی از  کار تولیدی دارای مزد مساوی باشند . (مثلا مزد یک مهندس تحصیل کرده با مزد یک کارگر ساده باید مساوی باشد .) منتسکیو می گوید : این تساوی مطلق  جامعه را به سقوط و در نهایت نظام حکومتی را متاشی می کند .  و اضافه می کند و می گوید : در حقیقت  مدافعان مساوات مطلق ، مردم فریبانی هستند  که آگاهانه یا نا آگاهانه  جامعه را  به بحران و سقوط میکشند . ماخذ (1)

انحطاط  اجتماعی :که ناشی  از فساد اخلاق و آداب و رسوم می شود  از نقطه نظر منتسکیو  انحطاط  اجتماعی صدمات اش برای جامعه بیشتر ا از انحطاط سیاسی است . او اضافه می کند وی می گوید : انحطاط اجتماعی  ناشی از فساد اخلاقی  و آداب  روسوم  زندگی لوکس  و دنیا پرستی و مال اندوزی نیست  بلکه ناشی از قدرت اجرائی  خارج از حد  قانون گذاران و حکومتگران است  که در تمام امور زندگی خصوصی شهروندان  دخالت می کنند ( مثل ایران امروز  زیر حکومت  نظام استبداد دینی آخوند ها  که حتی در نحوه زندگی درون خانواده ،  آداب و رسوم و طرز لباس پوشیدن ، نوع مواد غذائی   حلال و حرام ، دخالت می کند )

 منتسکیو می گوید : وقتی که یک حاکم می خواهد در جامعه  در رابطه با امور  ملت  اصلاحات و با تغیراتی انجام بدهد ، لازم است  هیت حاکمه آنچه را که ازطریق قانون حاکم  بوده است ، از طریق قانون  اصلاح بکند ، و آنچه که از طریق منش و آداب  و رسوم حاکم بوده است  از طریق  روش و رفتار  تغیر بدهد . مثال زنده در ایران  . رضا شاه  باقانون و زور چادر را از سر زنان و دختران ایران برداشت .  محمد رضا شاه زنان و دختران جوان را آزاد گذاشت  که در انتخاب  لباس وآزاد هستند  هرکس مایل است چادر به سر بکند آزاد است و هرکس که خواست بدون چادر باشد او نیر در انتخاب اش آزاد است .  وقتی که نظام استبداد دینی  آخوند ها در ایران حاکم شد ، این بار هم همان اشتباه رضا شاه در جهت عکس  به زور و دخالت پلیس در جهت اجبار پوشش اسلامی  در ایران حاکم شد ( گشت  پلیس  امر به معروف و نهی از منکر در ایران )

منتسکیو می گوید  این بزرگترین اشتباه است وقتی که حاکمان آنچه را که از طریق آداب و سلوک در جامعه مرسوم شده است ، بخواهند  از طریق قانون  عوض بکنند .  و اضافه می کند و می گوید :به عبارت دیگر  هیت حاکمه بخواهد  از طریق یک ایده ئولوژی عوض بکنند ، این عمل امکان زیاد دارد که در نهایت  وحدت و همبستگی جامعه را تضغیف و حتی نابود بکند . (دین ، مذهب  به ذات خود یک ایده ئولوژی هستند ) ادامه دارد .

پاریس 27 نوامبر 2013 .

اقتباس  با ذکر نام نویسند و منبع  کاملا  آزاد است .

 

 


 

Wednesday, November 6, 2013

تاملی بر ظهور و رشد عصر روشنگری در تاریخ و تمدن انسان .چراجهان اسلام از عصر روشنگری محروم مانده است ؟ بخش پنجم نسخه ۱ - ۲۲ اکتبر ۲۰۱۳


تاملی بر ظهور و رشد عصر روشنگری در تاریخ و تمدن انسان .

چراجهان اسلام  از عصر روشنگری محروم مانده است ؟

به قلم : کاظم رنجبر ، دکتر در جامعه شناسی سیاسی .

بخش پنجم  نسخه 1 -    22 اکتبر 2013


 نقش بکار گیری دین در راستای تحکیم  قدرت سیاسی وتبدیل آن به استبداد سیاسی و دینی  .

 

در راستای توضیح و تفسیر  ایبن مرحله از تاریخ بشریت و خصوصا تاریخ  امپراطوری روم  و رابطه این امپراطوری  با باورهای دینی  ، به تاریح روم باستان  چه قبل از مسیحیت و چه بعد از مسیحیت   رجوع میکنیم .

 بخش اول :

امپراطوران  در عصر جامعه چند خدائی و ایده ئولوژی  حاکم در جامعه .

 در این دوره در واقع  ایده ئولوژی  معلوم و مشخص  وجود ندارد ، اما  اندیشه ها  و اصول ایکه  بر باور های دینی  استوار هستند ، در این جامعه نقش اساسی دارند .  که بطور خلاصه چنین  می باشند .

-           امپراطوربر گزیده خدایان و خدایان پشتبانان  امپراطور هستند. امپراطور  از برکت  پشتیبانی خدایان  بر جامعه حکومت می کند . برای اینکه خدایان چنین میخواهند .  این  راه ، خواست خدایان است . این خدایان  پیام ها ، پیش بینی ها و پیشگوئی ها را بصورت  وحی  در  ارتباط  با وقایع ایکه  رخ خواهد داد  ( وقایع چون  حوادث ، جنگ ، زلزله ، خشک سالی  بیماری ، قحطی  ) به امپراطور  بصورت وحی  خبر می دهد .   بنا به باور  جامعه آن عصر ، این پیام خدایان  متعدد  فقط در انحصار  یک عده معدود  هستند . به عبارت دیگر  همه کس   قدرت و استعداد دریافت و درک این پبام ها را ندارند   .

-          همچنین  خدایان  با اشارات و علائم  به امپراطور  اعلام  می دارند که امپراطور به پشتیبانی  خدایان  به مقام  امپراطوری رسیده است . «  البته  این درک  و فهم  این علائم  و اشارات خدایان  » در انحصار  یک عده معدود  مردان است   که به عبارتی  بین خدایان و امپراطور ، رابطه بر قرار می کنند . ( همین مردان  رابط  با خدایان متعدد ، در عصر جامعه تک خدائی ، این بار  نام پیامبر – رسول خدا  ، به خود می دهند  و خود را فرستاده  بدون واسطه  خدا  بر جامعه  می قبولانند . )

-           امپراطور .  فتح و پیروزی  دست امپراطور است . .

این اندیشه  که فتح و پیروزی  در دست امپراطور است ، در طول  دوران حاکمیت  دین چند خدائی  در روم باستان  حاکم بود .  از اینکه  فتح و پیروزی  در دست امپراطوران است ، در باور  جامعه  نشانه ای از رابطه  نزدیک  و مخصوص  امپراطور با خدا یان بود .  خدایان فلانی را از آن جهت  به امپراطوری  انتخاب کرده اند  که  در جنگ ها فاتح و پیروز باشد .  نه از آن جهت که امپراطور  یک فرمانده  مدبر و شایسته است ، بلکه  خدایان این امپراطور  را برای پیروزی  انتخاب  کرده اند . حتی اگر امپراطور مستقیما در جنگ شرکت  نکند ، پیروزی از آن او ست  چون خدایان این چنین خواسته اند .

 

 

 ظهوردین دولتی ، امپراطوران  پادشاهان  نماد خدا بر روی کره خاکی می شوند . در فرهنگ ایران این روند را با شعر : چه  فرمان یزدان ، چه فرمان شاه . در نظام استبداد اسلامی ایران امروز امام صاحب الزمان  زنده ، ، وبیان  سخن   روح الله خمینی (آیت الله ) نمونه ایست که باید درتاریخ ثبت شود : چون ملت صغیر هستند به ولی امر مسلمین  یعنی به به شخصیتی با عنوان آیت الله  آقای خمینی  احتیاج دارند . یعنی روح الله خمینی  نمادی زنده از خدا !!!!  

 

                                                     *                            *                                   *

 

گذر از فرهنگ پرستش شخصیت امپراطور ، به مسحیت  چون  دین  دولتی در روم باستان  .

 چرا  در امپراطوری  روم ، مسیحیت  بوسیله قدرت حکومتی  در پایان قرن چهارم  میلادی  که در عین حال  این دین  در آن زمان  در اقلیت بود ، تبدیل به دین  قدرت حکومتی شد؟  این دگر گونی  فرهنگی  دین را باید در طول تاریخ  این امپراطوری  مطالعه کرد .  این تغیر و تحولات  تاریخی  و همچنین  در پیوند  با وقایع ایکه  در این امپراطوری  در آن عصر روی  داده است میتوان شناخت .برای درک عوامل آن لازم لازم و ضروری است  باید امپراطوری  را از منظر  سرزمین ، رهبران دولتی ، یعنی حاکمان  ، به عبارت دیگر  کسانی که این سرزمین را اداره می کنند ، یعنی امپراطوران  و جامعه ایکه  در آن زمان وجود داشت  مورد مطالعه قرار داد .  در چنین شرایط و عوامل متشکله  جامعه ،  دین مداران (دستگاه و سازمان  روحانیت دستگاه حکومت  در هم طنیده می شوند و  تودر توی ی هم هستند و غیر قابل  تجزیه می باشند . مثل جمهوری اسلام ناب  محمدی  خمینی در ایران امروز.

در چنین شرایط است  که قدرت امپراطوری  یک پایه  دینی رسمی دارد .  امپراطور روم بودن  با خود یک  بعد دینی  و جامه دینی بر تن دارد.  بنا بر باور  یک رومی آن عصر ، هستی  جامعه رومی  در گرو پشتیبانی خدایان  از جامعه است ، گرنه  جامعه بدون پشتیبانی  خدایان  وجود عینی  نمی تواند   داشته باشد .  بر مبنای این باور ، برای رومیان  وجود دین  به عنوان عامل پیوندی  اجتماعی و سیاسی  جامعه است  که در حقیقت  پایه هویت  رومیان ، فرهنگ  آنان را بنیان می گذارد  و  این چنین  همبستگی و توازن  جامعه را تضمین می کند . در حقیقت  دین ذات یک  مدل اجتماعی و حکومتی  است  که بوسیله آداب و رسوم ، راه را برای رسیدن به آگاهی و شعور اجتماعی  را برای جامعه باز می کند .

 

- امپراطور بهترین مرد جهان است  و نمونه  یک فرمانروای  ایده آل است ، او بهترین محافظ خدایان   واز فضیلت اخلاقی بر خوردار است .  خدا بهترین است و در بین انسانها  شاه بهترین انسان ها است .  امپراطور بهترین  شهروند است ، واو حافظ  آزادی  فرد فرد ساکنان امپراطوری است .  او نشان می دهد که نه  به مال دنیا علاقه دارد  و هم بحشنده و مهربان است .  امپراطور یک شاه واقعی است . خیلی عادل ، خیلی قانونمدار  و رحیم و مهربان است  . نسبت به انسان و خدایان ،  او خدمتگزار  واقعی خدایان و انسان ها است .  امپراطور  در واقع  یک قانون زنده و قاضی زنده است . او یک قاضی نمونه است که خود را با قانون  مطابقت می دهد .

امپراطور سه وظیفه دارد .  1-  او فرمانده نیروهای مسلح است .  او فرمانده واقعی است . 2- او قاضی داد گستر  است و عدالت را در جامعه حاکم می کند . 3- او خدمتگزار  خدایان است . او وقتی قضاوت می کند ، ، به گفته های  تمام رعایا ی  خود در قضاوت  گوش میکند  او همیار  رعایا ی خود می باشد   این اصول یاد شده  بخشی از اصول  امپراطوری  روم یاد شده است .  در طول حیات امپراطوری  روم ، این  اصول ، اساس اصول  اداری  امپراطوری بود . درست در اینجا می بینیم که  همین اصول  در مسیحیت  ، و پیوند دین  باسیاست  در چهار چوب  باور بر این اصول ادامه داشت . یعنی در واقع  پیوند  سیاست  با دین  سخن امروز  نیست  بلکه قدمت تاریخی دارد .   (در ایران ، چو فرمان یزدان  چو فرمان شاه  در نظام استبداد  شاهی ،  چه فرمان  الله ، چه فرمان روح الله  در نظام  استبداد دینی .  تکیه از نویسنده  )

 در این بخش از مقاله  سعی بر این خواهیم داشت  که این  اصول  دینی و فرهنگی  جامعه آن عصر  را از منظر  جامعه شناسی سیاسی  مورد بحث و تفسیر قراربدهیم .  در واقع ، دین  و باورهای دینی  ساخته خود بشر هستند .

رابطه امپراطور با خدا ، مشارکت  توده مردم بر اصول  یاد شده در بالا .  امپراطور مردیست بالاتر از سایر مردان  او مردیست  تقریبا مثل خدا . (جستجوی  تصور روخ الله خمینی  در ماه  در اوایل انقلاب  . البته  بعداز گذشت 2500 سال  از تاریخ ظهور امپراطوری روم )

                                          

 

                                      *                                  *                                     *

همسوئی  و همفکری  توده مردم  با امپراطوری روم باستان  ، با اصل  رابطه امپراطور با خدا .

امپراطور  مردیست بالاتر از سایر مردان ، او مردیست تقریبا مثل خدا .

 مردم  عادی به این اصول  پابند می شوند  ، شاهزادگا ن را با خدایان شریک میدانند . در معابد  خدایان و شاهزادگان را  به هم پیوند می دهند  برای آنان  اسامی و عنوان هائی  می دهند که آنان را بلاتر  از مردم عادی  جای میدهند .  مثلا :Augustus -  در زبان لاتین ، یعنی کبیر ، برتر ، هم از منظر معنوی و هم از منظر جسمی ،  Optimus - در زبان لاتین  یعنی افضل  برتر . Pius -   در زبان لاتین  یعنی نمونه ، بی مانند . Felix – سعید و خوشبخت . نامیدن  امپراطورها  با عنوان های  همطراز  عنوان  خدایان ( مثل خدایگان شاهنشاه آریا مهر )  همراه  تاج  و مراسم تاج گزاری ، این اصل را در باور مردم  می پروراند  ، که رومیان  به پشتیبانی  و حمایت خدایان  احتیاج دارند .  واین احتیاج  را در شخصیت   مقام و رفتار امپراطوران  جستجو می کنند ، که در حقیقت  قدر دانی از خدایان است . (چه فرمان یزدان چه فرمان شاه !!!) .

تمام امپراطوران  روم سعی  بر آن دارند که این راه  وروش  حکومت فردی  خود را  به راه و روش  خدایان ، در باور های  توده مردم  نمادین   بکنند ، و خود را مظهر   خدایان در روی زمین بر توده مردم بقبولانند .

توده مردم   روم بطور روشن و آشکار  امپراطور را مثل خدایان  می پرستند .

 در باور رومیان  امپراطور بعد از مرگ  توسط خدایان  با جلال و شکوه  پذیرائی می شوند ، و از آن لحظه  به بعد  امپراطور با خدایان ار تباط برقرار می کند . در باور  توده مردم  تقدس یافتن امپراطور توسط خدایان ، بالا بردن مقام امپراطور به مقام خدایان است .  در تبلیغات  مذهب شیعه  مقام و منزلت  خلیفه  چهارم  علی ابن ابو طالب  امام ا اول شیعه یان ،  ریشه از این سنت جوامع چند خدائی  دارد  که حتی در قرن بیستم ، در عصر  مسافرت های کیهانی ، شاعر معاصر  ایران  محمد حسین  بهجت تبریزی  ، معروف به شهریار   در وصف  حضرت علی  می گوید :

نه بشر توانم اش خواند ، نه خدا توان ام اش گفت  ! متحیرم  چه نام ام شه ملک لافتی را ! .

 می بنید که حتی بعد از گذشت   دوهزار سال   از جامعه چند خدائی روم  هنوز  بخشی از ایرانیان در چنین سطح شعور  فردی و اجتماعی  بسر می برند . بی جهت نیست که برای  یک روحانی  چون  روح الله خمینی ،  دستگاه تبلیغ حکومت او را به مقام« امام  خمینی » رساند و حتی  در اوایل انقلاب  یک عده ایرانی  ساده اندیش ، تصویر او را در ماه جستجو می کردند ، ولی  برای  معالجه همین «امام »   دولت از اطریش  پزشک آورد   . چون خدایان قدرت  معالجه و شفا ندارند . این باورهای قدرت  ماورا الطبیعی  امامان و امپراطور ها  و شاهان  برای مردم فریبی است !!!

 

پرستیدن  شخصیت  امپراطور  در حد خدایان به چه درد میخورد ؟

 این باور و آداب رسوم  در واقع بمانند  یک سیمان  ایده ئولوژی  است . در تمام سرزمین های  روم باستان ، این  مراسم  با جلال و شکوه  بر گزار  می شد این مراسم تا قرن چهارم میلادی  ادامه داشت . این مراسم در واقع  یک نوع قدردانی  از خد متگزاران وطن رومیان و وطن بزرگ  یعنی امپراطوری روم  بود . جانشینی   امپراطور بجای   امپراطور دیگر ،  مظهر  تقدس و مذهبی ، جانشینی  فرد مقدس (Divus  ) بجای فرد مقدس  (Divus  ) بود  نه جانشینی  یک امپراطور به جای امپراطور ایکه فوت کرده است .  2000 سال بعد در ایران اسلام زده    بعد از فوت  آیت الله خمینی ، امروز جانشین  اش   «امام امت  رهبر  مستضعفان  جهان  ولی امر مسلمانان »  آقای  آیت الله  علی خامنه ای است .  این نمونه کیش  شخصیت پرستی در هزاره دوم در ایران امروز است .

 هر یک از امپراطوران  مقدس روم  چند خدائی ، به شخص خود  یک خدا هستند . خدای محافظ  که هم  امپراطوری را محافظت میکند و هم ساکنان  آن امپراطوی را محافظت میکند .  شخصیت خدائی  امپراطور  نقش بزرگی  در رشد و توسعه  ایالت های  مختلف روم  را برای قبول  آداب و سنت  رومی و تبدیل این ایالت ها   به بخشی از امپراسوری روم  در چهارچوب وحدت  یک امپراطوری بزرگ  مقش مهم  بازی می کند . . قدرت امپراطوری  سعی بر آن نداشت  که امپراطوری را به وحدت  شکلی (Uniforme )  در آورد ، بلکه سعی بر آن داشت   که توده های  مردم را از طریق  دور و خلع کردن  از فرهنگ  های خود  در فرنگ  رومی ادغام بکند  و آنان احساس بکنند که آنها رومی هستند .   در این نظام ، قانون مداری و همبستگی  توده مردم  روم در واقع  احترام به قوانین  امپراطوری و همبستگی توده  مردم رومی ، با هم یکی هستند .  در باور  یک رومی ، اگر  خدایان  از یک جامعه  پشتبانی  نکنند ، بدون  پشتیبانی  خدایان ، هیچ جامعه  بشری  نمی تواند به حیات خود ادامه بدهد .  

 بی جهت نیست که در ایده ئولوژی  حکومت «اسلام ناب محمدی  آیت الله خمینی »  ایشان جانشین  امام دوازدهم شیعیان ، و مملکت  مملکت امام زمان  است .   البته این باور در ایران امروز ، 2000 سال پیش در روم باستان  امپراطوران  همراه با دستگاه دین  و جامعه چند خدائی  به خورد مردم میدادند . به عبارت دیگر  ملت ایران  از منظر شعور اجتماعی و سیاسی در دوران 2000 سال پیش   روم باستان زندگی می کند .

 

 

امپراطوری روم  در زمان  قبول مذهب مسیحیت .

 

امپراطور کنستانتن اول  مسیحیت را به عنوان دین  امپراطوری  می پذیرد و در واقع  زیر بنای  مسیحیت  چون دین جهانشمول  پایه گذاری می شود .

منشور 313  میلادی  شهر میلان.

 « من کنستانتن  اگوست ،  با در نظر داشتن  منافع و امنیت  دولت ، به مسیحیان و همچنین  به پیروان سایر ادیان  آزادی دینی و اجرای مراسم دینی شان راعطا میکنم . .این یک تصمیم  بسیار منطقی و عادلانه است ، که این حق آزادی ، که فرد آن دین را بهتر می داند  از کسی صلب نشود .  ما از این ببعد تصمیم  گرفته ایم  که به مسیحیان آزادی  اجرای مراسم دینی شان ا عطا بکنیم ، بدون آنکه  مورد آزار  و اذبت دیگران قرار بگیرند .  ما به مسیحیان  در اجرای مراسم دینی شان  آزادی مطلق عطا می کنیم . به پیرون  سایر ادیان نیز  این آزادی را عطا می کنیم .  این آزادی شایسته جامعه ایست  که می خواد در صلح و توام با همزیستی مسالمت آمیز است .

بعد از گذشت 313 سال که  پیروان دین مسیح  مورد آزار و اذیت بودند ، آزادی  ادیان و مراسم آن  خیلی ناگهانی  آن ، تا اندازه ای  در آن زمان  تعجب آور است .  در واقع یک تحول  قابل مشاهده  و سئوال بر انگیز است .  امپراطور  تبدیل  به نماینده  خدا روی زمین  می شود . اوخود را  رهبر روحانیون  هم بر جامعه روم تحمیل می کند . او می خواهد  مسیحیان را به راه راست ، راهی که  خواست خدای مسیحیان است  هدایت بکند . از این ببعد  امپراطور  از بقیه افراد بشر  در تمام  رفتار و کردار و گفتار ش فرق دارد . امپراطور بیش از پیش  بر ثروت  دستگاه کلیسا  می آفزاید . در بحث ها و تبادل اندیشه  ها و باور های دینی  دخالت می کند، واین سئوال پیش می آید : رابطه دین باسیاست  چگونه باید باشد ؟

  شرح مختصر  زندگی امپراطور کنستانتن .

 

                                             *                               *                                *

 

 

 

 

امپراطوری روم  در زمان  قبول مذهب مسیحیت .

 

امپراطور کنستانتن اول  مسیحیت را به عنوان دین  امپراطوری  می پذیرد و در واقع  زیر بنای  مسیحیت  چون دین جهانشمول  پایه گذاری می شود .

منشور 313  میلادی  شهر میلان.

 « من کنستانتن  اگوست ،  با در نظر داشتن  منافع و امنیت  دولت ، به مسیحیان و همچنین  به پیروان سایر ادیان  آزادی دینی و اجرای مراسم دینی شانراعطا میکنم . .این یک تصمیم  بسیار منطقی و عادلانه است ، که این حق آزادی ، که فرد آن دین را بهتر می داند  از کسی صلب نشود .  ما از این ببعد تصمیم  گرفته ایم  که به مسیحیان آزادی  اجرای مراسم دینی شان ا عطا بکنیم ، بدون آنکه  مورد آزار  و اذبت دیگران قرار بگیرند .  ما به مسیحیان  در اجرای مراسم دینی شان  آزادی مطلق عطا می کنیم . به پیرون  سایر ادیان نیز  این آزادی را عطا می کنیم .  این آزادی شایسته جامعه ایست  که می خواد در صلح و توام با همزیستی مسالمت آمیز است .

بعد از گذشت 313 سال که  پیروان دین مسیح  مورد آزار و اذیت بودند ، آزادی  ادیان و مراسم آن  خیلی ناگهانی  آن ، تا اندازه ای  در آن زمان  تعجب آور است .  در واقع یک تخوب  قابل مشاهده  و سئوال بر انگیز است .  امپراطور  تبدیل  به نماینده  خدا روی زمین  می شود . اوخود را  رهبر روحانیون  هم بر جامعه روم تحمیل می کند . او می خواهد  مسیحیان را به راه راست ، راهی که  خواست خدای مسیحیان است  هدایت خواهد کرد . از این ببعد  امپراطور  از بقیه افراد بشر  در تمام  رفتار و کردار و گفتار اش  با بقیه بشربت فرق دارد . امپراطور بیش از پیش  بر ثروت  دستگاه کلیسا  می آفزاید . در بحث ها و تبادل اندیشه  ها و باور های دینی  دخالت می کند، واین سئوال پیش می آید : رابطه دین باسیاست  چگونه باید باشد ؟

  شرح مختصر  زندگی امپراطور کنستانتن .

 

کنستانتن  در سال 275 در شهر :(Naissu- شهر Nis درصربستان امروز ) به دنیا آمد . او فرزند سزار  دوم روم غربی :Constance Clore  بود  او درعین حال سرباز قدیمی  امپراطور روم بود. کنستانتن در جنگ 297 روم  در راستای  اشغال بندر اسکندریه مصر توسط امپراطوری روم  شرکت مستقیم داشت. درسال 306 بعد از مرگ امپراطور  کنستانتن  کلر (Constantin .Clore  )  ارتش  روم  جانشینی  کنستانتن را  اعلام میدارد . در 28 اکتبر 312 در جنگ  میلی ویوس (Milivius)  و پیروزی در این  جنگ ، اعلام میدارد  در این جنگ  در آسمان  اشعه نورانی  را مشاهده می کند ، که در حقیقت  شبیه  صلیب  مسیحیت  بود ، که نوید پیروزی من در این جنگ را می داد .  به عبارت دیگر « حضرت مسیح پشتبان من است و من نماینده حضرت مسیح  روی زمین هستم . ».

درسال 313  در شهر میلان  :Licinius  را ملاقات می کند و با او به تقسیم امپراطوری روم ، به دو قسمت  : روم شرقی ، و روم غربی یه توافق می رسند .

لیسینیوس با نام کامل والریوس لیسینیانوس لیسینیوس ( Valerius Licinianus Licinius)‏ یا والریوس لیسینیوس لیسینیانوس (به لاتین: Valerius Licinius Licinianus)‏ (زادهٔ در حدود 250 یا 265 - درگذشتهٔ325) امپراتور روم از 308 تا 324 بود. او رقیب کنستانتین یکم بود و وارد جنگی داخلی با او شد که نتیجه‌ای جز شکست، دستگیری، تبعید و اعدام برای لیسینیوس به همراه نداشت.( ادامه دارد )

 به قلم  کاظم رنجبر .

اقتباس بطور کامل و یا اختصار ، با ذکر  منابع  کاملا آزاد است .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------

ما خذ :   بخشهای تاریخی این مقاله از منابع زیر در زبان فرانسه اقتباس شده اند . 

 


http://www.herodote.net/Constantin_le_Grand_280_337_-synthese-131.php