Wednesday, December 21, 2011

تاًملی بر اندیشه های فلسفی سیاسی پرفسور سید حسین نصر ، از منظر جامعه شناسی سیاسی .




تاًملی بر اندیشه های فلسفی سیاسی پرفسور سید حسین نصر ، از منظر جامعه شناسی سیاسی .

به قلم : کاظم درنجبر ، دکتر در جامعه شناسی سیاسی .

Kazem.randjbar@yahoo.fr

کلمه فلسفه از دو کلمه یونانی ( φιλοσοφία,) فیلوسوفیا یعنی به معنی دوست داران ، یا عاشقان عقلانیت ، تشکیل شده است. به عبارت دیگر ، فیلسوف کسی است ، که قدرت درک عقلی منطق و راه و روش زندگی او منجمله راه و روش تحصیلات علمی او است .

اولین روحانی جهان اولین شیادی بود که به اولین ابله رسید . از ولتر ، یکی از معروفترین فیلسوف عصر روشنگری اروپا .تولد 1694- مرگ 1778

مقاله ایکه خوانندگان در پیش چشم خود دارند ، مقاله ایست نسبتأ طولانی ، در رابطه با اندیشه ای فلسفی پرو فسور سید حسین نصر ، معروف به فیلسوف اسلامی معاصر بر خاسته از جامعه شیعه ایران ، که حداقل در طول 40 سال گذشته ، چه در ایران و چه در خارج از ایران ، بنام :«روشنفکران اسلامی » ، وارد دنیای فلسفه ، علم و سیاست شدند. دست آورد این« روشنفکران و فیلسوفان ، و جامع شناسان اسلامی » حداقل برای ما ایرانیان ، که از سال 1357 ، زیر نظام : اسلام ناب محمدی خمینی زندگی می کنند ، روشن و آشکار است. لذا لازم و ضروری است که به خوانندگان قبلأ یاد آور شود ، این مقاله نسبتاً طولانی ، برای شناخت اندیشه های فلسفی سیاسی و علمی آقای پرفسور سید حسین نصر ، فیلسوف اسلامی است ، لذا اگر خوانندگان به این نوع مقالات ننسبتاً طولانی و سنگین عادت ندارد ، خوب است که از خواندن آن خود داری بکنند. این مقاله نه شعار است ، نه برنامه سیاسی حزبی است. بلکه تحلیلی است از اندیشه های « روشنفکران و فیلسوفان و پروفسور های گوناگون امروز جهان اسلام ، که می خواهند ، علم را با دین ، عقل و منطق را با باور های خرافی مخلوط کرده ، باکلمات اغلب مبهم و درعین حال بی محتوی از منظر عقلی و علمی ، به خوانندگان خود القاء کنند. قبل از هر چیز نگاهی ولو مختصر به زنگی نامه آقای پرفسور سید حسین نصر ، فیلسوف اسلامی نظر می اندازیم .
سیدحسین نصر سال ۱۳۱۲در تهران به دنیا آمد. پدرش، سید ولی‌الله، همانند پدر بزرگش پزشک دربار بود و اهل کاشان.
او از جانب مادر نواده شیخ فضل الله نوری است. نصر تحصیلات ابتدایی را در مدرسه‌ای نزدیک خانه خود در خیابان جمهوری گذرانید. در همان کودکی شروع به آموختن زبان فرانسه کرد و علوم اسلامی را نزد پدر خود می‌آموخت. سپس به دبیرستان فیروز بهرام جهت ادامه تحصیل رفت.
در دوازده سالگی به آمریکا فرستاده شد. او در مدرسه شبانه روزی پدی در نیوجرسی ثبت نام کرد. در سال ۱۹۵۰ رتبه ممتاز اول مدرسه خود را به دست آورد. در چهار سال تحصیلات این مدرسه، نصر زبان انگلیسی، علوم، تاریخ آمریکا، فرهنگ غربی و تعالیم مسیحی را آموخت.
نصر برای ادامه تحصیلات دانشگاهی انستیتوی تکنولوژی ماساچوست را برگزید. در همان زمان بورس تحصیلی به او تعلق گرفت و او نخستین دانشجوی ایرانی بود که در مقطع لیسانس در آن موسسه به تحصیل پرداخت. او رشته فیزیک را برای ادامه تحصیل برگزید.
نصر در MIT تحت تأثیر فیلسوف بزرگ فریتهوف شوان قرار گرفت و بالاخره توانست با کارنامه‌ای درخشان فارغ التحصیل شود. تحصیلات تکمیلی خود را سپس در دانشگاه هاروارد آغاز کرد و پس از دریافت کارشناسی ارشد در رشته ژئوفیزیک دو سال بعد در سال ۱۹۵۸در رشته تاریخ علم با گرایش علوم اسلامی با درجه دکتری فارغ التحصیل شد.
نصر بعد از فراغت از تحصیل به ایران آمد وریاست دانشگاه صنعتی شریف را عهده دار شد.
نصر در زمینه عرفان و فلسفه اسلامی دستی چیره دارد و مباحث وی با استاد شهید مرتضی مطهری شهید و علامه رفیعی قزوینی بازتاب‌های مثبت و فراوانی داشت.
دکتر نصر از همکاران اصلی هانری کربن در تهیه کتاب «تاریخ فلسفه اسلامی» بوده‌است و از شاگردان وی می‌توان به دکتر غلامعلی حداد عادل و ویلیام چیتیک اشاره کرد.
وی مدتی نزد علامه طباطبایی به تلمذ پرداخت و بسیار تحت تأثیر علامه قرار گرفت و کتاب «شیعه در اسلام» آن زنده یاد را به انگلیسی باز گرداند.
ماخذ : نشریه همشهری : http://hamshahrionline.ir/news-49834.aspx








مروری کوتاه بر اندیشه های فلسفی-دینی و علمی ، پرفسور سید حسین نصر به استناد بر نوشته های ایشان.

پرفسور نصر در یکی از آثار خود : با عنوان دین و نظم طبیعت ،که اصل کتاب در زبان انگلیسی با عنوان : Religion and the order of naturec -
در سال 1385، توسط آقای انشا الله رحمتی ترجمه شده و توسط شرکت :نشر نی در تهران در 520 صفحه چاپ و منتشر شده است و در سال 13886 نیز تجدید چاپ گشته است ، در صفحه 366 در رابطه با :نظم طبیعت از منظر قران ، چنین نوشته است: بنا بر نص قران ، همهً آفریده ها در واقع در نماز های انسان شریک اند و خداوند را ستایش می کنند، زیرا در قران می فرماید :«یسبح له السموات و الارض و ما فیهن و ان من شی الا یسبح بحمده (سوره اسراء آیه 44 ) « آسمان های هفت گانه وزمین و هرکس که در آنها ست اورا تسبیح می گویند، و هیچ چیز نیست ، مگر اینکه در حال ستایش تسبیح او می گوید. پرفسور نصر اضافه می کند و می نویسد :این بدان معنا است که نمازهای انسان که در واقع مراسم ستایش خداوند است ، ونیز اعمال عبادی دیگر ، که غایت نهائی آن ها ذکر خداوند است ، بخش هائی از هم سرائی ستایش خداوند توسط همهً خلقت و نوعی ملودی در هماهنگی «نداها» برای تسبیح خداوند است ؛ تسبیحی که در ژرف ترین سطح همان گوهر همهً مجودات است. اولیا به هر طرف که رو کنند صدای ذکر طبیعت را می شنود.همانطوری که شاعر صوفی ترک :یونس امره،در یکی از مشهور ترین اشعار زبان ترکی در باره واقعیت بهشتی ، که طبیعت بکر همچنان انعکاس و جلوه آن است سروده است :رود ها در بهشت با ذکر الله ، الله ، جاری می شوندو هر بلبل مشتاق ، می سراید الله ، الله ، (ماخذ :از کتاب دین و طبیعت ، صفحه 366)
پروفسور و فیلسوف اسلامی ، آقای دکتر نصر در کتاب دیگر خود ، با عنوان :علم و تمدن در اسلام ، که اصل کتاب در زبان انگلیسی، با عنوان :Science and Civilisation in Islam – که این کتاب توسط احمد آرام ترجمه شده و شرکت :انتشارات علمی و فرهنگی چاپ نخست آنرا در سال 1351، در زمانیکه پرفسور و فیلسوف اسلامی ، « رئیس دانشگاه صنعتی آریا مهر » بودند ، چاپ و منشر شده بود ، در مقد مه چاپ 1384- در عصر جمهوری اسلامی ( که احتمالأدر چاپ اول نیز این نقد وجود داشته است ) –به نقد :جورجیودی سانتیلانا ،( Giorgio de Santillana -Professeur d’histoire et philosophie des sciences à Massachusette institue of technologie ) عضو هیت علمی انستیتو تکنولوژی ماساچوست ، به تاریخ 6 نوامیر 1966 را مشاهده می کنیم :
.«...» انحطاط علم در داخل یک فرهنگ بزرگ ، بخودی خود یک بحث جذاب و موضوع درس ترسناکی است .در اینجا با مراجعه به اسناد ی که به ما اجازه آن را می دهد که خود قضاوت کنیم ، کلید اختلافات میان ابن رشد Averroès-1126-1198 وغزالی را بدست می آوریم . ابن رشد با وضوح و درستی کاملی که به علت پیروی از سنت یونانی، در او سراغ داریم سخن می گوید، در صورتیکه فصاحت معروف غزالی که از لحاظ عقلی چندان برجستگی ندارد و برای ما از جنبه اخلاقی الهام بخش نیست ، گردبادی از عدم تسامح و تعصب کور فراهم ساخت ،که نه تنها ریشهً علم را زد، بلکه دستگاه مدرسه اجتهاد افتخار آمیز و تفسیر قران ، از آن آسیب دید. موًلف که آن اسناد را بصورت مستقیم در دسترس قرار داده ، شایسته حق شناسی ما است، چون نیک میداند که ناگزیریم آنها را به طریقه خواص خویش بخوانیم. چنانچه گفتیم ،که توضیحات وی به اندازه خود متون حائز اهمیت است ، چه اختلاف میان دو جهان را به ما نشان می دهد.تنها در یک نقطه پایانی باید استثنا ئی قائل شویم ، وآن تشبیهی است که میان غزالی و آکونیناس می کند . Thomas Aquinas-ou Thomas d’Aquin-1225-1274.این دو شخصیت را نمی توان با یک دیگر سنجید، اگر چیزی بتوان گفت ، برهان اصلی غزالی که در «علتها ی مادی علت های حقیقی نیستند» بلکه« فرصت هائی» هستند برای انکه خدا مستقیمأ در امور دخالت کند، واو را به صورت معمائی شبیه مردانی چون نیکلا مابرانش –Nicolas Malebranche- متولد 1638- مرگ 1715- روحانی مسیحی – متخصص در الهیات و فلسفه ) در جهان ما در می آورد.ولی عقل بزرگ و سادۀ مالبرانش می دانست که چگونه « فرصتگری » را به هدف کاملآ مخالفی برگرداند :همین در واقع نقطه عزیمت ابداع علمی و عمیق لایبنیتز شد. راه های عجیب در تاریخ چنین است .(Gottfried Wilhelm Leibniz(متولد 1646 در آلمان ؛ شهر لایپزیک ، مرگ 1716 در شهر هانور ، فیلسوف ، ریاضی دان ، حقوق دان، دیپلمات ، استاد منطق ، واژه شناس)
جورجیودی سانتیلانا ، در دنباله نقد تز دکترای «فیلسوف اسلامی » دکتر حسین نصر ، این سخن وزین ولی در عین حال دو پهلو را ، خطاب به دانشجوی خود ، چنین می نویسد :« با وجود این ، بعضی از امور ثابت ، کلی وجهانی باقی میمانند. از آن جهت می توانیم بصیرت ابن هیثم را ستایش کنیم که وی «فقط » یک دانشمند بود: « آنان که که علم را ویران می کنند در واقع دین را ضعیف می کنند.» در اسلام نه تنها حجاب هائی برای علم وجود داشت ، بلکه برای حکمت نیز ، تا آنجائیکه با این جهان ارتباط پیدا می کرد،چنین بود .باید بخاطر داشته باشیم که خود ابن سینا را نیز بلاخره به بیدینی منتسب کردند . تنها «اشراق »تاًملی عرفانی دست نخورده ماند .
در این باره برای ماشکی نیست که پس از روزگار الموحدون ، قدرت خلاق اسلامی رو به ضعف گذاشت، وبصورت اندیشه تامٌلی و نیز شعر در آمد ، وراه زندگی اسلامی باز مانده ًمتحجر چیزی شد که زمانی برگ وکامل و تاره بود.ولی باید در نظر داشت که باوجود آنکه از آن زمان ساختمان فقهی و کلامی دو جناح تشیع و تسنن این فرهنگ استقرار و استحکام یافت ، نتایج سیاسی با گسترش تفوفق ترکان رو به ضعف و نا بودی گذاشت . دستگاه دنیوی در حال فرو ریختن ، دیگر نمی توانست مردمان را در کنار یک دیگر برای کارهای اجتماعی نگاه دارد ، ولی به جای آن ، حال و تجربه صوفیانه ًفردی که نامرئی و فرار بود، (منظور فرار از واقعیت های اجتماعی است . )جنبهً همگانی پیدا کرد.
* * *
جورجیو دی سانتیلا نا ، ادامه می دهد :بهتر است در این باره قضاوتی را که سر همیلتون الکساندر روسکین گیبپ به انگلیسی :Hamilton Alexander Rosskeen Gibb گیب به اختصار :H .A.R. Gibb – متولد 2 ژانویه 1895 –در اسکندریه مصر مرگ 22 اکتبر 1971 ، تاریخ دان و شرق شناس اسکاتلندی ، افسر توپحانه در جنگ اول ، و افسر اطلاعاتی بریتانیای کبیر که به زبانهای شرقی تسلط کامل داشت. Gibb در سال 1955 اسم اش را عوض می کند و با نام :James Richard Jawett .- به مقام استادی در زبان عرب ، و دین اسلام و فلسفه اسلامی تاریخ اسلام در دانشگاه هاروارد آمر یکا ، تدریس می کند . در این سالها است که ، که آقای پرفسور سید حسین نصر ، به مقام شاگردی این افسر اطلاعاتی بریتانیای کبیر متخصص جهان اسلام مفتخر می شود.
سر همیلتون گیب چنین می گوید : «...» اینکه جهانشناسی صوفیانه از کجا آمده و چگونه در اندیشه ً صوفیانی راه یافته ، مطلبی است که سید حسین نصر نخستین بار با تفصیلی محققانه بیان کرده است .مایه شگفتی است که بنیان آن بدست مکتب های « فلسفه عصر زرین » (منظور عصر طلائی است ) گذاشته شده ، وشخصی مانند خود ابن سینا ، «استاد ثانی » فلسفه ارسطوئی ، با رمزیگری جهان شناختی خویش آن را فراهم آورده بود است. اینکه میراث فرهنگ یونانی مآبی سبب به گل نشتستن نهائی تصوف اشراقی بوده باشد ، بصورت معمائی بزرگ جلوه گر می شود سر هیملتون بر آن است که این معما را تنها از طریق عمل یک دلیل درونی می توان توضیح داد که برای تکامل نهائی یک نظر و عقیده مرکزی در کار بوده است . جورجیو دی سانتیلانا - انستیتو تکنولوژی ماسا چوستز 6 نوامبر 1966.(ماًخذ : مقدمه موًلف بر ترجمه فارسی . صفحه بیست و دو )
از اینکه پرفسور سید حسین نصر ، در نوجوانی برای تحصیل علم و دانش به آمریکا سفر می کند ، و زیر نظر استادانی چون :« سر همیلتون گیپ ، یا ریچارد فرای (جاسوس سیا ) و سازمانی معروف به :Rand Corporation – انبار اندیشه سازمان اطلاعاتی آمریکا معروف به سیا ، سربیرون بیاروند ، و پروژه پژوهشی چون: RAND Proposes Blueprint for Building Moderate Muslim Networks- در 216 صفحه با مسئو لیت «مرکز سیا ست عمومی خاورمیانه موسسه : RAND - » و با مشارکت«بنیاد ریچارد سون » منتشر کنند ، هدف ما نیست ، هدف ما شکل گیری مختوی فکری و فلسفی علمی آقای پرفسور نصر است ، که چگونه ایشان علم و فلسفه را در قران پیدا کردند ، در حالیکه جایگاه علم و فلسفه هرگز در هیچ کتب دینی و مذهبی نمی توان پیدا کرد ؟ در این راستا ، به پژوهش خود ادامه می دهیم .
* * *
با این نقد از روشکار تحلیلی دکتر حسین نصر ، توسط استاد خود ، جورجیو دی سانتیلانا ، وقتی کتاب :علم و تمدن در اسلام ، آقای نصر را مطالعه می کنیم ، می بینیم که ایشان برای چنین کار وزین و با ارزش ولازم برای جامعه ایران امروز ، از منظر متدودلووژی ، و روش تحلیلی ، نتوانسته است خود را از تعصبات و دگم ناشی از باور های دینی ، یا تظاهر بر باور های دینی ، و تعلق به خانواده روحانیت ، آزاد بکند. قبل از آنکه به این موضوع با اهمیت نظر بیاندازیم ، واز منظر علمی به آن بپردازیم ، به یک جمله معروف دانشمند مشهور فرانسه : لوئی پاستور (متولد 27 دسامبر 1822- مرگ 28 سپتامبر 1895) شیمی دان ، فیزیک دان ، و میکروب شناس ، بیولوژیست معروف را اینجا می آوریم ، تا خوانندگان بدانند ، که فرق از کجاست تا کجا ؟ چرااز 57 کشور مسلمان ، با جمعیتی : یک ملیارد و دویست ملیون نفر ، با منابع عظیم طبیعی ، برای نمونه یک کشور پیشرفته وجود ندارد؟
پاستور می گوید : وقتی که من برای کارهای علمی و تحقیق وارد آزمایشگاه می شوم ، قبلا بیرون از آزمایشگاه باور های دینی خودم را به به رخت آویز ، آویزان می کنم . به عبارت دیگر کار تحقیقات علمی ، با باور های دینی ، هیچ نکات مشترک ندارند . به عنوان مثال ، داستان آفرینش در تورات ، یا قران ، یا تولد حضرت عیسی ، هیچگونه همخوانی علمی و منطقی با علوم امروز که بشر بر آن مسلط شده است ، ندارد . بشر امروز با مسافرت های کیهانی و تکنولوژی : -( تکنولوژی یک ملیاردیم یک میلیمتر ) نمی تواند داستان های اسطوره ای کتاب های دینی را باور بکند . در صورتیکه پرفسور حسین نصر در طول این کتاب 412 صفحه ای خود ، که در حقیقت یک دایره المعارف و مجموعه نوشته های دیگر محققین ایرانی ، عرب هستند به انگلیسی ترجمه کرده و در اختیار استادان و هیت ژؤوری ، برای دفاع از تز دکترای خود گاذاشته است . این کتاب از منظر علمی و شناخت علت و معلول و و اثبات آن با منطق علمی ، کاملا بی محتوی است. خصوصا اینکه ، آقای دکتر حسین صدر ، فارغ التحصیل یکی از معروفترین و پیشرفته ترین موسسه تکنولوژی از منظر علوم وتکنولوژی، یعنی : موسسه تکنولوژی ماسا چوست آمریکا می باشند. بدبخت محمد رضا شاه ، که فکر می کرد هرکس یک تکه کاغذ پاره ای از دانشگاهی خصوصا از دانشگاه های خارجی به عنوان دکترا داشته باشد ، حتما صاحب علم است ، با انتصاب دکتر حسین نصر ، در سال 1351 ، زمانی که او 39 سال داشت (حسین نصر متولد فروردین 1312 است ) به ریاست دانشگاه صنعتی آریامهر ، بر این باور بود ، که این پرفسور و دکتر و فارق التحصیل دانشگاه هاروارد و انستیتو تکنولوژی ماسا چوست ، دانشگاه صنعتی آریا مهر را تبدیل به: انستیتو تکنولوژی ماساچوست خواهد کرد!!!در حالیکه استاد پرفسور و فیلسوف اسلامی ما ، دانشگاه صنعتی آریامهر را تبدیل به «شاخه حسینیه ارشاد تهران!!!» کرده بود .
می گویند ، وقتی که ناصر الدین شاه برای اولین بار به فرانسه آمد ، تا پیشرفت و ترقی این مملکت را خود از نزدیک مشاهد بکند و چه بسا برای ترقی و پیشرفت ایران غرق در جهل و خرافات آخوندی ، و عقب ماندگی این کشور اقدامی بکند ، معروف است ، وقتی دید که در فرانسه ، بار بر ، رفتگر ، درشکه چی هم به زبان فرانسه حرف می زنند، رو به مترجم خود کرد و گفت : عجب کشور پبشرفته ای است ، حتی بار بر و رفته گر هم فرانسه صحبت می کنند؟ البته این یک داستان فکاهی است ، افراد هر ملتی ، چه پرفسور در جراحی باشد ، چه رفتگر ، در زبان آن ملت صحبت می کند. اما اگر آقای دکتر نصر فکر می کنند که یک مشت خرافات و باور های دینی برگرفته از جامعه عشیرهای عربستان 14 قرن پیش را با ترجمه کردن به زبان انگلیسی بر آنان ارزش علمی میدهند ، کاملا در اشتباه هستند .
تعریف علم :
علم عبارت از مجموعه شناخت و تحقیق و پژوهش ، با یک روش مشخص (Méthodique) است،که هدف اش کشف قوانین و پدیده ها و روابط آنها در طبیعت و جامعه می باشد .تجربه در پژوهشهای علمی اصلی است اساسی ، مشخص و قائم به ذات .در پژوهشهای علمی ، سایر مقولات ، مبتنی بر باورهای ماوراء طبیعی ، چون روح ، جن و پری ، فرشته ، پیشگوئی ، جادوگری ، که فاقد پایگاه عقلانی هستند ، جایگاهی ندارند.نتیجه این پژوهش های عقلانی ، ناشی از تجربه عملی ،و محا سبات استدلا لی و آزمایشگاهی ، در نهایت بصورت قوانین علمی در آمده و شناخت انسان را از طبیعت و جوامع بشری ، گسترش می دهد .

با این تعریف مختصر از علم ، نگاهی به نوشته پرفسور سید حسین نصر ، می اندازیم ، تا ببینیم ایشان ، تحصیل کرده دانشگاه :هاروارد و انستیتو تکنولوژی ماسا چوست آمریکا در باره علم ، چه می فرمایند.
«...» در نظر فرد مسلمان ؛، تاریخ یک رشته از پیش آمد ها ست که به هیچ وجه تاثیری در اصول غیر وابسته به زمان اسلام ندارد .بیشتر از آنکه به پروردن اصالت و تغیر به عنوان نیروهای ذاتی علاقمند باشد ، به دانستن « تحقق بحشیدن » به این اصول دلبستگی دارد .نشان تمدن اسلامی یک نهر جاری نیست ، بلکه خانه مکعب کعبه است ، که ثبات آن نمودار خصلت ابدی و تغیر ناپذیر اسلام است.
به محض آنکه روح وحی اسلامی از میراث تمدن های گذشته و ا طریق نبوغ خود ، تمدنی به وجود آورد که آن را می توان به صورتی مشخص اسلامی نامید ، در این تمدن توجه اصلی از تغیر و «تطابق » به جانب دیگری معطوف شد.فنون و علوم دارای ثبات و «تبلوری » شده بودند که مبتنی بر تغییر نا پذیری اصولی بود که این فنون و علوم از آنها پیدا شده بودند؛و همین ثبات است که امروز ،در مغرب زمین ، غالبا آن را با رکود و سترونی اشتباه می کنند.
علوم و فنون در اسلام بر پایه وحدت بنا شده اند، و همین وحدت است که قلب و هسته وحی اسلامی را تشکیل می دهد .درست به همین صورت که هر هنر اسلامی ، خواه الحمرء بوده باشد یا مسجد اسلامی پاریس ، صورت تجسمی خاصی را نشان می دهد که در آن شخص می تواند وحدت الاهی را متجلی در کثرت ببیند،به همان صورت نیز همهً لومی که به حق ممکن است اسلامی نامیده شود، وحدت طبیعت را آشکار می سازد. ممکن است چنین گفته شود که که هدف سراسر علم جهان شناسی باستانی و قرون وسطائی – نشان دادن وحدت و پیوستگی همه موجودات است ، بدان سان که آد می با مشاهده وحدت جهان ، به وحدت اصل الاهی و غیبی می رسد ، که وحدت طبیعت ، تصویری از آن است.
بنا بر این برای پی بردن به ماهیت علوم اسلامی ، نیازمند آن هستیم که مقداری از اصول اسلام را بشناسیم، گو اینکه لیان چنین اندیشه هائی با اصطلاحات جدید دشواری دارد و ممکن است برای خوانندگان غربی که به راه دیگری از تفکر خو گرفته اند عجیب و بیگانه جلوه گر شود.لا وجود این ، بیان این اصول در اینجا ضروری است، چه آنها قالبی را تشکیل می دهند که در داخل آن علم اسلامی معنائی پیدا می کند، و در خارج آن ، هر تحقیقی صورت بگیرد ، سطحی و ناقص خواهد بود .
تمدن اسلامی به عنوان یک کل، مانند سایر تمدنهای سنتی ، مبتنی بر یک نظر است :آنچه بر حضرت محمد (ص) وحی شده دین«خالص » و ساده ً آدم و ابراهیم و تجدید یک توحید فطری و اصلی است . خود کلمه اسلام دو معنی «گردن نهادن یا تسلیم » و «صلح و سلم » را می دهد ، که معنی دیگر آن «یکی لودن با خواست خدا» است .
اصول اعتقادی اسلام - «اینکه خدا یکی است و محمد فرستادهً اوست »- با همه! سادگی که دارد ، وضع وروح اساسی اسلام را خلاصه می کند .برای رسیدن به جوهر اسلام ، کافی است که معترف باشیم که خدا یگانه است و اینکه پیغمبر که حامل وحی او و خلاصه ً همهً جهان آفرینش است ، توسط او فرستاده شده است .«...»
اسلام را به معنی کل آن ، می توان گفت که معنائی شامل سه درجه دارد. هر چیز در جهان مسلمان است ، یعنی « به خواست خدا گردن نهاده است .» ( یک گل نمی تواند جز گل باشد ؛ الماس نمی تواند ندرخشد.خدا آنها را چنین آفریده است ؛ وظیفه آنها فرمانبرداری است .) دوم اینکه همهً مردمانی که به ارادهً خود قانون مقدس وحی را پذیرفته اند ، مسلمانند ، بدین معنی که ارادهً خود را به قانون مقدس و شریعت تسلیم می کنند. در آن آن هنگام که :عقبه (عقبه ابن نافع در قرن اول هجری شمال آفریقا را فتح کرد ) از خانواده خود خدا حا فظی کرد و بر اسب سوار شد تا به شمال آفریقا برود و در ماجرائی شرکت بکند که به تسخیر سه هزار کیلومتر مسافت شمال آفریقا تا ساحل اطلسی (منظور اقیانوس اطلس ) مراکش انجامید ، بانگ بر آورد که «اکنون خدا جان مرا گرفت .»هرگز نمی توان تصور کرد که اسکندر ، در هنگام ایکه به جانب مشرق وایران به راه افتاد ، چنین اندیشه ای در سر می داشتاست. با وجود این ، آن دو مرد ، به عنوان فاتح ، کارهائی کردند که بایک دیگر شباهت دارد؛ «تسلیم » عقبه در مقابل ارادهً الاهی به اعمال مقاومت ناپذیری در این جهان انجامید .
معنای سوم سوم اسلام از لحاظ معرفت و فهم خالص است ، وآن معرفت تاًملی و عرفانی است که در سرتاسر تاریخ اسلام به عنوان بر ترین و جامعترین معرفت شناخته شده است که در سراسر تاریخ اسلام به عنوان بر ترین و جامعترین معرفت شناخته شده است . عارف بدان معنی مسلمان است که سراسر وجود او به خدا تسلیم شده است ؛وجود فردی جداگانه ای از خود ندارد. در تسلیم به آفریدگار به گلها و مرغان شباهت دارد ؛ مانند آنها و مانند همهً اجزای دیگر جهان ، عقل الاهی را بنا بر رتبه ای که دارد منعکس می کند ، ولی آنها به صورت انفعالی چنین می کنندو انعکاس وی انعکاس فعا لانه است ؛ سهم وی سهم آگاهانه است .بدین ترتیب «معرفت » و «علم » به صورتی تعریف می شوند که با کنجکاوی و حتی با تجسس تحلیلی تفاوت اساسی دارد . عارف از این لحاظ ، « با طبیعت یکی است » ؛ آن را «از درون » فهم می کند ، و در واقع روزنهً فیضی برای جهان است . اسلام او با اسلام طبیعت به یک دیگر شبیه است. (ماًخذ : علم و تمدن در اسلام . نوشته سید حسین نصر : مترجم احمد آرام .شرکت انتشارات علمی و فرهنگی –تهران سال 1386- صفحات از 1- تا 4)

ما در محدوده این مقاله به نوشته های ، و نظریه های علمی و فلسفه آقای سید حسین نصر ، که در جامعه استبداده زده ایران ، چه در زمان نظام شاهنشاهی ، چه در نظام اسلامی ولایت فقیه ، شاهد قتل و جنایات و غارت ثروت های مادی و معنوی ملت ایران بودیم و هستیم ، جواب خواهیم داد . ولی هر ایرانی حق دارد از خود بپرسد ، چگونه یک ایرانی از سنین نوجوانی در یکی از کشور های مترقی جهان ، در معروف ترین مراکز علمی ، چون : انستیتو تکنولوژی ماسا چوست ، و دانشگاه معروف هاروارد آمریکا تحصیل کرده است ، و با خود عنوان های : فیلسوف ، پرفسور ، دکتر ، یدک می کشد ،به خود اجازه می دهد چنین نوشته های سخیف و بی پایه از منظر علمی و تاریخی در باره علم و ادیان بکند ؟



برای تعریف مفهومی از دین ، از اندیشه جامعه شناس معروف فرانسه امیل دورکهایم (Emile Durkheim) بنیا ن گذار مکتب جامعه شناسی فرانسه کمک می گیریم ، که یکی از آثار معتبرش در بارهً :شکل های ابتدائی زندگی دینی است.دورکهایم در سال 1858 متولد شد ودر سال 1917 از این دنیا رفت.در زمان حیات او در سال 1903 قانون معروف :جدائی دین از سیاست از پارلمان فرانسه گذشت وتصویب شد و از آن تاریخ از دولت مردان فرانسه کسی نمی پرسد چه دینی دارد ، یا اصلأ دین باور است یانه؟ بلکه از او می پرسند :چه برنامه ای برای خدمت به ملت و وطن اش دارد ؟
برای دورکهایم، دین ذاتأ یک پدیدهً جهانی است و در عین حال ،دین نه جایگاه قدسی و نه جایگاه دنیوی دارد.تمام ادیان خود را با باور داشتن به یک نیروی ماوراء انسانی و خارج از فرد ،مشخٌص می کنند.در حالیکه دین یک حادثه عرضی (با فتحه عین ور ،وسکون ضاد ) است .دین تنها نیروی واقعی است ،که از ابعاد فردی گذشته، به یک مظهر جامعه بشری تبدیل شده است.دین نیروی اجتماعی است ، که جایگاه مشخص خود را در جامعه دارد.در دین جایگاه خدا ،خارج از جامعه و بالاتر از فرد است، همچنانیکه جامعه خارج از فرد و بالاتر از فرد قرار دارد.تصویر خدا در ادیان ، تصویر قدرت مافوق و مطلق است،همچنانیکه جامعه قدرت جبری خود را بر ما تحمیل می کند.در واقع ، خداوند تجلی نا خود آگاه جامعه در وجدان درونی انسان است. قوانین الهی ، چیزی جزء، قوانین تقٌدس یافته جامعه نیست. وقتی که وجدان سخن می گوید، در واقع ، جامعه است که ما را مورد خطاب قرار می دهد،و همچنانیکه ، این جامعه است که وظایف خود را به عنوان تکلیف فردی نسبت به جامعه را ، بر ما تحمیل می کند،و حدود آنرا ، در رفتار ها و منش و طبیعت ما ، مشخص می سازد. همچنانکه اخلاق دینی که در اندیشه فرد جای دارد، این اخلاق دینی از جامعه ریشه می گیرد.دورکهایم اضافه می کند «...» اینکه در تمام جوامع بشری ، دین به اشکال مختلف وجود دارد ، خود نشانگر این است ،که دین ساخته و پرداحته جوامع بشری است.


* * *

نگاه کوتاه به چند متن قران ، وسئوال از پرفسور سید حسین نصر . آقای حسین نصر شما بر چه معیاری ، این متون قرانی را ، متون علمی می شناسید ؟
همه‌ی ستارگان مشغول سجده کردن الله هستند:
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَكَثِيرٌ مِّنَ النَّاسِ وَكَثِيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذَابُ وَمَن يُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُّكْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ.سوره حج آیه 18 آيا نديدي كه سجده مي‏كنند براي الله تمام كساني كه در آسمانها و زمين هستند و همچنين خورشيد و ماه و ستارگان و كوهها و درختان و جنبندگان، و بسياري از مردم، اما بسياري ابا دارند و فرمان عذاب در باره آنها حتمي است، و هر كسي را الله خوار كند كسي او را گرامي نخواهد داشت، خداوند هر كار را بخواهد انجام میدهد!
الَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُم مَّا فِي الْأَرْضِ وَالْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَيُمْسِكُ السَّمَاء أَن تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِيمٌ حج/65 آيا نديدي كه الله آنچه در زمين است مسخر شما كرد؟ و كشتي ها به فرمان او بر دریا حركت مي‏كنند و آسمان را نگه مي‏دارد تا بر زمين، فرو نيفتند مگر به اذن او الله نسبت به مردم رحيم و مهربان است ا نَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ أَن تَزُولَا وَلَئِن زَالَتَا إِنْ أَمْسَكَهُمَا مِنْ أَحَدٍ مِّن بَعْدِهِ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا فاطر/41 همانا الله است که گرفته است آسمانها را که بر روی زمین نیفتد و اگر افتادند, کیست غیر از خدا این دو را یگیرد اوست آمرزنده ی بردبار؟
خب حالا با هم خرافه بعدی را بررسی می کنیم: ابتدا آسمانها به زمین چسبیده بودند! از نظر قرآن، ابتدا زمین را آفریده شد و سپس الله بر روی زمین قرار گرفت و آسمان را خلق نمود, در این هنگام بود که این دو به هم چسبیده بودند, سپس آنرا (آسمان ) بالا برد در سوره نازعات/30 و آیات قبل از آن (ءانتم اشد خلقا ام السماء بناها / رفع سمکها و سواها ) این موضوع را قرآن آشکارا در انبیاء/30 می‌گوید:
أَوَلَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاء كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ أَفَلَا يُؤْمِنُونَ آیا کفار ندیدند(نمیدانند) که آسمان و زمین(نه زمین ها) (در ابتدا) به هم چسبیده بودند, پس ما آنها را از هم جدا کردیم و هر چيز زنده‏اى را از آب پديد آورديم آيا ايمان نمى‏آورند
) اگر قرآن را بخوانیم متوجه خواهیم شد که در دنیا دو دریا وجود دارد , یکی دریای زمینی و دیگری دریای آسمان , دریای زمینی برای صید و کشتیرانی است و دریای آسمان برای بارش باران آفریده شده است: هیچنین یکی از این دریاها شیرین و یکی دیگر شور می‌باشد: وَهُوَ الَّذِي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَجَعَلَ بَيْنَهُمَا بَرْزَخًا وَحِجْرًا مَّحْجُورًا فرقان/53 اوست كسى كه دو دريا را به سوى هم روان كرد اين يكى شيرين [و] گوارا (دریای آسمان که آب باران از اوست ) و آن يكى شور [و] (دریای زمینی ) است و ميان آن دو مانع و حريمى استوار قرار داد
) اگر قرآن را بخوانیم متوجه خواهیم شد که در دنیا دو دریا وجود دارد , یکی دریای زمینی و دیگری دریای آسمان , دریای زمینی برای صید و کشتیرانی است و دریای آسمان برای بارش باران آفریده شده است: هیچنین یکی از این دریاها شیرین و یکی دیگر شور می‌باشد: وَهُوَ الَّذِي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَجَعَلَ بَيْنَهُمَا بَرْزَخًا وَحِجْرًا مَّحْجُورًا فرقان/53 اوست كسى كه دو دريا را به سوى هم روان كرد اين يكى شيرين [و] گوارا (دریای آسمان که آب باران از اوست ) و آن يكى شور [و] (دریای زمینی ) است و ميان آن دو مانع و حريمى استوار قرار داد
بر طبق همین آیه، الله معتقد است آب باران از دریای آسمان سرازیر می‌گردد منشا این داستان را به راحت می توانید در اساطیر یونانی قبل از اسلام و داستان های فارسی بعد ار اسلام بیابید. با توجه به اینکه وصف هر یک ار دو دریا را بیان می‌کند؛ کاملا آشکار است که منظور چیست و لزومی به شرحی اضافه را در اینجا نمی‌بینم.خرافه بعدی : الله ابر را به عنوان روئیدنی آسمان معرفی میکند, در نمل /25 گفته شده که الله هم از زمین میرویاند (گیاهان) و هم از آسمان می رویاند(ابر) .برای جلوگیری از سفسطه اسلام گرایان بیشتر توضیح می دهم: در قرآن هر جا که از کلمه‌ی نزول استفاده شده، نازل شونده مستقیما از سوی خودش(الله) پائین می‌آید. چیزهائیکه مستقیما از طرف الله نازل شده‌اند عبارتند از: نور(نساء/174) , من و سلوی (اعراف/160)(غذائی مخصوص برای بنی اسرائیل), کتاب (مائده/145)(قرآن) , ترازو (حدید/25) , آهن(حدید/25, لباس (اعراف/26) و باران (فرقان/48). در قرآن آمده است که ما آب را از معصرات نازل می‌کنیم: وَأَنزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَاتِ مَاء ثَجَّاجًا(عم/14) اگر کسی اعتقاد داشته یاشد که الله هر کدام از اینها را از آسمان نازل نکرده؛ کافر است. خواه آهن باشد یا قرآن، لباس، ترازو و باران, هیچ تفاوتی در کیفیت پیدایش آنها نیست. در داستان طوفان نوح نیز به روشنی اشاره شده که ما در آن هنگام , درِ آسمان را باز کردیم و آب با شدت تمام بر زمین ریخت:
فَفَتَحْنَا أَبْوَابَ السَّمَاء بِمَاء مُّنْهَمِرٍ (قمر/11) آنگاه درهاى آسمان را به آبى سيل‏آسا گشوديم


1- قران جایگاه علمی دارد؟ 2- نگاهی به فتوحات اعراب صدر اسلام که پرفسور نصر بر آن محتوی رسالت دینی می دهد .

هرانسان صاحب عقل و شعور ، همراه با تحصیلات دانشگاهی ، بدون ترس از هر گونه تهدید وانگ لامذهبی و کفر ، در راستای کنجکاوی خود ، که در حقیقت مظهری از تکامل شعور و علم در طول تاریخ بشریت است ، می تواند از خود سئوال بکند : آیا این گفته ها و سورات قرانی با علم و دانش بشری که امروز موفق به مسافرت های کیهانی می کند ، همخوانی دارند؟ آیا واقعآ پرفسور و فیلسوف ما آقای سید حسین نصر به محتوی این آیات از منظر علمی باور دارند؟ جواب این سئوال را در اختیار خوانندگان و وجدان انسانی پرفسور و فیلسوف ما آقای سید حسین نصر می گذاریم.
اما در باره فتوحات سپاه اسلام در دوران ظهور دین اسلام ، که این سپاه در طول یک قرن ، استیلای خود را در شرق تا مرز چین ، ودر غرب تا سواحل اقیانوس اطلس رساند ، آقای سید حسین نصر ، فیلسوف و پرفسور ما ، سخن از سردار عرب ، معروف به : عقبه ابن نافع می آورند و با جملات و استعارات « دینی و مذهبی خود آن سردار عرب ، وهمراه با باور های دینی مذهبی خود مخلوط کرده ، معجونی دور از واقعیت و حقیقت را به خواننده ایرانی که خود قربانی این تهاجمات بودند ، وبیش از 14 قرن است که توان این شکست را ملت ایران می پردازد، ما آقای پرفسور و فیلسوف نصر را به تاریخ بیهقی و تاریخ طبری شرح جنایات سپاه اسلام را در کشور های مغلوب نگاشته اند حواله نمی کنیم ، بلکه به تاریخ مورخ عرب تبار : بلاذری نگاه بیطرفانه ، خالی از «رنگ وروغن دینی و رسالت دینی والهی آن!!! که مخصوص و روش پرفسور فیلسوف ما است ، هدایت می کنیم که لا اقل خواننده ایرانی بداند که حمله اعراب به ایران و سایر نکات جهان چگونه رخ داده است .
* * *
بلاذری تاريخ نگار مشهور عرب در باره مقاومت ایرانیان در برابر مسلمانان در سالهای 16 تا 23 هجری این چنین مینویسد :
"عتبه ابن غزوان " به شهر ابله حمله کرد و با مردمانش جنگید و شهر را با کشتار و قوه قهریه تصرف کرد .
سپس به سوی فرات رفت ( شهرکی در نزدیکی کوفه ) که مقابلش فرمانده ایران بود به نام "مجاشع ابن مسعود سلمی " که به دستور شاهنشاه ایران والی آن شهر شده بود زیرا شاهنشاه ایران از خود مردمان همان شهر ها والی یا فرماندار انتخاب میکرد . "عتبه ابن غزوان" با وی با جنگ وارد شد و پس از جنگ خونین پیروز بیرون آمد و شهر با قوه قهریه گشوده شد .
سپس به "مذار" در بین کوفه و بصره لشگر کشید . مرزبان آنجا که ایرانی بود با مردمان شهر مقاومت نمودند و جنگیدند ولی الله آنان را شکست داد و تمام کسانی را که با وی بودند بوسیله "عتبه" فرمانده مسلمانان گردن زده شدند .
سپس "عتبه" فرمانده عرب به سوی "دشتمیشان" لشگر کشید . مردم آن شهر برای مبارزه آماده شدند و در صدد حمله آمدند . عتبه تصمیم گرفت به آنان شبیخون بزند . زیرا که شبیخون سبب مرعوب شدن و کشتنشان می گردد . الله آنان را شکست داد و عتبه دهداران آن شهر را کشتار کرد و از آنجا راهی "ابرقباد" شد و الله آن شهر را برای وی گشود .
بعد از آن عتبه با مردمان شهر فرات وارد نبرد شد .همسر عتبه در جنگ حضور داشت و فریاد میزد اگر پیرزو نشوید شما را به خودمان راه نخواهیم داد . پس از نبرد با ایرانیان شهر فتح شد و غنایم جنگی نصیب لشگریان عرب شد . در این جنگ تنها کسی که سواد خواندن و نوشتن داشت زیاد ( ابن سمیه ) بود که وی جوانی کاکلی بود و مامور صورت برداری از اموال مردمان شهر بود . وی روزی دو درهم حقوق دریافت میکرد .
در آن زمان عتبه - "مغیره بن شعبه" جانشین وی در بصره بود . ( عراق که جزوی از کشورهای ایران به حساب می آمده اکنون در دست پابرهنگان عرب بود .) پیمان صلح به زودی بین "دهکان میسان" و مسلمانان عرب نقض شد و ایرانیان مسیحی آنجا از در مبارزه برخواستند . مغیره بن شعبه به مسیحیان حمله ور شد و دهدار آنجا را به قتل رساند زمینهایشان را مصادره کرد و گزارش کشتار آن شهر را برای عمر فرستاد . عمر فرمان والی شهر را برای مغیره صادر کرد و او والی بصره شد و چندین سال در این مقام بود تا زمانی که موضوع زنای او با زن شوهر داری فاش شد .
مغیره فرماندار بصره شد و بعد از آن به آبادی موسوم به "بازار اهواز" حمله برد و فرماندار انجا را ( دهکان بیرواز ) مجبور به صلح نمود . ولی صلح بعد از مدتی توسط ایرانیان نقض شد و جنگ شروع گشت . ابوموسا اشعری که بعد از او فرماندار بصره شده بود راه وی را ادامه داد و بازار اهواز و نهرتیری ( تیره رود ) را با جنگ شکست داد و آنجا را فتح نمود .
در نتیجه روستا پس از روستا و رودی پس از رود گشوده شد و عجمان ( ایرانی ها ) از برابر آنان گریختند و مسلمانان زمینهایشان را گرفتند و از مجوسان ( زرتشتیان ) خراج گرفتند و یا به اسلام گرویدند و یا مبارزه کردند و کشته گردیدند .
شویس عدوی درباره غارت ايرانيان توسط سپاه اسلام روایت کرده است :
مسلمانان به اهواز لشگر کشیدند و در آنجا مردمانی از " جتها " و " اساوره " حضور داشتند . با آنان با دشواری جنگیدن و نبرد سختی در گرفت . ولی آنان ( ایرانیان ) شکست خوردند و افراد زیادی را به اسارت گرفتیم و زنان و دخترانشان را بین خودمان تقسیم کردیم .
سپس ابوموسا به میان آذر ( مناذر ) لشگر کشید و با ایرانیان آنجا وارد نبرد شد . جنگ سختی درگرفت . "مهاجر ابن زیاد حارثی " برادر ربیع ان زیاد که روزه دار بود و بر آن بود تا خود را تسلیم الله کند مجبور به نوشیدن آب شد و وارد جنگ شد . سلاحی بر دست گرفت و آماده شهید شدن گشت . او در نبرد با ایرانیان کشته شد و مردمان آنجا سرش را بریدند و در سردرب کاخشان در شهر آویزان کردند . سپس ابوموسا - ربیع ابن زیاد را برای جنگ با شهر مناذر مامور کرد . ربیع ابن زیاد با لشگرش وارد شهر شد و تمام سکنه ای که قادر به جنگ بودند که اکثرا مردان بودن را کشت و زنان و کودکان را به اسارت گرفت . در نتیجه "مناذر کوچک" و "مناذر بزرگ" دو شهر مهم عراق که زیر نظر پادشاه ایران بود و ایرانیان در آنجا سکنی گزیده بودند توسط مسلمانان فتح شد .
سپس ابوموسا به شوش لشگر کشید و با مردمانش جنگ را آغاز کرد . ایرانیان شوشی به نبرد پرداختند و ابوموسا آنقدر شهر را محاصره نمود تا قحطی در شهر آمد و غذا و آب سکنه به اتمام رسید . سپس ایرانیان درخواست امان کردند و از سر صلح وارد شدند . مرزبان شوش درخواست اماننامه برای 80 نفر از سکنه شهر داد که نام خودش در لیست نبود . ابوموسا آن 80 نفر را بخشید ولی گردن مرزبان شوش را از بدن جدا کرد و به جز آن 80 نفر کلیه مردان شهر را بکشت و اموال و زنان آنجا را به اسارت گرفت .
بعد از آن ابوموسا با مردم رامهرمز قرارداد باج سالیانه بست که مبلغ 900 هزار درهم به مسلمانان پرداخت کنند . بعد از اتمام زمان قراداد وی " ابومریم حنفی " را به جنگ با آنان روانه ساخت زیرا مردمان کفر ورزیده بودند . ایرانیان مقابله نمودند ولی درنهایت لشگر اسلام با قوه قهریه آن شهر را فتح کردند . بعد از آن شهر "سرک" مثل رامهرمز قرارداد باج سالیانه به مسلمانان را نقض کردند و از دادن باج سرباز زدند . پس " حارثه این بدر غدانی " مامور جنگ با مردمان شهر شد و با لشگری عظیم راهی شهر شد . ولی او نتوانست شهر را بگشاید . پس از "عبدالله ابن عامر" کمک خواست و او با لشگری راهی شد و شهر را با قتل مردمانش فتح نمودند .
سپس ابوموسا اشعری به شوشتر لشگر کشید . دشمن ( ایرانیان ) نیروی بسیاری در شوشتر آماده کرده بود تا درب ورودی شهر را ببندد و مبارزه کند . اشعری به عمر ابن خطاب خلیفه و امیرالمومنین آن زمان نامه داد و درخواست مدد کرد . سپس عمر ابن خطاب از "عمار ابن یاسر" کمک خواست . او "جریر ابن عبدالله بجلی" را مامور شوشتر کرد . مردم شوشتر با سختی و مشقت بسیاری با آنان جنگیدند و کشته های بسیاری داده شد . ولی در نهایت مسلمانان وارد شوشتر شدند و چون سکنه ایرانی شهر - مسلمانان را در شهر دیدن برای آنکه زنان و فرزندانشان به دست مسلمانان نیافتد آنان را در چاه انداختند . در آخر شوشتر مجبور به صلح شد . ولی چندی نگذشت که سر عصیان برافراشت و مسلمانان دوباره به آنجا حمله ور شدند . جنگجویان ایرانی را کشتند و زنانشان را به اسارت برداشتند .
سپس ابوموسا به جندی شاپور در خوزستان لشگر کشید . مردم شهر نتواستند مقابله کنند و درخواست صلح دادند . ولی بعد از مدتی شوریدند و در نتیجه "ابوموسا ربیع ابن زیاد" به شهر حمله ور شد و آنان را کشتار نمود . سپس "ایذه" پس از جنگی سخت و طولانی گشوده شد و به دست مسلمانان افتاد .
سپس " علا حضرمی " که کارگزار عمر ابن خطاب بود در بحرین لشگری را روانه یکی از جزایر پارسیان کرد که در کنار خلیج فارس بود . عده معدود آن جزیره مجبور به صلح شدند و درخواست امان نامه کردند و به پرداخت باج سالیانه سر فرو آوردند .
سپس لشگر اسلام وارد فارس شد . "شهرک" که مرزبان فارس بود با لشگری عظیم به سوی عربها شتافت . وی در "راشهر" که زمینهای شاپور نام داشت با آنان وارد جنگ شد . "حکم ابن ابی العاص" نیز به یاری مسلمانان شتافت و شهرک را شکست داد . در نتیجه مشرکان ( ایرانیان ) را الله در هم کوبید و او" راشهر" را با قوه قهریه و جنگ فتح نمود . فتح مسلمانان در راشهر همچون فتح قادیسه دارای اهمیت بود و غنایم زیادی نصیب لشگر اسلام شد . ابوموسا از بصره درخواست کمک خواست تا روانه فارس شود . "هرم ابن حیان عبدی" نیز به یاری آنان شتافت و در نتیجه روانه "کازرون" شدند و دژی به نام "شبیر" را محاصره نمودند . این محاصره طولانی و طاقت فرسا گشت . پس از جنگی سخت با ایرانیان دژ گشوده شد و سپاه اسلام دژ را فتح نمودند .
در اواخر سال 23 سپاه ابوموسا و همراهانش روانه " ارجان" شدند ولی مردمان آن شهر نتواستند مقابله کنند و تسلیم شدند و حاضر به پرداخت خراج گردیدند . سپس روانه شیراز شدند . و مردامشانش از در صلح در آمدند و حاضر به پرداخت خراج سالیانه شدند .
سپس سپاه اسلام روانه جهرم گشت . مردم جهرم آماده نبرد شدند . در نبردی سخت لشگر مسلمانان بر ایرانیان پیروز گشت . در نتیجه قرارداد صلح برای پرداخت سالیانه خراج به مسلمانان بسته شد .
عثمان ابن ابی العاص در سال 23 هجری با لشگر اسلام روانه شهر شاپور شد . برادر "شهرک" به مقابله پرداخت ولی در نهایت با این شرط که به زنی تجاوز نشود و کسی کشته نشود و شهری ویران نشود پیمان صلح را امضا نمود و مقرر شد که سر موعد باج سالیانه اش را به کوفه تحویل دهد . ولی بعد از مدتی مردم شهر کفر ورزیدند و حاضر به پرداخت خراج نشدند . در نتیجه لشگری روانه شهر آنان شد و بار دیگر شهر توسط مسلمان فتح شد و با كشتار عده از مبارزان و قوه قهریه شهر به تصرف کامل در آمد .



ابن خلدون که دقیق ترین جامعه شناس و مورخ عرب است درباره فتح ایران توسط اعراب این چنین مینویسد :
عرب های ذاتا ویرانگر هستند و ضد تمدن . این به ان دلیل است که آنان همواره در حال نقل و انتقال برای دستیابی به غنائم است . که این امر با تمدن منافات دارد . عرب عموما گرایش به تاراج گری دارد و میخواهد آنچه در دست دیگران است را از آن خود کند . زیرا که روزی اش توسط شمشیرش به دست می آید . عرب در گرفتن اموال دیگران هیچ مرز و حدی نمیشناسد و همین که چشمش به مال و متاعی می افتد آن را تاراج میکند . درنتیجه مردمانی که زیر سلطه این قوم باشند در امنیت زندگانی نمیکنند . آنان ساختمانهای اهل حرفه و صنایع را به زور میگیرند و هیچ بهایی برای آن پرداخت نمیکنند . آنان برای صنعت هیچ ارزش قائل نیستند و تنها هدفشان آن است که اموال مردم را از دستشان بیرون بکشند و در نتیجه هیچ توجهی به قومی که مغلوب ست ندارند . سپس آنان را در خودشان رها میکنند تا در آشوب و هرج و مرج باشند .
ابن خلدون مورخ بزرگ عرب و جامعه شناس مشهور درباره کتاب سوزی ایرانیان توسط مسلمانان چنین میگوید :
ایرانیان به سبب عظمت کشورشان که کوله بار چندین قرن تسط بر جهان را در بر داشتند و تمدنی کهن را در خود جای داده بودند و به سبب استمرار پادشاهی شان - شان علوم عقلی نزداشان بسیار بزرگ و دامنه اش گسترده بود . در زمانی که ایران فتح شد کتابهای بسیاری از کتابخانه ها بدست آمد . در نتیجه سعد ابی وقاص به عمر ابن خطاب نامه نوشت تا درباره کتابها تصمیم گرفته شود که در اختیار مسلمان قرار گیرد . عمر پاسخ داد که همه کتابها را در آب بریزید و یا آنکه آتش بزنید . زیرا اگر چیزهایی در آنها باشد که برای راهنمایی و هدایت انسانها باشد - ما را الله هدایت کرده است و نیازی به آنان نیست . اگر هم گمراهی باشد که الله ما را از اینها نجات بدهد . پس به دستور عمر همه کتابها نابود گشت و هیچ برای ایرانیان باقی نماند . برادر سعد که این امر برایش ممکن نبود و دید که او باید در جنگ باشد و برادرش در نعمتهای ایران قوطه ور اینگونه او را ملامت میکند :
ما جنگیدیم تا الله پیروزی فرستاد - ولی سعد در دروازه قادسیه نشست - ما در حالی برگشتیم که زنهای بسیاری بی شوهر شدند ولی زنان سعد شوهر داشتند .
اولین امیرالمومنین عربها شخصی به نام عبدالله جحش بود است که به گفته مسعودی پیامبر در سال دوم هجرت دستور شبیخون زدن به کاوران قریش را به او میدهد . لذا به همین دلیل به امیرالمومنین مشهور میگردد . ( التنبیه الشراف 219 )
ابن خلدون می نویسد که بعد از عبدالله جحش - سعد ابی وقاص که در نبرد خونین قادسیه پیروز بیرون آمده بود به امیرالمومنین مشهور میگردد .ماخذ(http://apan.blogfa.com/post-58.aspx-)

* * *
اما اینکه آقای فیلسوف و پرفسور ، سید حسین نصر ، از علوم اسلامی ، برگرفته از قران، کتاب دینی مسلمانان ، بحث و فحص کرده و از آن دفاع می کنند، ضمن احترام به باور های دینی خوانندگان و احترام به ادیان ، به این اصل تکیه میکنیم ، که اگر امروز در بخشی از جهان ، شهروندان با حفظ حقوق انسانی و شهروندی خود ، بدون کوچکترین تهدید امنیت جانی ، مالی و حقوق شهروندی خود حق دارند ، خدا باور و باور های دینی داشته باشند ، یا خدا باور نبوده و باور های دینی نداشته باشند، این آزادی اندیشه ، حد اقل در اروپا ، به آسانی بدست نیامده است. قرنها شهروندان ومتفکران و فلاسفه اروپائی را حاکمیت مطلق کلیسا ، که «منطق دین باوران و خلقت طبیعت از منظر کتاب های دینی را زیر سئوال می بردند ، این متفکران را در دادگاه هائی بنام : دادگاه های انگیزیسیون ، تا پای مرگ با انواع شکنجه های وحشتناک مجبور به اعتراف می کردند و در نهایت آنها را در مقابل کلیسا زنده زدنده به آتش می کشیدند. بعد از گذشت حد اقل 300 سال از این وحشگری های کلیسا ناشی از جهل و خرافات ، بخش مهم پرونده این جنایات هنوز سری و دور از دسترس محققین و مورخین بی طرف قرار دارد. فقط در زمان پاپ ژان پل دوم ، در حدود 10 در صد این اسناد و آرشیو را در اختیار محققین و مورخین گذاشتند ، و بعد ًا دسترسی به این آرشیو ممنوع شد. این سخن معروف است ، یکی از دوستان نردیک ولتر (متولد 1694-مرگ 1778) فیلسوف معرو ف فرانسه در عصر روشنگری اروپا ، پیش او آمد وگفت : ولتر در فلان شهر ، اسقف شهر دستور داد که تمام کتاب ها ای که تو نوشته بودی و تمام مقالات تو را از کتابخانه ها و کتاب فروشی ها جمع کردند ودر میدان مقابل کلیسا آتش زدند!!! ولتر در جواب دوست اش می گوید : خوشبختانه کتاب های مرا آتش می زنند، یک قرن پیش خود نویسنده را آتش می زدند !!!

* * *
امروز ما در جهان اسلام با یک پدیده «بظاهر علمی » روبرو هستیم ، که یک عده تحصیل کرده های مسلمان ، با مدارک تحصیلی دانشگاهی شان ، که بین آنان تحصیل کرده هائی چون : پرفسور سید حسین نصر ، که از دانشگاه های معتبر فارغ التحصیل شده اند ، روبرو هستیم ، که با انواع «دلیل و منطق » دین و مذهب را به علم ارتباط می دهند ، و تمام علوم را ، نهفته در در «صفحات قران » و دین و شریعت می دانند!!! البته این اندیشه ، یعنی پژوهش علم و منطق علمی را در کتاب های دینی جستن و از :تورات –انجیل – قران ، قوانین علمی استخراج کردن و آنرا در جامعه ایکه قرنها است از تمدن علمی عقب مانده است ، تبلیغ و منتشر کردن ، برای اولین بار نیست که ما شاهد این«شارلاتانیزیم » روشنفکر مآ بانه ، فیلسوف مآبانه ، که دین را با علم مخلوط کرده و در بطن جامعه تبلیغ می کنند هستیم . برای اولین بار این شارلاتانیزم در قرن نوزدهم میلادی ، در عصر ظهور علوم جدید ، توسط بخشی از پیروان مذهب پروتستانتیزم ، با نام : مکتب کنکوردیسم ،(Le Concordisme ) ظاهر شد ، همین اندیشه و همین نوع تبلیغات نیز امروز در جهان اسلام با نام : الاعجاز العلمی فی القران کریم ، در بین یک عده به اصطلاح : فیلسوف اسلامی ، جامعه شناس اسلامی ، فیزیک دان اسلامی ، زیست شناس اسلامی ، اقتصاد دان اسلامی ،... معمول ورایج شده است . کی یکی از این حضرات آقای سید حسین نصر با عنوان های دانشگاهی و علمی و فلسفی ، چون : پرفسورسید حسین نصر ، فیلسوف اسلامی ، در محافل اسلامی و دانشگاهی ، خصوصإ در انجمن پژوهشدکده :RAND-Corporation - وابسته به وزارت دفاع آمریکا و انبار اندیشه (Think tank ) سازمان اطلاعاتی آمریکا معروف به سیا معروف و مشهور هستند . در اینجا بطور مختصر این پدیده ، یعنی مخلوط کردن دین با علم ، که در واقع نوعی شارلاتانیزم و حقه بازی است ، بطور مختصر و با امثال این فعالیت های مرموزانه در ایران برا در اختیار خوانندگان می گذاریم .


It is difficult to get a man to understand something when his salary depends on his not understanding it.
Upton Sinclaire.

ترجمه : خیلی مشکل است کسی را که دستمزدش مبتنی بر نفهمیدن چیزی است مجبور به فهمیدن آن کرد . از نویسنده آمریکائی . اپتون سنکلر . متولد 1878- مرگ 1968.

* * *




مکتب کنکوردیسم – ( Le Concordisme ) کنکوردیسم یک تفسیرو شرح لفظی وبیانی از متون «کتاب های مقدس دینی » است. این شرح وتفسیر باید آنچنان طرح بشود که باشناخت های علمی زمان معاصر خود در تضاد نباشد.کنکوردیسم در بین رهبران دین مسیح در قرن نوزدهم (شروع گذر جامعه سنتی به جامعه صنعتی- علمی ، ناشی از انقلاب صنعتی و عصر روشنگری) پا به عرصه وجود گذاشت ، تا متون انجیل را از منظر کشف و اختراعات علمی و تکنولوژیک، یک نوع مشروعیت علمی به دین مسیحیت بدهد. با این اهداف که تمام این کشفیات علمی و اختراعات بشری را خداوند در کتاب دینی انجیل بشارت داده است .به عبارت دیگر ، کتاب انجیل بار علمی دارد ، تا از این طریق ، انجیل و روحانیت را از نقد دانشمندان و صاحبان علم مصون نگاه دارد.
(ماخذ : http://fr.wikipedia.org/wiki/Concordisme )
این جنبش های فکری و مذهبی ، امروز در بین پیروان دین اسلام با نام: الا عجاز العلمی فی القران کریم ، در بین مسلمانان عرب و غیر عرب ، وسازمان های سیاسی و فرهنگی این ملت ها ، منجمله در جمهوری اسلامی ایران ، با نام :انجمن علمی اعجاز قران ، فعال هستند. هدف این انجمن ها ، مطا بقت دادن قران و سنت ، با علوم معاصر است . این انجمن ها سعی بر آن دارند قران و سنت را با علوم معاصر مطابقت بدهند. و چنین ادعا دارند که تمام اختراعات و اکتشافات بشری و نحوه دسترسی بر آنان توسط بشر ، در قران بیان شده است . ونیز در عین حال ، چنین ادعا دارند ، از آنجائیکه همه کس نمی تواند متون قران را درک و تفسیر بکند ، لذا جوامع اسلامی به اعلمای اعلام و آیات اعظام قران شناس ، احتیاج دارند !!! به عبارت دیگر ، بنا به گفته و باور ها و تبلیغات این حضرات ، تمام علوم و کشفیات و اختراعات بشری ، چون ریاضیات ، فیزیک ، نجوم ، زیست شناسی ، اقتصاد ، دیپلماسی ، تعلیم و تربیت ، محیط زیست ، فضانوردی ، .... در قران قید شده است!!! و چون حضرات به تفسیر قران آشنائی دارند ، لذا به این علوم نیز آشنائی دارند!!! برای طراوت بخشیدن به حافظه تاریخی ملت ایران ، خوانند گان ایرانی ، حتماً به اثر معروف « علمی » آقای دکتر ابوالحسن بنی صدر ، با عنوان: اقتصاد توحیدی ، آشنائی دارند .این نوع نوشته های فاقد ارزش علمی ، از مکتب کنکوردیسم ناشی می شود ، که آخوند ها و آخوند زاده ها ، در این نوع عوام فریبی دست بالا دارند ، فراموش نکنیم که پرفسور فیلسوف آقای سید حسین نصر نیز چون آقای دکتر ابوالحسن بنی صدر ، آخوند زاده هستند.

* * *
نمونه های از این شارلاتانیزم را که بر مخلوط کردن نظریه های علمی با محتوی کتاب های دینی، کار روزانه این حضرات شده است ، در اینجا از منظر خوانندگان می گذرانیم .

نحوه شکل گیری تگرگ در قران برسی می شود
جلسات نقد و بررسی اعجاز قرآن با موضوع نحوه شکل گیری تگرک در قرآن، در انجمن علمی اعجاز قرآن در نوزدهمین نمایشگاه بین المللی قرآن کریم برگزار می‏شود.
به گزارش خبرگزاری مهر، ‌انجمن علمی اعجاز قرآن، در راستای استحکام بخشیدن به مباحث اعجاز قرآن و زمینه سازی برای حضور صاحبنظران، پژوهشگران و علاقمندان اقدام به برگزاری جلسات نقد و بررسی کرده است.
دومین جلسه از سلسله جلسات طراحی شده، در موضوع نحوه شکل گیری تگرگ در قرآن، با حضور دکتر براتی، دکتر طالب پور، دکتر تهامی و حجت الاسلام سادات منصوری برگزار می شود.
این جلسه چهارشنبه 26 مرداد ماه ساعت 19 الی 22:30 به صرف افطار در مصلی تهران، سالن اصلی اجتماعات نوزدهمین نمایشگاه بین المللی قرآن کریم برگزار می‏شود.
(ماًخذ : http://www.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsID=1381830 )
خلق جهان بدین ترتیب در قرآن کریم بیان می‏شود:
بَدِیعُ السّمواتِ وَ الاَرض ... ( انعام / ۱۰۱) اوست پدید آورنده آسمان‏ها و زمین ...
مطلب بالا با اطلاعات علمی نوین کاملا هماهنگی دارد، آخرین اطلاعات و کشفیات به دست آمده در زمینه فیزیک و نجوم تأیید کننده این مطلب می‏باشد که جهان با تمام بزرگی و قدمت فراوان از یک انفجار بزرگ به وجود آمده است. (تئوری بیگ بَنگ)
تئوری بیگ بَنگ بیان می‏کند که جهان از انفجار بزرگ و عظیم یک نقطه تقریبا در ۱۵ میلیارد سال پیش به وجود آمده است. تئوری بیگ بَنگ امروزه به عنوان تنها جواب علمی پیدایش جهان در تمامی محافل علمی به کار می‏رود. تا قبل از انفجار بزرگ امکان وجود هیچ چیز نبوده که بتوان آن را ماده نامید و ماده، انرژی و زمان وجود نداشته‏اند که بتوان به وسیله‏ی فیزیک و متافیزیک تجزیه و تحلیل کرد، این در فیزیک به عنوان هیچ چیز نامیده می‏شود، در این چنین فضایی به ناگاه ماده انرژی و زمان به وجود می‏آید؛ این مطلب علمی که به تازگی علم بشر به آن دست پیدا کرده است، ۱۴۰۰ سال پیش در قرآن کریم بیان شده است.
بزرگ شدن جهان
۱۴ قرن پیش زمانی که نجوم و ستاره شناسی دارای مطالب چندانی نبود، بزرگ شدن جهان و رشد آن در همه ابعاد بدین شکل در قرآن بیان می‏شود.
وَالسَّماءَ بَنَینهَا بِأَیدٍ وَ إنَّا لَمُوسِعُونَ (الذّاریات / ۴۷)؛ و ما آسمان را به قدرت واسعه بنا نهادیم و ما یگانه وسعت بخشنده‏ی خلقت هستیم.
کلمه‏ی آسمان در بیشتر قسمت‏های قرآن کریم به عنوان کهکشان هم مورد استفاده قرار می‏گیرد. در این آیه بیان می‏شود که کهکشان‏ها و جهان همواره در حال بزرگ شدن و وسعت پیدا کردن می‏باشد، این مطلب هم در اوایل قرن ۲۰ به اثبات رسید.
در اوایل قرن ۲۰ تنها ایده‏ای که در این مورد بر تمام جهان حکومت می‏کرد، نظریه‏ی بدون تغییر بودن جهان و ثابت بودن کهکشان‏ها بود، و لیکن هم اکنون تحقیقات علمی به کمک جدیدترین تکنولوژی‏های روز به این نتیجه رسیده‏اند که جهان دارای ابتدا و مقدمه بوده و همواره در حالت تغییر و به سوی بزرگ شدن می‏باشد.
این تئوری و ایده که جهان دارای ابتدا بوده و بدون هیچ وقفه‏ای در حال بزرگ شدن می‏باشد، در اوایل قرن ۲۰ توسط دانشمند و فیزیکدان روسی اَلِکساندر فِریدمَن و محقق بلژیکی گیورگ الِمِتر به صورت یک نظریه بیان شد و در سال ۱۹۲۹ با تحقیقات ستاره شناس آمریکایی اِدوین هابل به صورت رسمی به ثبت رسید. این ستاره شناس با مشاهده‏ی مستمر کهکشان‏ها توسط تلسکوپ بسیار قوی، به این مطلب پی برد که ستاره‏ها و کهکشان‏ها همواره از هم دور و از یکدیگر فاصله می‏گیرند، اگر در نظر بگیریم که کهکشان‏ها از یکدیگر به طور دائم در حال فاصله گرفتن می‏باشند پس جهان که از همین کهکشان‏ها تشکیل شده مرتب در حال بزرگ شدن می‏باشد.
این کشف مهم در سال‏های اخیر به کرات به اثبات رسیده است. جالب است که در ۱۴۰۰ سال پیش زمانی که مردم خورشید و ماه را به عنوان پروردگار می‏پرستیدند، قرآن کریم این چنین مطلب مهمی را بیان می‏کند. البته آن هم نه برای مردم آن زمان بلکه برای ما، تا این گونه مسائل یکی از میلیاردها نشانه برای پیدا کردن راه صحیح و یک تو گوشی محکم برای کسانی باشد که می‏گویند دین اسلام مانع از پیشرفت بشریت حتی در زمینه علمی است.

● قرآن و جاذبه‏ی عمومی
قانون جاذبه‏ی عمومی در بین همه‏ی کرات آسمانی برقرار است تا آن‏جا که اگر این قانون (جاذبه) و نیروی گریز از مرکز (دافعه) در بین سیّارات حکمفرما نبود، در نظم عالم خلل وارد می‏شد و کرات آسمانی با یکدیگر تصادم و برخورد دهشتناکی داشتند که برای انسان خاکی حتّی تصوّرش نیز هراس انگیز و دلهره آور است. نخستین کسی که پی به نیروی جاذبه برد اسحاق نیوتن یکی از بزرگترین دانشمندان قرن هفدهم میلادی بود.
امّا آن‏چه بیشتر در کتاب‏های علمی درباره‏ی وی مشهور است، داستان زیر درخت نشستن او و جدا شدن سیبی از درخت و بعد از آن جلب توجه او به این حادثه است که موجب کشف نیروی جاذبه شد؛ کشفی که بسی شگفت آور خواهد بود اگر بگوییم هزار و چهارصد سال پیش از نیوتن قرآن کریم پرده از روی این معمّای بزرگ علمی برداشته و در آیاتی چند به وجود جاذبه در تمامی کرات و کهکشان‏های عظیم عالم اشاره نموده است که از جمله‏ی این آیات، آیه‏ی ۲ سوره‏ی رعد است که می‏فرماید:
الله الَّذی رَفَعَ السَّمواتِ بِغَیٌرِ عَمَد‍ تَرَوٌنَها …؛ خدای شما آن خدایی است که آسمان‏ها را با ستون‏های نامرئی برافراشت …
و در آیه‏ی ۱۰ سوره‏ی لقمان می‏فرماید:
خَلَقَ السَّمواتِ بِغَیٌرِعَمَد تَرَوٌنَها … ؛ خدا کسی است که آسمان‏ها را بدون ستونی که شما ببینید، آفرید …
آن‏چه قرآن در این آیات به عنوان «ستون نامرئی» از آن یاد نموده همان نیروی جاذبه است که نیوتن انگلیسی کاشف آن بوده است؛ همان نیرویی که مابین تمامی کرات آسمانی برقرار بوده و کرات را برافراشته و نگاه داشته است.
در آیه‏ی ۲۵ سوره‏ی مرسلات می‏فرماید:
اَلَمٌ نَجٌعَلِ الٌاَرٌضَ کِفاتاً؛ آیا زمین را جایگاه گرفتن و جذب قرار ندادیم؟
آیه‏ی فوق یکی دیگر از آیات قرآنی است که اشاره به نیروی جاذبه‏ی زمین دارد، زیرا زمین را جایگاه جذب معرفی می‏کند.
باز در آیه‏ی ۴۱ سوره‏ی فاطر می‏فرماید :
اِنَّ الله یمٌسِک السَّمواتَ والٌاَرٌضَ اَنٌ تَزولا …؛ خداوند آسمان‏ها و زمین را نگاه داشته است تا از محل خودشان خارج نشوند …
مگر این نگاه داشتن غیر از همان نیروی جاذبه‏ی عمومی است که خداوند در بین کرات قرار داده تا از مدارشان منحرف نشود؟!
روی همین اصل نیوتن گفت: تنها قوّه‏ی جاذبه برای تعلیل تفسیر نظام شگفت عالم سیّارگان کافی نیست، بلکه باید یک منبع علم و قدرتی، جرم و فاصله و سرعت حرکت همه‏ی آن‏ها را سنجیده و هر یک را در مدار معیّنی قرار داده باشد و او خداست.
(ماًخذ : http://sdahcrit2.mihanblog.com/ علم و طبیعت در قران )

وقتی این نوشته ها و به محتوی فکری و فلسفی و علمی این نوشته ها از منظر یک تحصیل کرده دانشگاهی در رشته جامعه شناسی سیاسی ، دقیق می شویم ، عقلانی و منطقی است که از خود سئوال بکنیم ، چگونه پروفسور و فیلسوف سید حسین نصر ، با سا لها تحصیل در آمریکا ، پیشرفته ترین کشور از منظر علمی و تکنولوژیک ، این اندشه ها و عقاید خرافی را بنام فلسفه و علم ، نوشته و در اختیار خوانندگان خود قراز می دهد؟ اگر این نوشته هاو عقاید دارای بار علمی و فلسفی بودند ، چرا کشور های مسلمان چنین در فقر علمی ، عدم پیشرفت اقتصادی –سیاسی زندگی می کنند؟ در قرن شانزدهم میلادی ، فردی بنام : اتین د ولابئوسی: Etienne de La Boétie - متولد 1530- مرگ 1563-
که بیش از 33 سال عمر نکرده است ، در عصری که حتی نشانه ای از انقلاب صنعتی ، عصر روشنگری ، عصر مسافرت های کیهانی نبود ، حتی ماشین بخار کشف نشده بود ، این جوان که نه در دانشگاه هاراورد ، نه در موسسه تکنولوژی ماساچوست آمریکا درس خوانده بود ، کتابی را فقط در 80 صفحه ، باز تکرار می کنم ، در 80 صفحه در با عنوان : گفتاری در رابطه با بردگی داوطلبانه – (Discours de la servitude volontaire ) نوشته است ، که این کتاب 80 صفحه ای این جوان ، در قرن شانزدهم ، اور ا به مقام فیلسوفی رسانده است ، امروز در فرهنگ و جامعه فرانسه ، اتین دولابئوسی ، به عنوان فیلسوف قرن شانزدهم ، یاد می شود. دو جمله از این کتاب معروف این فیلسوف را در اختیار خوانند گان میگذارم ، تا خود خوانندگان بدانند ، تفاوت فیلسوف و با فیلسوف پرفسور فارغ التحصیل هاروارد و انستیتو تکنولوژی در کجا است .
اتین دولابئوسی می گوید :
1-مستبدان از آن جهت به نظر بزرگ می آیند ، چون ما در مقابل آنان به زانو هستیم .
2- برای اینکه انسان ها تبدیل به برده بشوند ، از دوحالت خارج نیست ، یا انسان را به زور تبدیل به بره می کنند ، یا اانسان را با با فریب و نیرنگ تبدیل به برده می کنند.
آقای پرفسور فیلسوف ما برخاسته از خانواده روحانیت شیعه حتما ماهیت این نیرنگ و مردم فریبی جامعه روحانیت را ، که ملت ایران را قرنها است تبدیل به برده کرده است می دانند . برای طراوت بخشیدن به حافظه آقای پرفسور فیلسوف ، اسامی رایج در ایران شیعه چند نمونه می آوریم : غلام حسن – غلام حسین – غلام رضا – غلام علی – عبدالحسین- عبدالعلی – عبدالرضا - عبدالکریم - ....
من صاحب این قلم ، این کتاب 80 صفحه ای اتین دولابوئسی را با تمام آثار پروفسور سید حسین نصر ، فیلسوف اسلامی , دکتر علی شریعتی ، جامعه شناس دروغین اسلامی ،ابوالحسن بنی صدر اقتصاد دان اسلامی ، دکترعبدالکریم سروش ، متفکرو فیلسوف اسلامی ، عوض نمی کنم..

چه بسا خوانندگان مقاله بر این عقیده باشند ،که با در نظر گرفتن مدارج علمی ، اعتبار جهانی دانشگاه هاروارد ، و انستیتو تکنولوژی ماساچوست ، و شهرتی که فیلسوف و پرفسور اسلامی ، آقای حسین نصر در جهان دارند، من صاحب این قلم ، فرد ناشناخته ، افسر سابق ارتش ایران ، دکتر درجامعه شناسی سیاسی از مدرسه عالی علوم انسانی پاریس ، در جایگاهی نیستم ، ارزش علمی نوشته های فیلسوف اسلامی را زیر سئوال قرار بدهم . لذا لازم و ضروری است ، چند لحظه روی یک شخصیت علمی واقعی ، که شهرت جهانی دارد ، و تصادفأ چون آقای پرفسور سید حسین نصر ، هم تحصیل کرده موسسه تکنولوژی ماساچوست ،و هم دانشگاه هاروارد هستند ، در شته فیزیک آتمی شهرت جهانی دارند ، وبعلاوه این استاد نیز از جهان اسلام برخاسته و شهروند پاکستانی است و شخصا نیز آقای پرفسور سید حسین نصر را همچنین آثار و نوشته های ایشان را خوب می شناسند ، چند لحظه روی اندیشه و افکار این شخصیت علمی و اجتماعی و فرهنگی این دانشمند اتمی مکث می کنیم .

شرح مختصر از زندگی علمی و اجتماعی و فرهنگی پروفسور پرویز هودبهائی – (Pervez Amirali Hoodbbhoy -) دانشمند اتمی پاکستان .
پرویز هود بهائی در11 ژانویه 1950 در کراچی پاکستان به دنیا آمد است. او مقیم پاکستان و دارای ملیت پاکستانی است، و در دانشگاه :قائد اعظم ، مرکز مطالعات فیزیک اتمی تدریس می کند. پرویز هود بهائی تحصیل کرده انستیتو معروف : انستیتو تکنولوژی ماساچوست (M.I.T. ) آمریکا است ، واز این مرکز معروف علمی ، دارای :درجه لیسانس در رشته برق ، ریاضیات ، کارشناسی ارشد در فیزیک حالت جامد و دکترای فیزیک هسته ای می باشد. پرویز هود بهائی ، عضو ارشد فدراسیون علوم اتمی پاکستان است . (ماخذ : http://www.meforum.org/2593/pervez-amirali-hoodbhoy-islam-science
پرویز هود بهائی بخاطر شهرت علمی خود در علوم فیزیک آتمی ، به عنوان مشاور بین المللی در رشته اتم در دانشگاه های معتبر دینا ، چون : استانفورد ، دانشگاه مریلند ، و سایر دانشگاه های آمریکائی و اروپائی می باشد.پر ویز هود بهائ ، رئیس موسسه غیر انتفائی :مشعل است . این موسسه کتاب و آثار متعددی را در پاکستان ، در زبان اردو ، برای دفاع از حقوق بشر ، و برابری حقوق زنان مسلمان و تعلیم و تربیت و تحصیل آنان ، محیط زیست ، فلسفه و اندیشه های مدرن ، چاپ و منتشر کرده است .پرویز هود بهائی ، یکی از مدافعان استفاده صلح آمیز از تکنولوژی اتمی در جهان است .در ضمن این دانشمند مشهور برنامه های اتمی آمریکا و اسرائیل ، پاکستان ، و هند را در کنفرانس های متعدد به نقد می کشد ، ویکی از مدافعان خلع سلاح اتمی در جهان می باشد.



پرویز هود بهائی کتاب های متعددی در رابطه با وظایف دولت و تعلیم و تربیت جامه ، تاریخ 50 سال پاکستان ، نقد افراط گری دینی ومبارزه با آن ، عقل گرائی و توسعه آن در جهان اسلام نوشته است . این کتاب ها که در زبان انگلیسی نوشته شدهاند ، در عین حال برای بالا بردن آگاهی اجتماعی ملت های مسلمان در زبان های اردو و عربی ، مالزی ، اندونزی و ترکی ترجمه شدهاند . در شکل گیری شخصیت علمی و اجتماعی پرفسور پرویز هود بهائی ، دو پرفسور معروف فیزیک اتمی پاکستان ، که هردو شهرت جهانی دارند ، پرفسور عبدالسلام –Abdus – Salam – (متولد 1926-مرگ 1996، برنده جایزه نوبل فیزیک در سال 1979، و پرفسور ریاض الدین -Riazuddin- (متولد 1930)نقش مهم داشتند. پروفسور پرویز هود بهائی ، بمانند بعضی از دانشمندان معروف و مشهور دنیا ، بخاطر شهرت علمی و جهانی خود ، دنیا و مسائل انسانی و اجتماعی جهان اسلام ، و علل عقب ماندگی ملت های مسلمان را فراموش نمی کند . به همین خاطر نیز ، در مبارزه علیه تبلیغ جهل و خرافات ، زیر پوشش دین ، علیه « روشنفکران اسلامی ، فیلسوفان اسلامی با نام نشان واقعی آنان ، چون دکتر فیلسوف پرفسور سید حسین نصر (ایرانی مقیم آمریکا ) پرفسور دکتر فیلسوف اسلامی چون « اسماعیل فاروقی (فلسطینی مقیم آمریکا ) را با تکیه بر نوشته های فاقد ارزش علمی این حضرات به نقد می کشد و از آنان با عنوان : ایده ئولوگ های اسلام گرایان یاد می کند . (ماخذ –
http://richarddawkins.net/articles/1511

ترجمه بخشی ارکنفرانس پروفسور پرویز هودبهائی – (Pervez Amirali (Pervez Amirali Hoodbbhoy -) دانشمند اتمی پاکستان .

در این مقاله برای آشنا کردن خواندده ایرانی با اندیشه های پرفسور پرویز هودبهائی ، فیزیک دان معروف پاکستانی ، متخصص در فیزیک آتمی ، فقط به بخشهائی از یک نوشته و یک مصاحبه ایشان را آنهم بطور مختصر در اینجا می آوریم ، و قضاوت را بر عهده خواننده می گذاریم ، که چرا و چگونه ، پرفسور سید حسین نصر در همان موسسات علمی ، یعنی : انستیتو تکنولوژی ما ساچوست آمریکا و دانشگاه هاروارد این کشور تحصیل کرد و در نهایت بجای علم و دانش ، یک مشت هجویات را بنام « علوم اسلامی و وفلسفه اسلامی » مدت بیش از 42 سال در اختیار نسل جوان ملت ایران گذاشت و آنان را به انحراف فکری و علمی کشاند ، در صورتیکه پرفسور پرویز هود بهائی ، که او نیز در همان انستیتو تکنولوژی ماساچوست و هم در دانشگاه هاراورد تحصیل کرده است ، در پایان تحصیلات خود به یک دانشمند معتبر علمی دررشته فیزیک آتمی ، شناخته شده در محافل علمی دنیا در رشته خود ، معروف گردید ؟
پرفسور پرویز هودبهائی در روز جمعه 10 اوت 2007 ، در گرامی داشت فیزیک دان مشهور آلمانی :ماکس ون لوئه.( Max Von Laue - متولد 9 اکتبر 1879 – مرگ 24 آوریل 1960 )ایراد کرده است . در این سخنرانی ، جایگاه علم به معنی واقعی آنرا در جوامع اسلامی امروز به نقد کشید ه است . سند دوم مصاحبه ایست که این دانشمند اتمی با نشریه : Middle East Quarterly- در ماه مه 2009 کرده است .


پرفسور پرویز هود بهائی سخن خود را چنین آغا ز می کند : قبل از آنکه مسلمانان امپریالیسم سوداگر و پول پرست را عامل عقب ماندگی علمی وترقیات جوامع اسلامی وبه قهقرا کشیدن عظمت جهان اسلام متهم بکنند ، بهتر است مسلمانان وجدان درونی خود را زیر سئوال ببرند و بپرسند چه عاملی باعث شده است که مسلمانان این چنین از منظر علمی عقب مانده اند؟ . منظور پرفسور هودبهائی این است ، عوض اینکه ما سملمانان به این آن انگ بزنیم ، اول وجدان خود را قاضی قرار بدهیم و از خود بپرسیم چه عواملی باعث عقب ماندگی علمی و به دنبال آن عقب ماندگی صنعتی ، اقتصادی ، فرهنگی و عدالت اجتماعی و ایجاد دموکراسی در کشور های مسلمان شده است؟
پرویز هود بهائی این مقاله را دست آورد همان کنفرانسی می داند که در سال 2007 در رابطه با فیزیک دان معروف آلمانی ماکس وان لو می داند که این فیزیک دان هم صاحب علم بود و هم صاحب وجدان اجتماعی بود .وقتی که آدلف هیتلر در اوج قدرت بود ، ماکس وان لو ، هنوز به عنوان فیزیک دان ، چندان معروف و مشهور نبود. ولی آن چنان جسارت داشت که از حقوق انسانی فیزیک دان معروف آلمان البرت انشتین (فیزیک دان آلمانی تبار یهودی الاصل ) و نظریه پرداز :تئوری نسبیت انشتین دفاع بکند . لذا چنین بنظر می رسد که ماکس ون لوئه مسائل مربوط به علم و تمدن بشری را موضوع مطالعات خود می دانست.
پرفسور پرویز هود بهائی ادامه می دهد و میگوید :سئوالی که می خواهم از شما بکنم ، ، میتواند همان اندازه شامل خود من ویا شخص دیگری باشد. این سئوال چنین است :
با بیش از یک ملیارد جمعیت و منابع عظیم مادی و مهم ، چرا جهان اسلام ازعلم و روند آفرینش شناخت و علوم جدید دور مانده است؟
برای اینکه روشن و دقیق به به موضوع بر خورد بکنم ، سازمان کنفرانس اسلامی مرکب از 57 کشور مسلمان را به عنوان الگو ی جهان اسلام مورد مطالعه قرار می دهم .
البته رابطه جهان اسلام با علم ، همیشه این چنین نبوده است . جهان اسلام از منظر رابطه با علم و توسعه آن ، دوران طلائی خود را از قرن 9 میلادی ، تا قرن 13 میلادیدر طول این 4 قرن را گذرانده است ، و پیشرفت قابل توجه در زمینه علوم پژشکی ، ریاضی ، وسایر علوم ، برای تمام مورخین صاحب صداقت ، روشن و مسلم است . زمانی که علم جبر ( الجبر در زبان عربی – L’algèbre – در زبان فرانسه ریشه از زبان عرب دارد )- در زبان عرب ، آفریده شد، اصول و قوانین عدسی ها و نور شناخته شدند، گردش خون در بدن ، ستاره شناسی کشف شد ، دانشگاه ها و مراکز علمی ، زبان عرب ، زبان علمی آن عصر بود.
با پایان این عصر (ناشی از هجوم قوم وحشی و بی فرهنگ مغول تاکید از این صاحب قلم )هرچه که مظهر علم ودانش بود فرو ریخت . از آن عصر تا امروز ، یعنی در هفت قرن گذشته هیچ کشفیات و اختراعات علمی در جهان اسلام را مشاهده نمی کنیم . این توقف و باز ماندن علمی که یک موضوع مهم واساسی است . اما دلیل بر حاشیه رانده شدن جهان اسلام از منظر علمی ، تنها به دلیل رابطه غیر عادلانه جهان غرب با جهان اسلام نیست. به عبارت دیگر در درجه اول علت ها را باید دربطن خود جوامع اسلامی جستجو کرد .
پرویز هود بهائی در دنباله این مقاله چنین می نویسد : اسلام با علم ، مراحل مختلفی را در تاریخ طی کرده است. زمانی این رابطه باعث پیشرفت علم در جوامع اسلامی شده است و زمانی نیز با سیر قهقرائی علم همراه بوده است . در فرهنگ عرب قبل از اسلام (سالهای 610 میلادی تاریخ ظهور اسلام ) علم به معنی واقعی آن ، جایگاهی نداشته است . اسلام خود را از طریق نیروی نظامی و سیاسی خود را به سایر ملل تحمیل کرده است نه از طریق علمی . در اواسط قرن هشتم ، فرمانروایان جهان اسلام ، برای شناختن و آموختن علوم ، به فرهنگ و تجربیات علمی یونانیان روی آوردند . دستور ترجمه آثار علمی یونان باستان به زبان عربی ، کار خلفای روشن بین و دور اندیش بود . این خلفا علمای یونانی مقیم نکات مختلف دور و نزدیک را به بغداد دعوت کردند و از این طریق آثار علمی این دانشمندان به عربی ترجمه شدند .

آیا امکانات مالی موجود در کشور های مسلمان میتوانند تحولات بنیادین در راستای پیشرفت های علمی را در این کشور ها فراهم آورند؟ در این راستا ، چه تغیرات مهم لازم و ضروری است ؟ این سئولات را پرفسور پرویز بود بهائی از خوانندگان خود می کند و دنباله سخنان خود را چنین ادامه می دهد : پژوهشگران قرن نوزدهم چون ماکس وبر :(Max Weber – متولد 1864 – مرگ 1920 ، اقتصاد دان و جامعه شناس آلمانی ) بر این عقیده است که :«...» دین اسلام فاقد سیستم فکری بنیادین است که بتواند فرهنگ علمی متکی بر نو آوری و تجربیات جدید ، و محاسبات کمیتی و سنجش تجربی در تجزیه و تحلیل وتفسیر رایج و ضروری در علوم را بکار گیرد . وجود جبریت گرائی در اندیشه های اسلامی ، همچنیین گرایش به گذشته ، پیشرفت و ترقی را نه تنها در جوامع اسلامی با مشکلات روبرو می کند ، بلکه رهبران دینی نیز خواهان پیشرفت و ترقی علمی نیستند .
در حال حاضر تضاد روز افزوین که بین دنیای اسلام و غرب وجود دارد ، اغلب مسلمانان ، این بینش ماکس وبر را بایک نوع تنفر همراه با عصبانیت رد می کنند.این مسلمانان بر این عقیده هستند که غرب ، با این اتهام می خواهد تجاوزات مداوم فرهنگی و نظامی خود برمسلمان را ، مشروعیت بخشد . مسلمانان بر این اندیشه که، اسلام با علوم می تواند در تضاد باشد ، یا اینکه دلیل عقب ماندگی و کندی پیشرفت علمی مسلمانان بخاطر دین اسلام را نه تنها قبول ندارند ، بلکه در مقابل این اندیشه حالت دفاعی میگیرند و از آنجائیکه برای مسلمانان دین باور ، قران کلام خدا است و کلام خدا بدون نقص و عیب واشتباه است ، لذا عقب ماندگی مسلمانان در علوم ، ناشی از اسلام نیست . اگر مسلمانان در علوم عقب مانده اند ، بخاطر این است که : قران و تفسیر و کلام خدا را خوب درک نکرده اند .
در دفاع از نظریه : همخوانی اسلام با علم ، مسلمانان بر این عقیده اند ، همچنانیکه در گذشته اسلام صاحب یک فرهنگ پیشرفته علمی بود و به مراتب از منظر علمی از اروپائیان پیشرفته تر بود ، پس مسلمانان چنین استعداد را دارند که فرهنگ علوم زمان معاصر را کسب بکنند. .
پروفسور عبدالسلام ، فیزیک دان پاکستانی – برنده جایزه نوبل فیزیک ، تاکید می کند که یک هشتم قران ، به مسلمانان اخطار می دهد : اشارات هستی خداوند را در جهان هستی جستجو بکنید. لذا علم به نفس خود یک عمل روحانی است ، و در راستای نزدیکی و شناخت پروردگار خالق است. فراموش نکنیم ، دلیلی که در این راستا اغلب در بین مسلمانان شنیده می شود ، اشاره به سخن پیامبر اسلام است که به پیروان خود پیشنهاد می کند : به دنبال علم و دانش بروید ولو اینکه علم در چین باشد . به عبارت دیگر وظیفه دینی مسلمانان است که علوم عقلی را جستجو کرده و آنرا بیاموزند .( علوم عقلی نه خرافات و مزخرفات ایکه شبانه روز آخوند ها از منابر به گوش مردم ساده اندیش و بی سواد می خوانند . تاکید از صاحب قلم)
پرفسور پرویز هود بهائی اشاره می کند که همه این مسائل و وعلل عقب ماندگی مسلمانان در این کنفرانس ، تحلیل و تفسیر و به نقد کشیده خواهند شد ، ولی قبل از هر چیز داده های موجود امروز ، از منظر کمی وکیفی ، ارزش علم در کشور های مسلمان مورد مطالعه قرار دهیم ، بعد از آن نکات آسیب پذیری نحوه رفتاری مسلمانان نسبت به علم ، مدرنیته ، تکنولوژی ، ونحوه ایکه بطریقی علیه علم و ترقی در جوامع اسلامی تبلیغ می شود مورد مطالعه قرار می دهیم . و در پایان به این سئوال اساسی میرویم : چه باید کرد که علم در جهان اسلام بار دیگر شکوفا گردد؟
پرفسور پرویز هود بهائی با نگرش یک استاد با تجربه علمی و واقعیت اسفناک جوامع اسلامی از منظر کمی و کیفی ، با اعداد و ارقام واستدلالات متکی برعلم این مسائل یاد شده در بالا را مورد مطالعه قرار می دهد ، که ما در این مقاله بطور مختصر ، باز تکرار میکنیم بطور مختصر نمونه هائی را از این مطالعات و پژوهش را در اختیار خوانندگان قرار می دهیم .
پرویز هود بهائی برای نشان دادن پیشرفت علمی در یک جامعه ، از دو روش کمٌی و کیفی استفاده می کند و از این طریق عمق عقب ماندگی جوامعی اسلامی را از منظر علمی نشان می دهد . در اینجا فقط چند نمونه از این تحلیل و تفسیر کمی و کیفی عقب ماندگی جوامع اسلامی از منظر علمی را نمونه می آوریم .
نتایج مطالعات دانشگاه اسلامی –بین المللی کشور مالزی ، معروف به دانشگاه شماره 2 نشان می دهد که در کشور های مسلمان معروف به (O.C.I. –سازمان همکاری کشور های مسلمان ) برای هر 1000 نفر جمعیت 5/8 نفر متخصص در علوم تجربی ، مهندس و مکانسین وجود دارد ، در صورتیکه میانگین بینالمللی آن 8/40 نفر برای 1000 نفر جمعیت است. 46 کشور مسلمان فقط 17/1 در صد آثار علمی دنیا را تهیه و منتشر می کنند ، در صورتیکه در هندوستان و اسپانیا هر کدام به تنهائی 84/1 درصد است . 20 کشور مسلمان 55/0 در صد آثار علمی را چاپ و منتشر می کنند ، در صورتیکه این رقم برای اسرائیل به تنهائی 89/0 در صد است .
در رابطه با ثبت اختراعات نوین توسط کشور های مسلمان ، وضع اسفناک تر از این است . بنا به آمار رسمی ، پاکستان در طول 43 سال گذشته فقط 8 اختراع را به ثبت رسانده است.اگر از منظر منظر بودجه ایکه در کشور های مسلمان به فعالیت های تحقیق و پژوهشهای علمی منظور می شوند ، به این مسئله نگاه بکنیم ، می بینیم که از 57 کشور مسلمان ، میانگین بودجه پژوهش و تحقیقات علمی 3/0 درضد تولید ناخالض ملی است ، در صورتیکه میانگین این رقم در سطح بین المللی 4/2 در ضد است .

پرفسور هود بهائی در ادامه این مطالعات و تحقیقات علمی خود در رابطه با : جهان اسلام و علم ، اضافه می کند و چنین می نویسد: بودجه کلان به تنهائی درد را درمان نمی کند ، بلکه امکانات زیر بنائی ،وجود دانشمندان و مهندسین صاحب علم ، لازم و ضروری است که بتوانند این بودجه را در راه پیشرفت های علمی بکار ببرند . ارقام زیر ، وضع اسفناک کشور های مسلمان را از منظر تعداد مهندسین و دانشمندان رشته های علمی را نشان می دهند . در حالیکه کشور های پیشرفته علمی برای یک ملیون نفر ، 3500 تا 5000 نفر مهندس و دانشمند در رشته های علمی دارند ، این ارقام برای کشور های مسلمان 400 نفر و حداکثر 500 نفر است.
کیفیت تحصیلات دانشگاهی در کشور های اسلامی :
پرفسور هود بهائی بخشی از این مقاله را به آزادی های دانشگاهی و فرهنگی حاکم در مراکز علمی و دانشگاهی کشور های مسلمان اشاره می کند ، و می نویسد : در تمام کشور های مسلمان ، آزادی های لازم و ضروری در محیط علم و دانش ، که ضامن و اساس پیشرفت و ترقی علمی است ، در دانشگاه های این کشور ها وجود ندارند. او دنباله نوشته اش را چنین ادامه می دهد : در دانشگاه : قاعد اعظم ، دانشگاهی که من در آنجا تدریس می کنم ، محدویت هائی که در این دانشگاه حاکم هستند ، شبیه همان محدودیت هائی هستند که در سایر دانشگاه های دولتی پاکستان وجود دارند .در این دانشگاه فعالیت های هنری و فرهنگی چون : سینما ، تئاتر ، موسیقی ، بایک دید منفی از منظر دینی ارزیابی می شوند بعضاً حتی سازمان دهندگان چنین فعالیت های هنری ، از طرف اسلام گرایان مورد حمله جسمانی قرار می گیرند . این مهاجمین بر این باور هستند که که این نوع فعالیت های فرهنگی در تضاد با ارزشهای اسلامی می باشند. کوی دانشجویان دانشگاه سه مسجد دارد و مسجد چهارم در حال ساختمان است ، ولی این کوی فاقد کتابخانه است .
پرفسور عبدوالسلام ، برنده جایزه نوبل در رشته : فیزیک ذرات ، در سال 1979 ، حق ندارد پای خود را داخل یکی از دانشگاه های سراسر کشور بگذارد!!! این محرومیت تدریس چنین دانشمند معتبر جهانی ، فقط و فقط بخاطر این است ، که اصل و تبار این فیزیک دان ، پیرو فرقه احمدیه هستند !!! ولو اینکه سابق حق تدریس در دانشگاه ها داشت ،ولی از سال 1974 ، او از حق تدریس محروم است !!!(استادان دانشگاه های ایران ، بعد از روی کار آمدن نظام اسلام ناب محمدی آیت الله خمینی در سال 1357 ، بخاطر دارند که چگونه آقای دکتر حسین حاج فرج دباغ معروف به دکتر عبد الکریم سروش ، این روشنفکر اسلامی ، چگونه با سواد ترین و با تجربه ترین استادان دانشگاه ها را در راستای « اسلامی کردن دانشگاه ها ، این ثروت های علمی و فرهنگی را از دانشگاه بیرون کردند؟ امروز که این حضرت ماموریت اش را به پایان رسانده و در پناه ایالات متحده آمریکا به اسلام ناب محمدی رسیده است ، امروز پرچم دفاع از امام محمد غزالی را برداشته است . به آخرین مقاله آقای دکتر مهدی مظفری رجوع شود )
تفاهم و تساهل در محیط آموزش و پرورش ، توسط اسلامگرایان متعصب ، در دانشگاه ها برچیده شده است و روزبه روز بر شدت این رفتار و اختناق افزوده می شود . امروز در دانشگاه های پاکستان ، روسری ، چادر نمازی پوشش اسلامی برای دانشجویان دختر ظهور مطلق دارد و دولت عملأ در تحمیل اجباری این نوع پوشش های اسلامی نقش اساسی دارد .

«...» بنیاد گرائی همیشه برای علوم جدید مسئله آفرین بود ، اما سئوال اساسی اینست : چرا وچگونه می توان توضیح داد که در نیمه قرن بیستم ، اسلام بنیاد گرا ، ای چنین سریع رشد کرد ؟در نیمه سالهای 1950 ، تمام رهبران سیاسی کشور های مسلمان ، شخصیت های غیر مذهبی و لائیک بودند .جدائی دین از سیاست در آن سالها در اوج گسترش در جوامع اسلامی بود . چه قدرت هائی این روند سیاسی –فرهنگی را در جوامع اسلامی عوض کردند ؟قدرت های غربی باید مسئولیت خود را در تغیر این روند (گذر از جامعه لائیک به جامعه اسلام افراطی ) را بپذیرند . ایران با نخست وزیری چون دکتر محمد مصدق ، اندونزی با حکومت احمد سوکارنو ، مصر به رهبری عبدالناصر ، نمونه هائی از حکومت های غیر مذهبی ، در عین حال ناسیونالیست و ملی گرا بودند ، که می خواستند در عین حال ثروت های ملی خود را حفظ بکنند .اما حرض ولع و زیاده طلبی امپریالیسم غرب این نظام ها را سرنگون کرد.
در مقابل ، عربستان سعودی محافظه کار ، با معادن سرشانر نفت اش ، مشتری آمریکا و به پشتیبانی این قدرت جهانی ، اندیشه های ارتجائی و افراطی اسلام را به کمک آمریکا و دولار های نفتی اش به دنیا ارسال میکرد . طرفداران اسلام افراطی مشتریان آمریکا بودند . بنیاد گرایان اسلامی حماس در سال 1980 بوسیله دولت اسرائیل تشکیل و سازمان داده شد، که علیه جبهه آزادی بخش اسرائیل مبارزه بکنند . از حماس مهم تر بعد از اشغال افغانستان توسط شوروی در سال 1979، سازمان سیا آمریکا بود که سازمان های افراطی اسلامی را بنام طالبان مسلح کرد و یک شبکه جهانی تروریستی اسلام طالبانی را در دنیا پخش کرد . امروز در تمام کشور های مسلمان اندیشه های لائیک در اقلیت قرار دارند .
در سالهای 1980- یک دید خیالپردازانه با عنوان «علم اسلامی » به عنوان یک آلتر ناتیوی در مقابل «علم غربی » وارد دنیای اندیشه شد . این اندیشه بوسیله حکومت های پاکستان ، عربستان سعودی ، مصر وسایر کشور ها ی مسلمان پشتیبانی شد . ایده ئولوگ های (اندیشه وران اسلامی ) این جریان فکری ، در آمریکا ، چون سید حسین نصر (ایرانی الاصل ) اسماعیل فاروقی (فلسطینی الاصل ) اعلام کردند : که به زودی علم جدیدی بر مبنای اصول اخلاقیات ، و معنویات چون : توحید – عبادت – خلافت – رد ظلم – شکل خواهد گرفت ، که «وحی » جای عقل و منطق را خواهد گرفت .( منظور از وحی در اندیشه های سید حسین نصر فیلسوف اسلامی قران کتاب آسمانی مسلمانان است ، که باید جای عقل و منطق بشر امروز را بگیرد ) یک عده بر این باور کردند که محتویات آیات قران ، در واقع بیان علمی و و فیزیکی جهان است . اعلام چنین بیانات (بی پایه و دور از عقل و منطق علم ) به همراه کنفرانس های اسلامی ، با هزینه های سنگین ، (البته هزینه این کنفرانس ها را آمریکا و عربستان سعودی می پردازند . تاکید از پرفسور پرویز هود بهائی ) در جهان معمول و را یج شد.از برکت این علوم اسلامی ، یک عده دانشمندان اسلامی درجه حرارت جهنم و یک عده دیگر این دانشمندان اسلامی ترکیب شیمیائی جٌن و پری را محاسبه کردند. اما تا کنون این دانمشندان اسلامی برای نمونه یک ماشین جدید ، یک دستگاه جدید ، با تجربیات عملی و علمی ، وحتی یک فورمل ، و فرضیه علمی قابل امتحان و آزمایش و تحلیل و تفسیر ارائیه نداده اند. ( پایان کنفرانس برگرفته از مقاله پروفسور پرویز هود بهائی )

در پایان این نقد ر اینجا در رابطه با روند و شکل گیری شعور انسان ، بطور مختصر ، از نوشته یک فیلسوف وریاضی دان ، در عین حال اندیشمند معروف در زمینه علوم سیاسی ، وشخصیت انقلابی و یکی از رهبران انقلاب کبیر فرانسه ، مطلبی در رابطه با روند تکاملی شعور انسان ، برگرفته از آخرین اثر این شخصیت استثانئی علمی وسیاسی فرانسه در قرن هیجدهم ، کندورسه - برگرفته از آخرین کتاب این شخص با عنوان : Esquisse d’un tableau historique des progrès de l’esprit humai- ترجمه :نظر اجمالی به روند تاریخی پیشرفت شعور انسانی ، را در اینجا می آوریم و قضاوت در رابطه و مقایسه شعور انسانی و اجتماعی کندورسه را که در دو قرن پیش ، که حتی 20 درصد اختراعات و اکتشافت علمی بشر امروز ، در آن زمان کشف و اختراع نشده بودند ، با نوشته های آقای پرفسور سید حسین نصر ، فیلسوف اسلامی را در معرض مقایسه می گذاریم ، تاهرکس خود قضاورت بکند محتوی نوشته های فیلسوف اسلام ، چه ارزش عقلی و علمی دارند ؟ و چرا جامعه ایران در هزاره سوم ، بدست یک مشت آخوند جاهل و نادان ، با اندیشه های قرون وسطائی اداره می شود؟ ملتی که در هزاره سوم فیلسوف اش پرفسور سید حسین نصر نوهً دحتری شیخ فضل الله نوری ، آخوند ارتجائی دوره مشروطیت باشد ، رهبر دینی و حومتی اش ، روح الله خمینی می باشد . من صاحب این قلم ، این نوشته مختصر کندورسه را از منظر ارزش عقلی و علمی ، این نوشته کندورسه را با تمام آثار آقای پرفسور سید حسین نصر «فیلسوف اسلامی » عوض نمی کنم .

* * *

کندورسه فیلسوف و ریاضی دان فرانسه . شرح مختصر زندگی او .
نظر اجمالی به روند تاریخی و پیشرفت خرد و شعور انسانی ازمنظر کندورسه.
ماری ژان آنتوان نیکلاس دو کاریتات، مارکیز دو کندورسه به فرانسه - - Marie-Jean-Antoine Nicolas de Caritat, marquis de Condorcet ) یا نیکلاس دو کندورسه متولد 17 سپتامبر 1743 مرگ 28 مارس1794 فیلسوف ، ریاضی دان ایکه در 27 سالگی عضو آکادمی سلطنتی در ریاضیات بود ،در علوم سیاسی واقعآ استاد و در عین حال آثارش هنوز هم از اعتبار علمی برخوردار هستند . کندورسه یکی از بزرگان عصر روشنگری محسوب می شود . وی تنها اندیشمند بزرگ عصر روشنگری بود که در جریان انقلاب کبیر فرانسه در قید حیات بود.مخالفت کندورسه با خشونت‌های سازمان یافته دوران ترور و همچنین مخالفت او با اعدام لویی شنانزدهم در نهایت در 8 ژوئیه 1793 سبب تعقیب وی شد. کندورسه خود را در خانه کنتس : ورنه (Vernet ) مخفی می شود ، در 25مارس 1794 کندورسه مخفی گاه خود را ترک می کند و در 27 مارس ، انقلابیون اور را بازداشت می کنند ، ولی قیبل آنکه کندورسه را با گیوتین سر ببرند ، این خود کندورسه بود ، که اقدام به خود کشی می کند و زندانبانان جسد اور رادر 28 مارس در سلول اش پیدا می کنند .
در3 آوریل سال 1795 آخرین اثر کندورسه با عنوان : نظر اجمالی به جدول تاریخچه پیشرفت خرد و شعور انسانی در 3 هزار نسخه با نظارت همسرش : مادام کندورسه با این این عنوان و نوشته همسر ، به ملت فرانسه خصوصأ نسل جوان این ملت ، تشنه علم و عدالت و جمهوریت تقدیم شد.
بی جهت نیست که در پایان این نقد اندیشه های پرفسور سید حسین نصر ، «فیلسوف اسلامی » را با چند پاراگراف از نوشته کندورسه تمام می کنیم. در زمان کندورسه ، حد اکثر 20 درصد علوم و اختراعات امروز شاید کشف شده بود . با وجود این ، دانشمند و فیلسوفی چون کندورسه ، چگونگی رشد عقلانی و علمی بشر را دو قرن پیش چگونه می دید و چگونه تفسیر می کرد ، و «فیلسوف اسلامی ما » آقای پرفسور سید حسین نصر ما در عصر ماسفرت های کیهانی ، و پروژه مسافرت به ستاره مریخ را که در آمریکا ایشان شاهد هستند ، چگونه می بینند و تفسیر می کنند؟ اگر بین کشور فرانسه ، و ایران ، چنین اختلافی از منظر پیشرفت های علمی ، نظام حکومتی ، عدالت اجتماعی وجود دارد ، در درجه اول این اختلاف عمیق را ، در وجود وذات این « فیلسوفان و پرو فسور های و فیلسوفان اسلامی » چون «فیلسوف اسلامی آقای حسین نصر » جسجو کرد.

«...» انسان با قدرت و استعداد درک و فهم و تشخیص و احساس آنچه را که مشاهده یا حس می کند به دینا می آید ، و همین انسان ، احساسات ساده و یا متشکل را بخاطر می سپارد ، بخاطر می آورد و آنها را باز شناسی می کند ، و به آنها ، در راستای باز شناسی و شناخت خود ، نظم و ترتیب می دهد . این شناخت خود را به ترتیبی نگهداری و در خاطره خود حفظ می کند . بین عناصر شناخته شده ، روابط آنها را مورد دقت و توجه قرار می دهد6برای بازشناسیآنها نکات مشترک بین این عناصر را در حافظه خود ، یا به ترتیب دیگر ثبت می کند ، که خود این عمل ، باز شناسی این عناصر را آسان می نماید و نقاط مشترک جدیدی را در بین این عناصر مشخص می سازد .
این استعداد بوسیله اعمال عناصر خارج از انسان ، یا به عبارت دیگر حضور بعضی از این احساسات ترکیبی ، یا در ذات ، ویا در ماهیت مجموعه آنها ، یا در قوانین تغیر دهنده ماهیت این عناصر ، مستقل از آنها ظاهر می شوند.(به عنوان مثال : رابطه گرما و یا سرما با آب ، که ماهیت ظاهری آب را به بخار یا یخ تبدیل می کند . تاکید از صاحب قلم )
بعلاوه انسان با همنوعان خود ارتباط دارد ، که خود این ارتباطات بین انسان ها ، ناشی از اختراع وسائل مصنوعی (اختراع زبان ، اختراع علائم و فورمول های ریاضی ، فیزیک ، شیمی ...)نتیجه استعداد و شعور انسانی است. احساسات انسانی همراه با شادی و درد و رنج هستند . در عین حال انسان داری آن چنان استعدادی است ، که مشاهدات و احساسات و درک لحظه ای خود را می تواند به احساسات زمان دار ، مداوم ، احساسات شادی بخش و یا غم انگیز تعیر بدهد . بعلاوه انسان می تواند این احساسات غم انگیز و یا شادی بخش ناشی از دید یا خاطرات خود را به هم نوعان خود منتقل بکند . در نهایت از این استعداد منحصر به انسان ، بشر به آن احساسات خود ، شکل تفکر واندیشه بدهد . از طریق انتقال این تفکر و اندیشه انسانی است ، که روابط بین انسانها در چهار چوب منافع مشترک ، مسئولیت مشترک بوجود می آید .در این رابطه بین انسانها ، بخشی از هستی با ارزش ما انسانها ، چون شادی ها ، و غم های مان ، درد هایمان ، در روابط انسانی به دیگران منتقل می شوند.(به عنوان مثال ، غم و اندوه یک فرد ، نزدیکان و دوستان اور را نیز غمکین می کند یا برعکس شادی ما ، نزدیکان ما را شاد می کنند.)
اگر به مشاهده و شناخت اعمال روزمره و قوانین رایج در طبیعت که نماد رشد این استعداد هستند ، خود را فقط به آنها محدود بکنیم ، و به آنچه که در هر فردی نکته مشترک ارتباط بادیگران است ، رشد و استعداد خود را به آنان محدود بکنیم ، در آن صورت ، این دانش و آگاهی محدود ، به آگاهی ابتدائی و یا به عبارت دیگر ، در حد متافیزیک محدود می شود .(آن چیزیکه نوشته های پروفسور سید حسین نصر ، فیلسوف اسلامی ، خود را در حد متافیزیک محدود کرده است . تاکید از صاحب قلم .)


بعلاوه انسان با همنوعان خود ارتباط دارد ، که خود این ارتباطات بین انسان ها ، ناشی از اختراع وسائل مصنوعی (اختراع زبان ، اختراع علائم و فورمول های ریاضی ، فیزیک ، شیمی ...)نتیجه استعداد و شعور انسانی است. احساسات انسانی همراه با شادی و درد و رنج هستند . در عین حال انسان داری آن چنان استعدادی است ، که مشاهدات و احساسات و درک لحظه ای خود را می تواند به احساسات زمان دار ، مداوم ، احساسات شادی بخش و یا غم انگیز تعیر بدهد . بعلاوه انسان می تواند این احساسات غم انگیز و یا شادی بخش ناشی از دید یا خاطرات خود را به هم نوعان خود منتقل بکند . در نهایت از این استعداد منحصر به انسان ، بشر به آن احساسات خود ، شکل تفکر واندیشه بدهد . از طریق انتقال این تفکر و اندیشه انسانی است ، که روابط بین انسانها در چهار چوب منافع مشترک ، مسئولیت مشترک بوجود می آید .در این رابطه بین انسانها ، بخشی از هستی با ارزش ما انسانها ، چون شادی ها ، و غم های مان ، درد هایمان ، در روابط انسانی به دیگران منتقل می شوند.(به عنوان مثال ، غم و اندوه یک فرد ، نزدیکان و دوستان اور را نیز غمکین می کند یا برعکس شادی ما ، نزدیکان ما را شاد می کنند.)
اگر خودرا فقط به مشاهدات سطحی ، وشناخت اعمال و قوانین ثابت محدود بکنیم ، که در عین حال نماد رشد این شعور هستند، این ادراک از منظر علمی ، متافیزک نامیده می شود .
اما اگر این رشد از منظر نتایج آن در تحولات فکری ، عملی ، و علمی انسان ها ی معاصر را مورد توجه قرار بدهیم ، مشاهده خواهیم کرد ، که این تحولات ، نسل به نسل در جامعه با عث تغیرات علمی می شوند، در آن صورت این تحولات نماد پیرفت شعور انسان را بیان می کنند. مشاهده می شود که این ترقی ، تابع قوانین عمومی است که در تحولات و ترقی شعور افراد نیز این قوانین تابع آن روند بودند. برای اینکه مشاهده می شود که نتیجه این تحولات در تعداد کثیری از افراد متشکل آن جامعه در آن زمان رخ داده است .قانون تحول بنیادی در جامعه از منظر علمی وقتی قابل قبول است که اکثریت جامعه را در برگیرد .اما نتایجی که هر زمان عاید می شود ، تابعی بود از زمان گذشته و در عین حال بروی نتایج زمان آینده تاثیر گذار خواهد شد. . به عبارت دیگر تحولات علمی از منظر زمانی هم در زمان حاضر و هم در زمان آینده تاثیر کذار هستند .تحولات بنیادین در جامعه وقتی برد علمی دارد که هم در زمان حال و هم در زمان آینده تاثیر گذار باشند . تاثیر لاینقطع این نو آوری برای آگاهی فرد در طول قرون متمادی ، و قدم هائی را که فرد در رسیدن به حقیقت و خوشبختی برداشته است ، این تابلو نشان دهد . این مشاهدات و دقت بر شناخت ماهیت انسان ، از منظر آنچه که در گذشته بود و آنچه که امروز هست ، و مسیری که در این تحول طی کرده است ، جامعه را به راه ترقی و تعالی ، به روشهای جدید و سریع وشناخت طبیعت انسان و اعتماد به نفس و شخصیت خود برای تلاش در راستای ترقی و پیشرفت امیدوار می سازد .
کندورسه در ادامه این فصل از کتاب خود می نویسد: هدف من از نوشتن این اثر و نتیجه حاصل از آن ، نشان دادن از روش عقلی و علمی ، که راه ترقی و تکامل شعور انسان ، راه بی پایان است . همچنانیکه تکامل پذیری انسان در حقیقت مرز و حدود نمی شناسد .این ترقی و تکامل پذیری شعور انسان کاملأ مستقل ، و هیچ نیروئی نمی تواند در مقابل این ترقی و شعور انسانی مانع و سدی ایجاد بکند |( حتی مزخرف نویسی های روشنفکران و فیلسوفان اسلامی قرن حاضر . تاکید از این صاحب قلم )
کندورسه ادامه می دهد ...تا جهان هستی وجود خواهد داشت ، این تکامل شعور و آگاهی انسان نیز ادامه خواهد داشت . مسلماً این روند تکاملی شعور انسان می تواند ، زمانی روند کند و سریع داشته باشد ولی هرگز به عقب برنخواهد گشت ، خصوصأ تا زمانی که کره زمین جایگاه خود را در مجموعه سیستم سیارات جهان هستی حفظ بکند ، و قوانین عمومی این منظومه تغیر نکنند، واین تغیرات ، با عث تغیر شعور واستعداد نوع بشر نشوند، این تکامل شعور انسانی ادامه خواهد داشت . (...) ماخذ (-http://www.bacdefrancais.net/esquisse.php )
پایان . پاریس 20 دسامبر 2011 . اقتبابطور مختصر ویا کامل با ذکر نام نویسنده و نام سایت ؛ کاملا آزاد است .
به قلم : کاظم رنجبر – دکتر درجامعه شناسی سیاسی .
Kazem.randjbar @yahoo.fr

























Friday, May 27, 2011

Azerbaijan Diplomatic Academy :: Brenda Shaffer


Azerbaijan Diplomatic Academy :: Brenda Shaffer

Dr. Brenda Shaffer
Visiting Faculty
Email: bshaffer@univ.haifa.ac.il

Areas of Interest: Caspian energy issues, ethnic politics in Iran, and the Nagorno-Karabagh conflict.

Dr. Brenda Shaffer is a faculty member at the University of Haifa. She is also a visiting professor at the Azerbaijan Diplomatic Academy. Brenda is the President of the Foreign Policy Section of the American Political Science Association (APSA). She previously served as the Research Director of the Caspian Studies Program at Harvard University and was a post-doctoral fellow at Harvard's John F. Kennedy School of Government. Her research focuses on the Caucasus, Central Asia, the link between culture and foreign policy, collective identity and politics, and energy and politics. Dr. Shaffer takes a special interest in Caspian energy issues, ethnic politics in Iran, and the Nagorno-Karabagh conflict.

She is the author of the book Energy Politics (University of Pennsylvania Press, 2009). Dr. Shaffer is the editor of the book: Limits of Culture: Islam and Foreign Policy (MIT Press, 2006). She is also the author of Borders and Brethren: Iran and the Challenge of Azerbaijani Identity (MIT Press, 2002) which was formally recognized by the Azerbaijan Academy of Sciences in 2004. Dr. Shaffer has also published Partners in Need: Russian-Iranian Strategic Cooperation and Relations (The Washington Institute for Near East Policy, 2001). Dr. Shaffer's op-eds have appeared in a number of newspapers, including the Wall Street Journal, the International Herald Tribune, Christian Science Monitor and the Boston Globe. She is a frequent commentator on Central Asia and the Caucasus in international media outlets, including CNN, Fox News, and BBC radio.

Dr. Shaffer serves as a lecturer and consultant on the Caspian region to a number of public organizations, governments and regional security organizations, including NATO and the OSCE. She has also given Congressional testimony on U.S. policy in the Caspian region.

آکادمی دیپلماتیک آذربایجان : : برندا شافر

دکتر برندا شافر
بازدید از دانشکده
پست الکترونیکی : bshaffer@univ.haifa.ac.il


زمینه‌های مورد علاقه : مسایل انرژی دریای خزر ، سیاست قومی در ایران ، و مناقشه قره باخ.

دکتر برندا شافر عضو هیات علمی در دانشگاه حیفا است. وی همچنین استاد مهمان در آکادمی دیپلماتیک آذربایجان. برندا رئیس بخش سیاست خارجی از انجمن آمریکایی علوم سیاسی (اپسا) می باشد. او قبلا به عنوان مدیر پژوهشی مطالعات خزر دانشگاه هاروارد در برنامه خدمت کرد و شخص پس از دکترا در دانشگاه هاروارد مدرسه جان اف کندی از دولت بود. تحقیقات ایشان در زمینه قفقاز ، آسیای مرکزی ، پیوند میان فرهنگ و سیاست خارجی ، هویت جمعی و سیاست ، و انرژی و سیاست است. دکتر شافر طول می کشد با منافع خاص در مسائل انرژی دریای خزر ، سیاست قومی در ایران ، و مناقشه قره باخ.

او نویسنده کتاب انرژی سیاست (دانشگاه پنسیلوانیا پرس ، ۲۰۰۹) است. دکتر شافر ، از ویراستار کتاب است : محدودیت فرهنگ : اسلام و سیاست خارجی (ام آی تی پرس ، ۲۰۰۶). او همچنین نویسنده از مرز و برادران : ایران و چالش هویت آذربایجانی (ام آی تی پرس ، ۲۰۰۲) که به طور رسمی توسط آکادمی علوم آذربایجان به رسمیت شناخته شد در سال ۲۰۰۴. روسیه و ایران همکاری استراتژیک و روابط (موسسه واشنگتن برای سیاست شرق نزدیک ، ۲۰۰۱) : دکتر شافر همچنین همکاران در آیا نیازمند منتشر شده است. عملیات دکتر شافر - گردآورندگان را در تعدادی از روزنامه‌ها ، از جمله وال استریت ژورنال ، اینترنشنال هرالد تریبیون ، کریستین ساینس مانیتور و بوستون گلوب ظاهر شد. او مفسر در آسیای مرکزی و قفقاز در رسانه‌های بین المللی ، از جمله سی ان ان ، فاکس نیوز ، بی‌بی سی و رادیو است.

دکتر شافر به عنوان مدرس و مشاور در منطقه خزر را به تعدادی از سازمانهای دولتی ، دولت‌ها و سازمان‌های امنیت منطقه‌ای ، از جمله ناتو و سازمان امنیت و همکاری. او همچنین شهادت کنگره در سیاست آمریکا در منطقه خزر داده شده است.

Monday, May 23, 2011

وحد ت ملی و نقش زبان ملی در این وحدت

وحد ت ملی و نقش زبان ملی در این وحدت .
به قلم : کاظم رنجبر ، دکتر در جامعه شناسی سیاسی
Kazem.randjbar@yahoo.fr
با عرض سلام وعرض ارادت نسبت به همه ًهموطنان گرامیم ایرانیان و ایران دوستان ،تقاضا دارم ، در پخش این مقاله ، که در رابطه با مفهوم وحدت ملی ،و افشاء سیاست های بیگانگان ، و عاملان تجزیه طلب آنان ، که ملت ایران را آگاهانه و یا نا آگاهانه ، به جنگ خانمان سوز داخلی ، چون :یوگسلاوی سابق ، می کشند ، ، در پخش این مقاله در ابعاد گسترده ، به اینجانب ،کمک بکنند. باز هم تکرار میکنم ،هموطنان می توانند با تمام رضایت من، صاحب این قلم ، اسم و مشخصات مرا با تمام راحتی وجدان ،از مقاله حذف بکنند .هدف کسب اسم وشهرت نیست بلکه حفظ تمامیت ارضی و وحدت ملی ،وجلوگیری از احتمال یک جنگ داخلی است ،که بیگانگان وعاملان آنان در شکل گیری آن ، با مسائلی که در خاورمیانه و شمال آفریقا می گذرد ، بیش از پیش فعال شده اند . تشکیل میزگردی با عنوان اقلیت های قومی در ایران ،در28 فروردین 1390 در دانشگاه جورج واشنگتن ،در 28 فروردین 1390 توسط .اقایان : دکتر آرام حسامی ، دکتر آرش نراقی ،در این جوحاکم در جهان اسلام وعرب ، برحسب تصادف نبود . (ماخذ : http://www.djavadi.net/1390/01/28/ )

پیشگفتار :
در مقاله :تولد ملت ،در تعریف ملت ، چهار عنصر تشکیل دهنده یک ملت را ،با تکیه بر تجربه تاریخی ایالات متحد ه آمریکا ، انگلستان و فرانسه چنین توضیح دادیم :
1- سرزمین مشترک .
2- سرنوشت مشترک .
3- تاریخ مشترک .
4- همبستگی ارگانیک.(همبستگی سازمانی .Organic Solidarity – La solidaritté Organique.
بودن سه عنصر اولی به نفس خود ، باعث پیدایش ملت نمی شود، بلکه آن عنصر چهارم ، یعنی همبستگی ارگانیک ، یا در زبان فارسی ، همبستگی سازمانی است ،که سه عنصر بالا را از مرحله بالقوه ، به مرحله بالفعل می رساند .در همبستگی ارگانیک ، زبان ملی ، بمانند ملاط و سیمان در ایجاد وحدت ملی نقش اساسی دارد .بی جهت نبود که حکومت پوشالی سید جعفر پیشه وری ، عامل قدرت استعما ر تزار های سرخ شوروی ،که هدفشان تجزیه ایران بود ، اولین اقدام اش ،در سال 1324 شمسی ،جایگزین کردن تدریس زبان ترکی آذری ، بجای زبان فارسی ،یعنی زبان وحدت ملت ایران بود، که تا از این طریق این وحدت ملی را از بین برده ،و اولین مرحله تجزیه کشور یعنی قطع ارتباط فرهنگی ،وهمبستگی ملی را به اجراء درآورد .
امروز هم ، تجزیه طلبان ، در ظاهر، زیر پوشش :حق تعین سرنوشت ، حق تحصیل در زبان مادری ، در واقع وحدت ملی را هدف قرار داده اند ، تا از این طریق ، با قطع ارتباط فرهنگی بین اقوام ایرانی در نهایت ، تجزیه ایران را، به کمک های قدرت های خارجی ، عملی سازند.این هدف نهائی خود را با انواع مردم فریبی ها تا آنجا پیش می روند که بعضی از این تجزیه طلبان ، با «قسم و آیه » که ما مخالف تجزیه طلبی هستیم ، فقط می خواهیم، ایران نیز مثل کشور سویس ، تبدیل به « کنفدراسیون ملتها ایران » بشود ،و هر «ملتی » در زبان مادری اش تحصیل بکند !!!در حالیکه میدانیم که اغلب این حضرات ، حتی تاریخ تشکیل کشور فدرال سویس را که سال 1848 است نمی دانند . سویس فدارال 162 سال تاریخ دارد ، وچرا قدرت های اروپائی تشکیل چنین کشور فدرال را قبول کرده اند ،آیا حضرات می دانند؟
کشور بلژیک که استقلال اش به سال 1830 می رسد ،و این کشورمتشکل از دوایالت : والون و فلامان(Flamande-Wallonne ) با زبان فرانسه و هلندی ،که تاریخ حیات اش 182 سال بیش نیست ، در همین اروپای غربی ، همین امروز در حال تجزیه است ،و بیش از یکسال است این کشور که مقر اتحادیه اروپا نیزهست ، بخاطر عدم وجود تفاهم بین این دو قوم ، اتحاد برای تشکیل دولت ،برای اداره کشور وجود ندارد . انزجار و تنفر بین این دو قوم به حدی رسیده است ،است که اگر ، تصادف خونین اتومبیل در ایالت فلامان رخ بدهد ، اگر کسی از سرنشینان ، یا عابرین در زبان فرانسه به بخش اورژانس تلفن بزند ، و تقاضای کمک فروی بنماید ، کسی به تلفن نه تنها جواب نمی دهد ، بلکه به کمک آسیب دیدگان هم نمی آید .!!! این ها واقعیت امروز بلژیک هستند.
.آیا می توان ایران کشوری واقع در خاورمیانه ، نا امن ترین منطقه جهان بعد از جنگ دوم جهانی ، مهد جنگ های خونین ، میدان رقابت های بی رحمانه قدرت های استعماری ،در چنین منطقه ای ایران متشکل از اقوام مختلف ایرانی ،که تاریخ مدون اش به چندین هزار سال میرسد ، با سویس مقایسه کرد ؟
حقیقت این است ، من صاحب این قلم ، خود زمانی بر این عقیده بودم ،که در کنار زبان فارسی ، فرزندان ایرانی متشکل از اقوام مختلف ایرانی ، باید زبان مادری شان را همراه با زبان فارسی ، یعنی زبان ملی ملت ایران بیاموزند.اما وقتی که به واقعیت تاریخی ایران ،و خیلی از کشور های نظیر ایران رامطالعه کردم ، وبا مشاهده سیاست های قدرت های سلطه گرو اهداف ژئوپولتیک ،و ژئواستراتژیک این قدرت ها را تحلیل و برسی نمودم ،وبا مشاهده کشور های چون آمریکا ، خصوصأ بریتانی کبیر و فرانسه متشکل از اقوام مختلف با زبان های مختلف ، هرسه کشور در راستای حفظ وحدت ملی ، دارای زبان واحد ملی هستند ، به این نتیجه رسیدم ،که در حقیقت این خواست ، تحصیل به زبان مادری ، یک طرفند سیاسی، حمله به وحدت ملی و همبستگی آرگانیک ، و پیش در آمد تجزیه ایران است . خصوصا اینکه ، ایران نه در اروپا قرار دارد ، نه سویس است ، بعلاوه تجربه تلخ حکومت پیشه وری به پشتبانی ابرقدرت قلدوری چون شوروی را از سرگذرانده است.
همین امروز ، مسئله کذائی ،و دروغ تاریخی جایگزین کردن نام :خلیج فارس ، را به نام «خلیج عربی !!!» که
یکی از طرفند ها و دزدی های تاریخی است ، به عیان توسط کشور های عربی می بینیم .ملاحظه می شود ،که با نهایت بی شرمی ، یک عده از قلم بدستان جیره خوار شیوخ اعراب ، «خلیج عربی » می نامند ،و حتی خوزستان را «عربستان !!!» می نویسند!!!(1)
این مقاله را به دو موضوع :
1- نقش زبان ملی در ایجاد وحدت ملی ،
2- جهان سیاست ، جهان ایده الیسم و رویا ها نیست
توضیح و تفسیر خواهیم کرد .

* * *
1- نقش زبان ملی در ایجاد وحدت ملی .
چه کسی در 60 سال گذشته به اندازه زنده یاد :سید محمد حسین بهجت تبریزی معروف به شهریار (1285-1367) به فرهنگ و ادبیات ،و ادبیات فلکلوریک آذربایجان ،در زبان آذری ، وایران زمین در زبان فارسی زبان ملی واداری کشور ایران خدمت کرده است ؟ اشعاری را که شهریار در اثر معروف خود ، حیدر بابا آفریده است ، این شاعر ایرانی و آذری تبار را همطراز :آلفونس دو لامارتین،(Alphonse de Lamartine - 1790 -1869 ) شاعر و نویسنده فرانسه کرده است.آیا شهر یار در مدارس آذری زبان ، تحصیلات دبستانی ، دبیرستانی و دانشگاهی خود را گذرانده بود ؟ آیا کسی در ایران ، مانع می شد که شهریار همراه با سرودن اشعار در زبان فارسی ، زبان وحدت ملی ، در زبان آذری ، زبان مادری خود شعر بسراید؟تسلط شهریار ، به فرهنگ وادبیات ایران ، ناشی از وحدت اقوام ملتی متشکل، با تاریخ چندین هزارساله ایست ،که هرکدام در غنا وتکا مل رشد وبلوغ این فرهنگ در قالب زبان ملی ، یا به عبارت دیگر ، زبان وحدت ملی زحمت کشیده ،و برای نسل های آینده این ملت ، به ارث گذاشته اند .همه این ادبا ء وشعراء زبان مادری شان ، زبان فارسی نبود .خود شهریار ،و پروین اعتصامی ، در زمان معاصر ، نمونه این واقعیت است ،که میتوان ، صدها نام و نمونه از اقوام ایرانی ،آورد ،که هرکدام در تکامل و رشد این زبان وحدت ملی نقش آفرین بودند. به همین جهت نیز ، دشمن وحدت ملیایران ، این سنگر را هدف قرار داده است.

مادر من این صاحب قلم ، بمانند ملیونها زن ایرانی هم سن و سال نسل خودش ،از «برکت » جهالت و خرافات آخوندی واستبداد حاکم ، از نعمت خواندن و نوشتن محروم بود . اما از آنجائیکه خود او روح حساس داشت ، و روستائی که در آنجا به دنیا آمده و دوران کودکی اش را گذرانده بود ، درمنطقه هشترود در دامن کوه سهند منطقه ایکه شهریار ، زندگی روزانه روستائیان را همراه با شادی و غم واندوه ،مراسم نامزدی و عروسی سنتی این روستائیان را در حیدر بابا نقل می کند ، مادرم را بخاطرات گذشته می برد ، بعضأ از من می خواست ،که چند صفحه از اشعار حیدر بابا را در زبان آذری برای او بخوانم و او بایک حالت نوستالژیک به این شعار گوش میداد .
همین مادرم ، وقتی که در مقابل مسائل مختلف زندگی قرار می گرفت ، این بار ، به سراغ دیوان حافظ می رفت ، و استخاره می کرد ،و می خواست که من فالی برای او بگیرم .این بار، زبان روح حافظ شیرازی در قالب زبان فارسی و ترجمه آن به زبان آذری بود ، بود که روان ورویا های آرزومندانه او را شاد وامیدوار به آینده می کرد . زمانی هم می رسید ، که برای ارواح پدر و مادرش ، از برادر بزرگم که قران را با صدای مخصوص ولهجه آخوندها می خواند ، سورهٌ الرحمان را بخواند ، تا بر باور مذهبی اش ، ارواح پدر و مادرش ، آرامش یابند. اگر به این سه موضوع بظاهر ساده ، دقیق بشویم ،:می بینیم ، آنچه که مادر مرا، بمانند ملیونها ایرانی ، از ریشه و بنیان فرهنگ ملی جامعه ایران محروم میکرد ، بیسوادی مادر من بود . اگر مادر من سواد خواندن و نوشتن در زبان فارسی ، زبان وحت ملی به حد لااقل پایان دوره متوسطه را داشت ، نه تنها با زبان مادری خود بیگانه نبود ، بلکه آثار ادبی و نوشته های تمام هموطنان خود را چه فارس ،چه عرب ،چه کرد ،چه ترکمن ،و چه بلوچ را می توانست بخواند و بفهمد ، با تمام هموطنان خود روابط فکری و عاطفی و تبادل فکری داشته باشد .
دلیل همبستگی ملی ملتهای چند قومی بریتانیای کبیر ، یا فرانسه این نیست که این اقوام در زبان های مادری شان تحصیل می کنند ، بلکه درست برعکس برای این است ، که بیش از یک قرن است ، در این کشور ها ، بیسوادی شهروندان این کشور ریشه کن شده است و هر فرانسوی و بریتانیائی ، می تواند در زبان فرانسه و انگلیسی با سایر هموطنان خود ارتباط فکری و قلمی و محاوره ای داشته باشد .
.مادر من ، بمانند ملیونها ایرانی نسل خود قربانی این نبود که در مدارس آذربایجان ، زبان ترکی تدریس نمی شد ، بلکه قربانی جهل و خرافات آخوندی و فقر فرهنگی ،از منظرامکا نات آموزش و پرورش ، جامعه ایران بود .
محمد حسین بهجت معروف به :شهریار ، ساخته و پرداخته فرهنگ غنی سرزمین ایران بود ،که در آن زبان ملی ، بمانند ملاط و سیمان ، اقوام ایرانی را بهم پیوند می دهد . شهریار نه تنها با دوستان ادیب و شعرای ایران زمین در زمینه ادبیات بحث و فحص داشت ، حتی با شعرای (آذربایجان شمالی ) اران ، چون بختیار وهاب زاده ، نیز ارتباط فرهنگی و تبادل شعری وادبی داشت،که این امر برای ایرانیان آذری تبار روشن و آشکار است .
نظیر چنین ارتباط عمیق فرهنگی ادباء شعراء نویسندگان ایرانی آذری تبار را با سایر شعرا و ادبا و نویسندگان ایران زمین را نمونه های بسیار دآریم ،که احمد کسروی ، به عنوان مورخ و محقق و پروین اعتصامی به عنوان شاعر، و دهها نمونه دیگر را می توان مثال آورد .آیا همین امروز کسی مانع می شود که ایرانیان کرد تبار ، عرب تبار ، ترکمن تبار ، بلوچ تبار ، در زبان مادری خود شعر بگویند و با سایر شعرای ایرانی تبادل فرهنگی داشته باشند ؟ .
آن چیزی که تجزیه طلبان ، با طراحی موذیانه قدرت های خارجی ، برای آینده ایران نقشه می کشند ، درست تجزیه ایران است ،که این سیاست ، زیر پوشش :فدرالیسم ، حق تعین سرنوشت ، تدریس و تحصیل در زبان مادری به عبارت دیگر درست حمله به جوهر و سیمان وحدت ملی ، یعنی زبان ملی است ،که 75 ملیون ایرانی را بهم پیوند می دهد ، شروع می کنند . با انواع تهمت های چون فاشیزم فارس ، پان فارسیسم ، وحدت ملت ایران را نشانه گرفته اند.
چقدر بجا و عمیق خود شهریار ،این خطر تجزیه را پیش بینی کرده بود ،که در اینجا نمونمه می آوریم .
* * *
چوخواهد دشمنی ، بنیاد قومی را براندازد .
نخست آن جمع را از هم پریشان و جدا سازد.
چو تنها کرد هریک را ، به تنهائی بدو تازد ،
چنان اندازدش از پا که دیگر سرنیافرازد .

چون یکی از کانون های تجزیه طلبان ایران ، کشور کانادا ، شهر تورنتو است ، لازم می دانم روی یک موضوع تاریخی در رابطه با موقعیت مخصوص و استثنائی این کشور ،که می تواند تجربه برای ملت ایران ، از منظر سیاسی و ژئوپولتیک باشد یک لحظه مکث بکنیم.
بین کشور های آمریکا ، کانادا، انگلستان ، استرالیا ، و زلاند جدید ، یک پیمان نظامی ، سیاسی ، استراتژیک وجود دارد ،که هیچ کشور دیگر ، حق ورود به این کلوب بسته و انحصاری را ندارد.این همبستگی و اتحاد ، ناشی از احساسات ، زبان مشترک ،تاریخ مشترک ، دوستی قدیمی نیست. در جهان سیاست ، احساسات و عاطفه ،جایگاهی ندارند ،همه برنامه ، تاکتیک ها و استراتژی ها ، بر مبنای عقل و منطق ، و منافع دراز مدت ،همراه با بررسی هزینه های انسانی و مادی ، تصمیم گیری می شوند .این رابطه تنگاتنگ پنج کشور جهان ،آنچنان محکم و پایدار، تواًم با اعتماد و صداقت و وفاداری متقابل است ،که حتی سازمان های اطلاعاتی این پنج کشور ،در مسائل امنیتی مربوط به امنیت این 5 کشور ، همکاری تنگاتنگ دارند . با وجود اینکه بعد از شکست ناپلئون بنا پارت در جنگ با انگلیسی ها در سال 1815 ،و تبعید او به جزیره سنت هلن ، هرگز هیچ جنگی بین فرانسویان و انگلیسی ها رخ نداده است ،و از آن تاریخ تاکنون در تمام جنگ های ایکه انگلستان ویا فرانسه در گیر بودند ، این دوکشور متحد نظامی در کنار هم علیه دشمنان مشترک خود جنگیدند، ،این پنج کشور یاد شده در بالا ، فرانسه را به این اتحاد تنگاتنگ ،و همکاری سازمان های اطلاعاتی این کشور ها راه نمی دهند.
برای اولین باردر 10 ماه مه 1534 ، دریانورد فرانسوی بنام : ژاک کارتیه (Jacques Cartier – تولد 1491- مرگ 1557) به عنوان اولین اروپائی ،درساحل شرقی کاناد ، خلیج سن لوران پیاده شد. این در یانورد ، سه بار همراه با ملوانان فرانسوی ، به این قاره جدید مسافرت کردند ،و به دنبال آن ، به مرور بخشی از کانادا ، با نام ایالت کبک (Québec ) امروز با جمعیتی 7ملیون 750 هزار نفر با زبان رسمی فرانسه ، در این ایالت زندگی می کنند . 27 ملیون کانادائی انگلیسی زبان نیز، درسایر نقاط این کشور وسیع ،ساکن هستند . سالها بود که دولت فرانسه در راستای سیاست های خارجی خود ، در تقابل با رقبای همطرازش ،سعی بر آن داشت ،که منطقه کبک را ، به هروسیله ممکن ، تبدیل به یک کشور آزاد فرانسه زبان بکند . این نوع رقابت ها در جهان سیاست امری است رایج و معمول . همین امروز ، تجزیه طلبان فعال اقوام مختلف ایرانی ، مسلمأ توسط قدرت های ذینفع کمک مالی وتبلیغاتی می شوند. کشورهای نظیر روسیه ، ترکیه ، قدرت های عربی ، قدرت های استعماری ، مسلماً هد فشان تجزیه و تضعیف ایران در چنین منطقه سوق الجیشی است.

در 24 ژوئیه 1967 ، ژنرال دوگل رئیس جمهور وقت فرانسه ، در مسافرت رسمی خود به کاناد ، در ایالت کبک ، در شهر منترال ،(Montréal ) در یک سخنرانی رسمی ، در میدان شهردای برای جمع شهروندان منترال سخنرانی کوتاه ولی تاریخی کرد ،که این سخنرانی کاملأ با شعار های از قبل تهیه شده ، در راستای اهداف سیاسی و ژئوپولتیک فرا ملی فرانسه تهیه شده بود ،که در جهان سیاست ، امری است رایج . این سخن رانی بسیار کوتاه ، ولی معروف در سطح جهانی و تاریخی ، از چند جمله کوتاه فراتر نبود . در آن موقع بخشی از تجزیه طلبان کانادای فرانسه زبان ، یعنی ایالت کبک (Québec ) در سازمانی بنام : Rassemblement Pour l’Indépendance National - مجمع برای استقلال ملی ،تشکیل داده بودند ، وتحت برنامه ای بر این تلاش داشتند ،که بخش فرانسوی نشین کانادا را از کل کانادا جدا کرده ، تبدیل به کشور مستقل بکنند . (همان اصلی که تجزیه طلبان در ایران ، زیر پوشش : حق تعین سرنوشت ، شعار تجزیه طلبی خود را پیش می کشند ) اما همانطوریکه در بالا اشاره شد ، جهان سیاست ، جهان شعار و احساسات نیست ، بلکه جهانی است که در آن رابطه قدرت ها و واقعیت های زمانی و مکانی سخن آخر را می گویند .ژنرال دوگل سخنرانی خود را آنروز چنین شروع کرد :
«...» انچه را که من آمده ام در این جمع فراموش نشدنی به شما بگویم ، و باید اضافه بکنم ،که خاطره این جمع فوق العاده اهالی مونترال ، برای من فراموش نشدنی است . کل فرانسه ، آنچه را که در اینجا می گذرد ، می بیند ، می شنود ، حتی من می توانم بگویم ،حتی او (منظور فرانسه است ) بیشتر از این میخواهد .
- زنده باد مونترال .
- زنده باد کبک .
- زنده باد کبک (مکث کوتاه ) آزاد.... .(اینجا مظور دوگل رساندن پیام واقعی و سیاسی خود بود ،که پیام تجزیه طلبان بود . بعد ادامه می دهد .
- زنده باد کانادا ای فرانسه .
- و زنده باد فرانسه .(2 )
همین سخنرانی چند جمله ای یک بار سیاسی در سطح بین المللی داشت. اولأ دوگل در فرانسه و در جهان ، مظهر مقاومت ملی فرانسه در مقابل ارتش اشغالگر آلمان در جنگ دوم جهانی بود ،و در این مبارزه علیه اشغالگر ، نماینده :فرانسه آزاد ،دربین دولتهای درجنگ علیه آلمان ،یعنی متفقین ، نماینده رسمی دولت و ملت فرانسه شناخته شده بود .با این عنوان تاریخی خود ، با شعار زنده باد کانادای فرانسه ، و زنده باد فرانسه ، دوگل مهر پیوند اتحاد وهمبستگی فرانسه را با تجزیه طلبان کبک می زند ، وعملأ در امور داخلی یک کشور مستقل ، دخالت رسمی می کند ، که درست مخالف شئون و قوانین دیپلماتیک رایج در جهان سیاست است .
دولت کانادا ، در مقابل این رفتار غیر دوستانه ژنرال دوگل ، رسمأ اورا به روش دیپلماتیک از کانادا بیرون کرد . ژنرال دوگل که با کشتی مجلل تفریحی معروف به :کشتی کلبر ، به فرانسه آمده بود ،26 ژوئیه با این حادثه خود خواسته سیاسی اش این بار با هواپیمای جت :Dc8- با «سرعت جت » کانادا را به مقصد فرانسه ترک کرد . با این رفتار غیر دیپلماتیک تا روزیکه ژنرال دوگل رئیس جمهور فرانسه بود ، رابطه کانادا با فرانسه چندان گرم و دوستانه نبود .بعد از گذشت 44 سال از آن تاریخ ، نه ایالت کبک از کانادا جدا شد ، نه مردم فرانسه تبار کبک حاضر به جدا شدن از کانادا هستند ،ونه دولت آمریکا اجازه می دهد ،که طبق دکترین مونروئه ، کشور ثالتی در قاره آمریکا ، حضور سیاسی نظامی داشته باشد .(3) .
21 فوریه روزجهانی زبان مادری است در 20 فوریه 2011 ، به همین مناسبت ، کنفرانسی در ترنتو با شرکت ، آقایان : دکترامیر حسن پور،ازایرانیان کرد تبار ، ، دکتر علی رضا اصغر زاده ، از ایرانیان آذری تبار ،، یوسف عزیزی بنی طرف ، از ایرانیان عرب تبار ، شرکت داشتند ، و در باره حقوق مدنی و فرهنگی این اقوام ایرانی سخنرانی داشتند . آقای یوسف عزیزی بنی طرف ، سخنگوی اقلیت قومی عرب تبار ، در این سخنرانی ، چنین می گوید «...» در مورد عربستان و خلیج فارس ، واین ها در خارج ، به خصوس خلیج فارس به تابو تبدیل شده ،و هیچ کس حق ندارد در باره اش بحث کند و گرنه می گویند خائن ، مگر اینکه ثابت بکنی خلیج فارس است .دوستان عزیز ، واژه عربستان یک واژه فارسی است ما در عربی استان نداریم ، عربستان یعنی استان عرب ها ، این واژه طبق گفته همه تاریخ نویسان فارس ،از دوره شاه عباس صفوی ، از عالم آرای عباسی بگیرید تا تذ کره ناصری ناصر الدین شاه ، تا تاریخ پانصد ساله سید احمد کسروی ، دهها کتاب تاریخی که فارسها(خوب دقت بکنید ، فارسها نوشته اند ،!!! منظور این است که ایرانی ها ننوشته اند ) نه عرب ها ، ذکر شده ،که نام این منطقه عربستان است ، بخاطر اینکه اکثر مرد مش را عرب ها تشکیل می دهند ، ولی آن تاریخ نویس ها تناقضی بین عرب بودن و ایرانی بودن این ها نمی دیدند در نتیجه منصف بودند . با آمدن شونیزم رضاخانی و پیدایش ستم ملی بود که حساسیت نسبت به غیر فارس فراوان شد و بخصوص نسبت به عرب که ریشه تاریخی و جغرافیائی دارد ، که فرصت برای باز کردن آن نیست .در نتیجه ما باید گفتمان عرب ستیز ، ترک ستیز ودیگر ستیز را در ایران نقد کنیم ،چه در آثار فروغی ، محمود افشار وصادق هدایت ، چه در آثار اخوان ثالث و جمال زاده و زرکوب و هرکس دیگر باشد .اگر نقد نکنیم برادری نخواهد بود .نمی شود گفت :هموطن عرب بیا برادر من باش ولی من بهت فحش می دهم و هزار و یک اهانت روا می کنم ، اسمت را عوض می کنم ، شما حق ندارید که به خرمشهر محمره بگوئید ، به سوسنگرد بگوئید خفاجیه ، به خوزستان بگوئید عربستان .شما حق ندارید ،شما حیوانید ، من که فارس هستم برایتان اسم می گذارم ، این گفتمان اشتباهی است و وحدت ایجاد نمی کند .(4)
همین نوشته آقای یوسف بنی طرف ، نشانه از «نوعی زرنگی !!!» شخصی است ،که به تنهائی به قاضی میرود ،و به ظاهر برنده دادگاه برمی گردد . آقا نمی خواهند در باره نام و ماهیت تاریخی خلیج فارس صحبت بکنند ،که به قول خودشان «این ها در خارج به خصوص خلیج فارس به تابو تبدیل شده است ...» اما برای اینکه ثابت بکند که «خوزستان ، اسم واقعی اش عربستان است ، به تاریخ نویسان فارس دوره شاه عباس صفوی .... استناد می کند »
آقای یوسف بنی طرف ، همین روش تحقیق شما را در رابطه با عربستان بودن خوزستان در رابطه با نام خلیج فارس فارس بکار بگیریم ،و ببینیم مورخین و جغرافیا دانان دنیا ، ووحتی اعراب در باره نام خلیج فارس چه اسنادی گذاشته اند؟

نامیدن خلیج عربی بجای خلیج همیشه فارس ، یکی از طرفند هاو تحریف تاریخی تجزیه طلبان است .دوهزار وپانصد سال پیش ، یونان باستان ، با آن تمدن و فرهنگ معروف خود ، که با ایران رابطه داشت ، خلیج فارس را :Limen Persikos - و امپراطوری روم ، که قرنها ایران با این ابر قدرت زمان خود جنگ های طولانی داشت در زبان لاتین ، ، خلیج فارس را :Sinus Persicus – و جغرافی دانان قرون وسطی اعراب نیز :البحر الفارسی می نامیدند.اما ملاحظه می شود ،که با نهایت به ظاهر زرنگی ، یک عده از قلم بدستان جیره خوار شیوخ اعراب ، «خلیج عربی » می نامند .(5)
آقای یوسف بنی طرف ، من چگونه می توانم به صداقت و برابری و برادری شما اعتماد بکنم؟ من صاحب این قلم ، ذاتأ آدم بد بین نیستم ، ولی بخاطر مهاجرت طولانی و زندگی در فرانسه ، از این ملت ها هم چیزی به اندازه شعور خودم یاد گرفته ام. ولتر می گوید : به گفته ها و نوشته های مردم اعتماد نکنید، بلکه به اعمال و رفتارشان دقیق بشوید .چون آدم صادق و صمیمی را می توان از اعمال و رفتارشان شناخت .
آقای یوسف بنی طرف ، شما اگر می خواهید صداقت گفته ها و برادری تان و دفاع از ایران وایرانی بودن تان را در عمل ثابت بکنید ، یک راه ساده و بدون دردسر و صادقانه وجود دارد . آن چنین است ،که جنابعالی ، یک نامه ای با مشخصات دقیق خود ، در زبان فارسی ، و عربی ، به آدرس تمام وزارت خارجه کشور های عربی بنویسید ، و عین نامه را نیز در نشریات رسمی ایران و ایرانیان خارج چاپ و منتشر بکنید : در نامه به نام یک ایرانی مدافع حق و حقیقت به این دولت های عربی بنویسید ،که طبق اسناد معتبر تاریخی که سابقه بیش از دوهزار و پانصد ساله دارند ، نام خلیج فارس ، چه در بین یونانیان ، چه در بین رومیان و چه در بین جغرافی دانا ن عرب ، خلیج فارس بوده و همیشه هم خلیج فارس خواهد بود ، شما کشور های عربی چرا اسم کذائی روی این خلیج همیشه فارس گذاشتید ؟
آقای یوسف بنی طرف ، شما اول برادری تان را ثابت بکنید ، بعدأ مسائل اختلاف برانگیز را با مهرو احترام برادری می توان حل کرد .
اما اینکه می فرمائید به ایرانیان عرب تبار از منظر فرهنگی و زبان قومی ظلم شده است ، هموطن عزیز (اگر اجازه بدهید شما را هموطن عزیز و گرامی خطاب بکنم ) حقیقت این است ،که نمی دانم شوخی می می کنید ، یا به قول هموطنان اصفهانی : مزاح می فرمائید ؟ آقای یوسف بنی طرف ، ایرانیان 1400 سال است که با تاریخ عرب ، فرهنگ عرب ، الفبای عرب زندگی می کنند، حتی با ساعت عربی میخوابند و با ساعت عربی بیدار می شوند.در زبان عرب نماز می خوانند ، در ماه عربی روزه میگیرند ، 12 ماه سال برای عرب ها عزاداری میکنند ، در حالیکه مدارس کودکان ایرانی فاقد وسایل لازم تحصیلی است ، ایرانی هر سال 5 ملیارد دولار برای زیارت حجرالسواد پول به جیب ملیادر های عرب می ریزند . آقای یوسف بنی طرف ، خوب است بی طرفی را رعایت بکنید . ایرانی حتی وقتی با همسرش یعنی تا محرم ترین وخصوصی ترین رابطه زن و شوهر ، باید قوانین عربی را رعایت بکند که نمازش باطل نشود . ایرانی وقتی وارد مستراح می شود ، باید دعای عربی بخواند و با پای چپ وارد شده و با پای راست خارج بشود . در ایران امروز طبق قوانین عرب ، دخترک 9 ساله را به عقد مرد 50 ساله در می آورند ،که این رسومات ، از فرهنگ عربی واسلامی دوران جاهلیت عرب به ارث مانده است .تعدد زوج ، چون پیامبر اسلام 12 زن داشت ، اجازه دادهاند که سایرین 4 زن دائم داشته باشند ،که خود این عمل غیر انسانی خانواده های ارانی خصوصأ فرزندان ایرانی را نابود کرده است .شما می فرمائید در ایران به اعراب توهین می کنند؟ آقای یوسف بنی طرف ،زبان عربی در مدارس ایران از دوره دبستان ، بنام قران ،و از دوره دبیرستان ، به عنوان ماده درسی تدریس می شود و یکی از ماده درسی مهم در رشته ادبیات است. اگردر ایران کسی به زبان عرب آشنائی نداشته باشد ، رشته حقوق ، که بخش مهم حقوق جزائی برگرفته از حقوق اسلامی است ، نمی تواند تحصیل بکند .
آقای یوسف بنی طرف از آنجائیکه بخشی از مورخین و محققین ایرانی ، تاریخ ایران را در رابطه با همسایگان خود ، کشور های عربی ، امپراطوری عثمانی ، امپراطوری روسیه تزاری ،و روسیه شوروی ، تحقیق و تفسیر می کنند ، ناراحت هستند!!! عجب!!! آقای یوسف بنی طرف ، تحقیق و پژوهش در همه رشته های علمی ، پایه رشد فرهنگ یک ملت است . به همین خاطر نیز قدرت های استبدادی و استعمار حاضر نمی شوند ، محققین و پژوهشگران در علوم سیاسی ، وعلوم انسانی آزادانه تحقیق بکنند . اگر در ایران تحقیق و پژوهش آزاد بود ، نه دیکتاتوری شاهنشاهی و نه دیکتاتوری شیخ شاهی خمینی ، نمی توانستند حتی یکسال دوام بیاورند . بی جهت نیست که آقای خمینی می گفتند : بشکنید این قلم ها را ؟ تعجب آور است که یک روشنفکر ایرانی عرب تبار(امیدوارم عنوان ایرانی بودن شما را ناراحت نکند ) ، از تحقیق و پژوهش ایرانیان در رابطه با جامعه و تاریخ ایران نگران است !!! نگرانی شما از چیست؟ آیا نگرانی شما از این است که ایرانی بداند که تاریخ خوزستان ،و حضور تمدن ایرانی در این خطه مهم و سوق الجیشی ، سابقه 3000 ساله دارد ؟ از این نگران هستید که کاوش های شهر شوش نشان می دهد ،که این منطقه ، دارای تمدنی بسیار پیشرفته تر از سایر نقاط ایران داشت ،و عربها بعد از سلطه خود بر ایران در این منطقه ساکن شده اند؟ ایرانی نباید بداند ،که چرا قبر امام هشتم شیعیان ، معروف به امام رضا ، چرا ، 3 هزار کیلومتر دور تر از جایگاه موطن او اوست ؟ آیا امام هشتم شیعه یان آمده بود ، زخم ها و درد های ایرانیان ساکن خراسان را مداوا بکند؟
آقای بنی طرف ، قاره اروپا ، قرنها شاهد جنگ های خونین ،و قتل عام مردم مغلوب توسط ارتش های غالب بود . امروز در مقابل ابر قدرت های چون آمریکا ، روسیه ،و چین ، بخش مهم کشورهای با اعتبار اروپا ، سازمان اتحاد سیاسی ، اقتصادی و حتی نظامی اروپا را ساخته اند ،که بتوانند از منافع خود در مقبل این قدرت ها دفاع بکنند . همین همبستگی و حتی داشتن پول واحد ، وبرداشتن مرز ها بین همپیمانان اروپائی ، مانع آن نمی شود ،که پژوهشگران و مورخین اروپائی ، تاریخ واقعی اروپا ، جنایات قدرت های غالب بر مغلوب را در مدارس و دانشگاه ها به ملت خود تدریس نکنند. کسی که از تاریخ واقعی وطن خود بیگانه است ، با ملت خود هم بیگانه است . این حق هر ایرانی شایسته این نام است ،که تاریخ و فرهنگ ملت ایران را بدون کم کاست ، بدون سانسور جنبه های منفی ،و بزرگ نمائی جنه های مثبت آن را ، بداند ،و با درک گذشته ، خود را برای درک زمان حاضر ، از ملیت و فرهنگ ووطن خود در حد حقوق انسانی خود دفاع بکند . وقتی که من ایرانی به تاریخ چهار قرن گذشته ایران نگاه می کنم ، می بینم وطن من در طول این چهار قرن مورد تجاوز امپراطوری عثمانی ، امپراطوری روسیه ، امپراطوری انگلیس قراگرفته است . در جنگ عراق علیه ایران ، می بینم تمام کشور های عربی به جز سوریه ، همراه با قدرت های بزرگ ، به نیروهای عراقی ، به فرماندهی صدام حسین التکریتی « سردار قادسیه » کمک مالی و نظامی کردند. در صورتیکه همین صدام در راستای منافع قدرت های خارجی و در راًس آن آمریکا ، انگلیس ، فرانسه ، به ایران حمله کرد. در نهایت هم بوسیله اربابان خود ، بمانند دزد گردنه ، به دار آوریخته شد . همین صدام از سال 1958 در خدمت آمریکا بود ،و حتی ازدواج او در مصر بعد از شکست در ترور ژنرال عبدالکریم قاسم به مصر فرار کرده بود ، توسط سفار ت آمریکا
پرداخته شده بود .
آز قرن 17 میلادی ، زمانی که قدرت های دریائی استعمار گر ، انگلستان ، هلند ، پرتقال ، فرانسه به شرق آمدند ، مناطق سوق الجیشی دریائی ، دارای ارزش نظامی شد ،که همه مورخین می دانند . یکی از این نکات مهم همین خلیج فارس بود ،که به دنبال استعمار هندوستان توسط انگلیس ، و رقابت این کشور با روسیه تزاری و عثمانی ، اعتبار و موقعیت نظامی خلیج فارس افزوده شد . گشودن کانال سوئر در سال 1869 ، و کشف معدن نفت در ایران در سال 1908 ، وارزش حیاتی این ماده استراتژیک بر اهمیت خلیج فارس افزود . شکست امپراطوری عثمانی و کشف نفت در عربستان وقرارداد انحصاری استخراج و صدور آن توسط ابر قدرتی چون آمریکا ، به اهمیت ژئواستراتژیک این منطقه افزود. حرکت های تجزیه طلبانه اعراب در خوزستان ، در زمان شیخ خزعل عرب ، اسماعیل آقا سیمتقوکرد ، در کردستان ، محمد امین رسول زاده ، و بعدأ سید جعفر پیشه وری در آذربایجان ، همه اینها با پوشش مردم فریبانه : حق تعین سرنوشت ، حق آموزش زبان مادری ، با معادن نفت و گاز خوزستان و خلیج فارس ، معادن نفت و گاز موصول و کرکوک و کرمانشاه ، و معادن نفت وگاز باکو و در یای خزر رابطه مستقیم دارد . کافی است از طریق انترنت ، به پایگاه های نظامی قدرت های مهم دنیا را مطالعه بکنید و ببینید این قدرت های امپراطوری ، در کجای دنیا ، نیروهای دریائی ، هوائی ، و زمینی خود را متمرکز کرده اند ؟ این قدرت ها استعماری برای درمان درد ملت های عقب مانده ، در این مناطق حضور ندارند ، بلکه برای تاراج و غارت ثروت های مادی و معنوی این ملت ها آمده اند . پرزیدانت جیمی کارتر که از روسای جمهور صلح طلب بود ، علنأ می گفت : عربستان سعودی در منطقه استحفاضی و ژئواستراتژیک آمریکا قرار دارد ، هر گونه تهدید و تجاوز به این کشور را آمریکا تهدید و تجاوز به منافع خود می داند و سرسختانه جواب خواهد داد . آقای یوسف بنی طرف ، 32 سال جنگ افغانستان ، اشغال نظامی این کشور توسط شوروی سابق ، د خالت نظامی آمریکا و متحدین آن کشور ، تاکنون صد ها هزار کشته داد ه است و تا کنون این جنگ خانمانسوز ادامه دارد . آیا این قدرت های نظامی اقتصادی و سلطه گر ، برای درمان درد های مردم افغانستان به منطقه آمده اند ؟ قدرت های خارجی کی عراق و افغانستان ،و پایگاه های نظامی خود را در خاورمیانه و شیخ نشین های عربی خواهند بست و منطقه را ترک خواهند کرد؟ آقای یوسف بنی طرف ، تمام حرکت های بظاهرسازمان های سیاسی و فرهنگی « مدافعان حقوق ملت های ایران !!! » از طریق همین قدرت های استعماری رهبری می شوند ، یا شما می دانید و کتمان می کنید ، یا نمی دانید آلت دست قرار گرفته اید ..بی جهت نبود که آریل شارون ، نخست وزیر سابق اسرائیل ، علنأ می گفت : ایران بدون بمب آتمی هم خطرناک است . یعنی چی؟ یعنی ایران باید تجزیه شود .
در خاتمه بخاطر گرامی داشت خاطره شاعرمعاصر و ملی و میهنی مان ، شهریار ، از آنجائیکه این مقاله را با شعری از ایشان در زبان فارسی ، زبان وحدت ملی شروع کردم ، اینبار با شعری برگرفته از اثر معروف او در زبان آذری : حیدر بابا ، به پایان میبرم .یاد و خاطره اش گرامی باد .


حیدر بابا گونلر بوتون دوماندی ،
گونلریمیز بیر بیرندن یاماندی .
یاخشیلیغی آلیمیزدن آلیبلار
یاخشی بیزی یامان گونه سالیبلار.
بیرسوروشون بو قارقینمیش فلکدن
نه ایستیور بو قوردوغی کلکدن ؟
دینه گچیرت اولدوزلاری الکدن
قوی توکولسون بویئراوزی داغیلسین ،
بوشیطانلیق قورقوسی بیر ییغیلسین.
بیر اوچئیدیم بو چیرپنان یئلنن،
باغلاشئیدم داغدان آشان سئلینن ،
آغلاشئیدیم اوزاق دوشن ائلینن ،
بیر گوًرئیدیم آیریلیغی کیم سالدی ،
اوًلکه میزده کیم قیریلدی ، کیم قالدی .
* * *
ترجمه به زبان ملی در زبان فارسی

آخر چه شد بهانهً نفرین شدهً فلک ؟
زین گردش زمانه و این دوز و این کلک ؟
گو این ستاره ها گذرد جمله زین الک .
بگذار تا بریزد و داغان شود زمین ،
در پشت او نگیرد شیطان کمین .
ای کاش می دویدم همراه سیل و آب .
با ایل خود گریسته در آن ده خراب .
می دیدم از تبار من آنجا که مانده است؟
وین آیه فراق در آنجا که خوانده است
(6)ازآقای محمد حسن زاده)

پایان .
پاریس 5 ماه مه 2011
اقتباس بطور کامل ، ویا به اختصار ، با ذکر نام نویسنده ، وسایت کاملأ آزاد است .
جهان سیاست ، جهان ایده الیسم و رویا ها نیست .
(ادامه دارد )

ماخذ :

1-
http://fr.wikipedia.org/wiki/Golfe_Persique
2-
http://fr.wikipedia.org/wiki/Vive_le_Qu%C3%A9bec_libre_!
3-
http://fr.wikipedia.org/wiki/Doctrine_Monroe
4-
http://www.shahrvand.com/?p=12923
5-
http://www.universalis.fr/encyclopedie/golfe-persique/
6-
http://www.hassanzadeh.netfirms.com/heydarbaba.htm